حمیدرضا رنجبرزاده، خبرنگار: بعید میدانم کسی فیلم را ندیده باشد و این متن را بخواند؛ پس مستقیم برویم سراغ اصل مطلب. ژنرال لاکجاو در اواخر فیلم و بعد از یک موشوگربهبازی، دختری را میگیرد که بهتازگی فهمیده دختر دورگه خودش است، سپس درحالیکه کشانکشان او را میبرد، فریاد میزند: «من یک ماجراجوی کریسمس هستم! میدونی این یعنی چی؟ هدف والاتری دارم؛ افتخاری که از داشتن بچهای مثل تو، بالاتره!» پس عضوی از «ماجراجویان کریسمس» بودن لابد بسیار مهم است، نه؟ پاسخ به این سؤال را در ادامه خواهم گفت؛ اما پیش از آن، فلشبکی بزنیم و وضعیت آخرین ساخته پرهیاهوی پل توماس اندرسون را از ابتدا دقیقتر بررسی کنیم. او بهجای کارگردانی در جدیدترین ساخته خود، همچون یک دیکتاتور بیمنطق بالای سر ناشخصیتهای اثر خود میایستد و بیوقفه دستور صادر میکند. در ابتدای فیلم، باید با یک گروهکِ انقلابی به نام «فرنچ 75» همراه شویم؛ گروهی که صرفاً میدانیم دغدغه مهاجران غیرقانونی و حقوق رنگینپوستان را دارد. چرا گفتم «باید» همراه شویم؟ چون اندرسون دستور میدهد! نه هدف آنها قابلدرک است، نه روششان. روایت در مقدمه، صرفاً یک چیستی دمدستی و عجولانه از این گروهک مسلح ارائه میکند و تلاشی برای عمیقکردن فهم ما از چگونگی و چرایی تلاشهای این تشکیلات زیرزمینی، صورت نمیگیرد. علاوه بر این، روایت شبهپرنوگرافیکِ این مقدمه، اوضاع را بغرنجتر میکند! مشکل فقط اکتهای جنسی تصنعی و اگزجره «پرفیدیا» نیست. فیلم تلاش میکند او، همرزمان و حتی خانوادهاش را سوپرانقلابی نشان بدهد، ولی ناگهان با دستور شخصِ اندرسون، پرفیدیای شجاع و نترس همه را لو میدهد. چرا؟ چون اندرسون چنین میخواهد! نمونهای دیگر، رابطهای که قرار است به یک توئیست غافلگیرکننده منجر شود، اما در عمل فقط خندهای دیگر بر لب مخاطب مینشاند! وضعیت شخصیت باب نیز اسفناک است. پابهپای همسرش انقلابیگری میکند و حتی گاهی اوقات رادیکالتر؛ اما ناگهان با فرمان کارگردان، تبدیل به پدری دلسوز و فداکار و درعینحال معتاد و الکلی میشود! این رابطه پدر - دختری نیز پیشفرضی دیگر است. فیلم بهجای پروراندن روابط کاراکترها، سرگرم امور مهمتری است! طرف دیگر دعوا نیز هیچ پرداختی ندارد. ژنرال لاکجاو با این گروه انقلابی درگیر است. به کدامین انگیزه؟ بعدها میفهمیم او علاقهای افراطی و البته بیمنطق به عضویت در گروه «ماجراجویان کریسمس» دارد. آیا بالاخره بهجای پیشفرض، برای اولینبار با خلق انگیزه مواجهیم؟ ابداً! این گروه هم پرداختی ندارد و صرفاً در حد گنگی پرنفوذ و پرقدرت از سفیدپوستانِ نژادپرست به بیننده تحمیل میشود. اینجا به پرسش ابتدایی بازمیگردیم. نه میتوان له و نه علیه این انگیزه دستوری ژنرال، موضعی داشت. لاکجاو زمینوزمان را به هم میریزد که چه بشود؟ پیشفرض اندرسون این است که خودمان، اهمیت بالای این گروه نژادپرست سفیدپوست را میسازیم و او نیازی نیست کاری انجام دهد! وقتی همهچیز همچون روبنایی بدون زیربناست، مخاطب هم بدل میشود به فردی که در یک عصر پاییزی، در کافهای دورافتاده نشسته و نظارهگر جنگ خونینِ دو گروه مافیایی ناشناس است؛ نظارهگری که فقط میخواهد این کشمکش بیمعنا هرچه زودتر تمام شود. اتفاقی که دقیقاً هنگام تماشای «نبردی پشت نبرد دیگر» رخ میدهد. فیلم بهجای استفاده درست از زمان طولانی خود برای ساختوپرداختِ دوطرف، عمده زمان خود را هدر میدهد و تماشاگر بدون ذرهای مشارکت در مراسم داستان، چیستیهای بیمنطق، بیاهمیت و پیاپی فیلم را یکی پس از دیگری، نظاره میکند. اوج بیمنطقی این اتفاقات در پایانبندی است؛ جایی که لاکجاو باید ناگهان تنها شود، یا یک خلافکار سرخپوست ناگهان جان خود را فدای ویلا کند یا رفتوبرگشتهای بیدلیلی در فرازوفرود جاده انتهایی رقم بخورد و ازآنجاکه اندرسون دستور میدهد، نباید سؤال پرسید! شاید برخی بگویند اندرسون، این فیلم را برای آمریکاییهایی ساخته که پیشاپیش، دوطرف ماجرا را میشناسند و این دوگانه برایشان معنادار است. در پاسخ باید گفت حتی اگر نویسنده و کارگردان یک اثر، هیچدغدغهای نسبت به داستان و شخصیتهایش ندارد و صرفاً میخواهد مسئلهای را با رسم شکل بیان و عملاً با تانک مسافرکشی کند، باز هم راهش این نیست. اینگونه فیلمها، وقتی هیچتلاشی برای واکاوی ابعاد مسئله و بردن مخاطب از سطح به عمق نمیکنند، تنها کارکردشان تکرارکردن مسئلهای است که مخاطب، پیشاپیش آن را میداند. این یعنی تلفکردن وقت مخاطب در کنار هدردادن بودجهای هنگفت که در مورد این فیلم، چیزی مابین 130 تا 175 میلیون دلار ناقابل است! اینجاست که مدیوم سینما بیرحمی ذاتی خود را نمایان میکند و وقتی کارگردان، بدون توجه به ملزومات مدیوم و صرفاً از سر دغدغهای سطحی فیلم بسازد، اثر حتی علیه موضع پیشینی سازنده میشود و هم انقلابیون، هم استیت اقتدارگرا و اساساً برخورد میان این دو را تبدیل به مضحکهای فاجعهبار میکند!
شماره ۴۵۶۱ |
صفحه ۵ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
نام پل اندرسون مرعوبمان نکند














