مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: سریال شغال با یک شوک آغاز میشود. شوکی که مخاطب را میخکوب میکند و حتی ممکن است او را تا قسمتهای پایانی با خود بکشد؛ اما هرچقدر شروع سریال محکم و پرهیجان است، ضعفهای فیلمنامه در ادامه، گاهی آنقدر توی چشم میزند که بیننده را یا به خنده میاندازد یا بهکل از داستان جدا میکند.
«شغال» ترکیبی است از چند مسیر مختلف؛ هم یادآور سریالهای ترکیهای با محوریت تجاوز است، هم رگههایی از عاشقانههای اینترنتی دهه هشتاد را در خودش دارد. نتیجه، چیزی میشود میان درام، عاشقانه و معمایی؛ ترکیبی که در ابتدا جذاب به نظر میرسد، اما بهتدریج رشته اتفاقات از دست نویسنده در میرود. قصه پر از شاخههای فرعی و حاشیههایی میشود که بیارتباط با محور اصلیاند، تا جایی که داستان اصلی کمکم به درجه دوم یا حتی سوم اهمیت سقوط میکند. از همین نقطه است که شغال رو به ضعف میرود. ماجرای نجات آوا از خودکشی توسط سیاوش، یکی از نمونههای واضح این افت است؛ موقعیتی که میتوانست اوج درام سریال باشد و مخاطب را درگیر کند؛ اما با اجرای غیرمنطقی و عجیبش، تبدیل میشود به صحنهای خندهدار و غیرقابلباور.
اتفاقی که میتوانست دراماتیک و تأثیرگذار باشد، با انتخابی سطحی و بیمنطق به موقعیتی تمسخرآمیز تبدیل میشود. در نهایت، اگر بخواهیم اتفاقات شغال را در چند کلمه خلاصه کنیم، به یک فهرست کوتاه میرسیم: قمار، مواد مخدر، تجاوز، آدمکُشی، جاده تهران - شمال. این حجم از المانهای تکراری و اغراقشده شاید در ظاهر جذاب به نظر برسد، اما وقتی کنار هم قرار میگیرند، نتیجه بیشتر از آنکه واقعی یا تلخ باشد، شبیه ملغمهای آشفته است؛ روایتی که با طوفان شروع میشود، اما خیلی زود در گردبادِ اغراق و بیمنطقی خودش گم میشود.
جای قربانی و متجاوز درست نیست
تجاوز موقعیتی است که قبلاً، خیلی کمتر در سریالها به آن پرداخت میشد و شاید از معدود دفعاتی است که یک سریال، داستان اصلیاش را بر چنین اتفاقی میبندد. البته روند سریال شغال به سمتی است که گاهی وقتها تداوم سریالش را مدیون رخدادن تجاوزهای بیشتر است.
بااینکه در همان قسمتهای ابتدایی، چالشهایی نشان داده میشود که رنگوبوی واقعیت دارند؛ اما در نهایت تکرار زیاد کیسهای تجاوز حالتی غیرواقعی به مخاطب میدهد. آوا، دختری که مورد تجاوز قرار گرفته، برای ثبت شکایتش با چالشهای زیادی روبهرو است؛ از راضیکردن مادرش گرفته تا ترسش از واکنشهای پسرخالهاش، آزاد و نگرانیهای خودش از حرفوحدیث مردم و فضولیهای بیپایان اهالی محله پایینشهر.
در کنار همه اینها، مسیر اداری و روحیِ سختی را باید طی کند تا شکایتش را به ثبت برساند؛ مسیری که عزم زیادی میطلبد و آوا با آن شرایط روحی، خوب از پس آن برمیآید. این اتفاق، زندگی آوا را به دو نیمه واضح تقسیم میکند: قبل از تجاوز و بعد از تجاوز. مجموعه رفتارها و اتفاقات مرتبط با او در این سریال، برآوردی تلخ و واقعی از وضعیت زنی را نشان میدهد که جهان اطرافش بعد از یک حادثه، دیگر هیچ شباهتی به قبل ندارد.
مخاطب در طول دیدن سریال، استیصال و درماندگی مادر آوا را حس میکند؛ زنی که میان دو کشمکش گرفتار است، از یکسو دلش میخواهد تا متجاوز به سزای عملش برسد و از سوی دیگر، نگران آبرویش است. برای آوا هم همین شکل است و او در نهایت فقط بهخاطر رسیدن به سیاوش از شکایتش صرفنظر میکند.
بااینحال، زندگی بعد از تجاوز برای آوا دیگر هرگز طبیعی نیست. او با دیدن متجاوزش حالش بد میشود، خانه، خاطرات و اتفاقات مدام در ذهنش، آرامش را از او میگیرند. بهنوعی، این اتفاق از آوا، انسانی جدید ساخته؛ آوایی که دیگر هیچ شباهتی به دختر سابق ندارد.
اما تمام نتایج این اتفاقِ وحشتناک، تنها یقه آوا را گرفته. سریال از کامیار کاویان، مردی که همه این آتشها زیر سر اوست، چه تصویری ساخته؟ کامیار که متجاوز اصلی بوده، در سریال طوری نشان داده میشود که گاهی مخاطب حتی ممکن است به او حق بدهد. مثلاً وقتی معلوم میشود برای حفظ اعتماد خانواده و سندی که به او سپردهاند، دست به چنین کاری زده، یا وقتی از گذشتهاش میشنویم و میفهمیم کودکی و جوانی سختی داشته است.
انگار سریال میخواهد بگوید «او هم قربانی است»؛ اما تفاوت بزرگ اینجاست: در زندگی کامیار بعدازاین عمل، هیچ تغییر یا ناراحتی جدی دیده نمیشود. نه عذاب وجدانی زمینگیرکننده، نه حس پشیمانی که او را از کار و زندگی بیندازد، نه حتی نشانهای از تأثیر آن اتفاق. انگارنهانگار که چنین فاجعهای را همراه با دوستان نابابش رقم زده. زندگیاش ادامه دارد و حتی درس عبرتی هم برایش نشده که نباید این مسیر و این دوستها را اطرافش داشته باشد.
حواستان به خطقرمزها است؟
تجاوز، از آن موضوعهایی است که پرداختن به آن در هر قالبی، بهویژه در آثار نمایشی، نیاز به ظرافت، آگاهی و مسئولیت دارد. این نه فقط یک خطقرمز اخلاقی و انسانی، بلکه مرزی است میان روایت درست و سوءاستفاده احساسی از رنج. هر بار که چنین موضوعی در سینما یا تلویزیون مطرح میشود، سازندگان باید بدانند قرار نیست صرفاً «یک شوک» به مخاطب وارد کنند؛ بلکه در حال بازنماییِ تجربهای هستند که برای بسیاری از قربانیان، هنوز یک زخم باز است.
پرداخت درست به چنین مسئلهای، پیش از هر چیز نیاز به تحقیق دارد. یعنی نویسنده باید بداند تجاوز در واقعیت چه تبعاتی دارد؛ روانی، اجتماعی، حقوقی و حتی خانوادگی. این تجربه را نمیشود از روی تخیل یا چند خط از اینترنت نوشت. لازم است از روانشناس، مددکار اجتماعی یا وکیل کمک گرفته شود تا روایت، واقعی، محترمانه و دقیق باشد. حتی میتواند در این اثر نمایشی، با نشاندادن اطلاعات درست و دقیق، در مسیر فرهنگسازی وارد شود. برای مثال آوا حتماً مشاوره رفتن را جدی میگرفت.
دومین نکته، شیوه نمایش است. هیچ نیازی به بازسازی تصویریِ صحنه تجاوز وجود ندارد؛ کافی است حس، نگاه و پیام منتقل شود. یکی از نکاتی که باعث میشود شغال فیلم آزاردهندهای باشد، تکرار صحنه رخدادن تجاوز همراه با صدای جیغ است. بهجای تکرار این، نویسنده و کارگردان میتوانستند روی نشاندادن تبعات بعدازاین اتفاق زوم کنند. موضوعاتی مثل احساس گناه، انزوا، شکستن اعتماد به اطرافیان و برخورد جامعه با قربانی.
سوم، مسئولیت اخلاقی کارگردان و پلتفرم است. موضوع تجاوز اگر بدون حساسیت و چهارچوب نمایش داده شود، نهتنها باعث آگاهی نمیشود، بلکه میتواند برای قربانیان واقعی یادآور رنجی دوباره باشد یا حتی نگاه جامعه را نسبت به آنها بدتر کند. در نتیجه، لازم است مرز میان روایت و تحریک، میان همدردی و قضاوت، دقیق و حسابشده رعایت شود. در شغال، این مرز گاهی کمرنگ میشود. سریال در تلاش است مسئله را طرح کند؛ اما در بخشهایی ناخواسته از خودِ اتفاق، بهعنوان موتور محرک قصه استفاده میکند، نه بهعنوان مسئلهای انسانی که باید با احترام و دقت روایت شود. اینجاست که باید یک چهارچوب برای سازندگان فیلم با موضوع تجاوز وجود داشته باشد.














