ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: سریال «خاندان داود» از همان ابتدا با تکیه بر روایتهای کتاب مقدس تلاش میکند چهرهای اسطورهای از ریشههای قوم بنیاسرائیل ارائه دهد. اثری که در ظاهر بازخوانی سرگذشت داوود است، اما در لایههای زیرین، پروژهای سیاسی را دنبال میکند. سازندگان میکوشند از تاریخ دین، ابزاری برای توجیه وضعیت امروز بسازند و ملت اسرائیل را همچنان قربانی همیشگی خشونت معرفی کنند. در این روایت، دشمنان چهرههایی تاریک، خشن و فاقد منطق انسانیاند؛ تصویری که در نهایت، خشونت کنونی اسرائیل را در سایه رنجهای کهن قابل درک جلوه میدهد. کارگردان با استفاده از قابهای تیره، نورپردازی سرد و زبان مستندنما، فضای اثر را به ظاهر واقعگرایانه کرده است. اما این واقعگرایی در خدمت نوعی نگاه جهتدار به تاریخ قرار میگیرد. هرچه داستان پیش میرود، فاصله میان فرم و محتوا کمتر شده و زیباییشناسی اثر به ابزار انتقال پیام ایدئولوژیک بدل میشود. در ترکیب رنگها نیز همین تمایز دیده میشود: صحنههای مربوط به داوود و قومش با نورهای گرم و طلایی تصویر میشوند، درحالیکه دیگر اقوام در فضایی سرد و بیروح حضور دارند. تقابلی که عملاً دوگانه خیر و شر را در سطح بصری تثبیت میکند. در روایت، داوود قهرمانی است که میان تهدیدها و دشمنیها در پی برپایی خانهای الهی است. اما این خانه، استعارهای از دولت اسرائیل امروز است که در میان جهانی بیرحم و بیایمان بهدنبال تثبیت خود است. چنین بازخوانیای، مفهوم ایمان را از درون تهی و آن را به زبان قدرت تبدیل میکند. خشونت در این جهان نه خطا که ضرورت بقاست. سریال از اسطوره بهره میگیرد تا سیاست را تطهیر کند. در لایه فرمی، اثر به ظاهر ساختارمند و چندسطحی است. تلفیق روایت تاریخی با بیان اسطورهای و استفاده از گفتارهایی به سبک تحلیل تاریخی، ظاهری متفکرانه به اثر میبخشد. اما در بطن آن، پیام ساده و صریح است: بازسازی هویت ملی از دل رنج و نادیدهگرفتن نقش خود در ایجاد همان رنج. در این منطق روایی، فلسطینیها نه مردمی با تاریخ که حاشیههایی بیصدا در داستان نجات هستند. خاندان داوود با وجود انسجام فرمی و تصویرسازی چشمنوازش، در نهایت سندی است از تداوم سیاست فرهنگی اسرائیل در حوزه روایت. سیاستی که با بازآفرینی اسطورههای مذهبی، برای وضعیت کنونی مشروعیت میتراشد. این اثر نه فقط خوانشی از گذشته که بازنمایی کنترلشدهای از اکنون است؛ جایی که ایمان، اخلاق و رستگاری در خدمت قدرت قرار میگیرند. در ادامه سریال بیش از آنکه دغدغه کاوش در پیچیدگیهای درونی داوود یا جهان ایمان داشته باشد، به بازنمایی نوعی اقتدار مقدس میپردازد. در سکانسهای نبرد، قابها به شکلی طراحی شدهاند که داوود همزمان انسانی شکننده و تجسمی از قدرت برتر به نظر برسد؛ تضادی که در نهایت او را از هر مسئولیتی نسبت به خشونتهایش مبرا میکند. حتی زمانی که میکشد، نگاهش به آسمان است، گویی ارادهای فراتر از اخلاق در کار است. در این میان، قربانیان همواره بیچهرهاند؛ تودهای از دشمنان که در قالب تهدید ظاهر میشوند، نه انسان. این شیوه روایت، مرز میان اسطوره و پروپاگاندا را محو میکند. از منظر بازیگری، انتخابها دقیق و حسابشدهاند؛ بازیگر نقش داوود ترکیبی از سردی درونی و کاریزمای مذهبی را به نمایش میگذارد. اما همین مهارت بازیگر به ابزار فریب بدل میشود؛ چرا که تماشاگر را به همدلی با قدرتی فرااخلاقی سوق میدهد. در مقابل، شخصیتهای مخالف او نه از عمق روانی برخوردارند و نه از منطق تاریخی. این عدم توازن در پرداخت شکلی از «حقیقت هدایتشده» میسازد که از پیش تعیین کرده چه کسی باید مورد ترحم قرار گیرد و چه کسی سزاوار حذف از گیتی است.
در سطح روایی هرجا روایت میتواند به پرسشی اخلاقی نزدیک شود کارگردان مسیر را عوض میکند. مثلا در صحنهای که داوود پس از پیروزی در نبرد به آوارگان نگاه میکند، دوربین بهجای تامل بر رنج، به چهره رستگار او بازمیگردد. همین جابهجایی نقطه دید، بهنوعی بازتاب نگاه رسمی قدرت است؛ جهان را نه از منظر قربانی، بلکه از جایگاه فاتح تفسیر میکند. از این منظر، «خاندان دیوید» تنها درباره گذشته نیست، بلکه تصویری از اکنون را هم میسازد؛ اکنونی که در آن اسرائیل همچنان با تکیه بر حافظه رنج، برای خشونت خود مشروعیت میجوید. در جهان این سریال، ایمان دیگر تجربهای شخصی یا اخلاقی نیست، بلکه مکانیسمی سیاسی برای حفظ بقاست. به همین دلیل، هر لحظه دعا یا نجوای مذهبی، در دل خود زبان قدرت را حمل میکند. فرم تصویری اثر نیز در خدمت همین معناست. میزانسنها با فاصلهگذاریهای دقیق، مرزی روشن میان «ملت برگزیده» و «دیگران» میسازند. رنگهای گرم و طلایی سکانسهای مربوط به داوود، نه فقط نشانه لطف الهی، بلکه استعارهای از نور مقدسی هستند که بر تاریخ میتابد تا تنها بخشی از آن را روشن کند. در مقابل، رنگهای خاکستری و تیره مربوط به دشمنان، تداعیگر همان نگاهی است که فلسطینیان را به حاشیهای تهدیدآمیز و فاقد هویت تبدیل میکند. در نهایت، سریال خاندان داوود با زبانی سینمایی و ساختاری به ظاهر اندیشمند، تکرار همان گفتمان تاریخیای است که قدرت را در لباس ایمان پنهان میکند. این اثر، گذشته را بهانهای برای بازسازی حافظهای گزینشی میکند؛ حافظهای که در آن، خشونت نه از سر سلطه بلکه به نام رستگاری توجیه میشود. تماشای این سریال، ما را با پرسشی اساسی مواجه میکند: آیا اسطوره در خدمت معناست یا در خدمت سیاست؟ در خاندان داوود، پاسخ آشکار است. اینجا، اسطوره دیگر زبانی برای تفسیر انسان نیست، بلکه زبانی برای پاکسازی وجدان جمعی است. ایمان در پایان، چهرهای از قدرت به خود میگیرد و قدرت بهواسطه تصویر، خود را مقدس در نظر میگیرد.
شماره ۴۵۴۸ |
صفحه ۵ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
بازسازی اسطوره برای سیاست














