سید مهدی سرخان، مسئول فناوری نوجوان مرکز تحلیل اجتماعی (متا): به نظر میرسد کانون تفاوتهای نسلی که به تغییرات فرهنگی منجر میشود امر «جهانوطنی» است. چیزی که نهتنها ایران بلکه همه نوجوانان جهان را درگیر کرده است. جهانوطنی انسان را به سمت زدوده شدن تمامی مرزهای ذهنی و عینی سوق میدهد. انسان جهانوطن نهتنها دیگر به جغرافیای خاصی تعلق ندارد؛ بلکه مرزهای فکری و ارزشی نیز رفتهرفته در ذهن او کمرنگ شده و بهمرور به نسبیتی کامل گرفتار خواهد آمد. آنجا که دیگر هر انسان و هر عقیدهای را مطلقاً محترم میشمارد و تا امری به عقیده و آزادی او خللی وارد نکرده بیتفاوت از کنار آن عبور میکند؛ اصالت با من است و آنچه من بخواهم و من انتخاب کنم و درعینحال به اصالت دیگران نیز احترام میگذارم. فردگرایی نیز مولود بیواسطه جهانوطنی است؛ منی که سوژهای خودبنیادم و تنها خودم در نقطه کانونی عالم ذهنیام قرار میگیرم و به اراده خودم حکمرانی میکنم؛ حکمرانیای چنان «پادشاه سیاره کوچک خود» در شاهکار دوسنت اگزوپری در شاهزاده کوچولو.
نوجوان در این وضعیت جهانوطنانه، آزادیخواهانه و اهمیت یافتن «من»، برای خود زندگی جدیدی خواهد ساخت و همه هموغم و تلاش خود را برای حفاظت و تقویت ارکان آن به کار خواهد گرفت. چیزی موردتوجه اوست که زندگی باب میل او را بهتر یا بدتر کند در غیر این صورت ارزشی برای موردتوجه قرارگرفتن ندارد و صرفاً اتلاف وقت است. حال دیگر تماس او با رسانههایی که حرفی در جغرافیای زیست جهانوطنی او ندارند کم و کمتر خواهد شد مگر آنکه با زندگی روزمره او مماس یا متداخل شوند. حتی اتصال او با سیاست، امری است که بیشتری ارتباط و اتصال را با زندگی شخصی و روزمره او داشته باشد و چنین امری است که بهعنوان اصلیترین ارزش خبری در ذهن ایشان صورتبندی میشود.
طبق نظرسنجی متا از نوجوانان 15 تا 25 ساله ایرانی در ایام انتخابات 1403، امر سیاسی حداقل برای نیمی از نوجوانان اساساً بلاموضوع است و به آن علاقهای ندارند. عمده این گروه را مخالفان و ناهمراهان ایده اسلام سیاسی تشکیل میدهند که در نقطه کانونی نظرشان عقیده دارند باید «پسند و نظر مردم» محور قانونگذاری و اداره کشور قرار بگیرد. بدیهی است این گروه امر سیاسی تعریفشده در چهارچوب جمهوری اسلامی را نمیپسندند؛ چراکه اساساً قاعده و روش سیاسی آن را قبول ندارند. این گروه در اعلام بیعلاقگی نیز مهمترین دلیل خود را «بیتوجهی مسئولان به نیازهای مردم» ذکر کردهاند. در نظر آنان مسئولان جمهوری اسلامی آنگونه که بایدوشاید به نظر و نیاز مردم توجه ندارند. سؤالی که پیش میآید آن است که چگونه مفهوم بیعلاقگی بر نیمه دیگر نوجوانان که از قضا اعلام کردهاند به مسائل و مباحث سیاسی علاقهمند هستند تسری مییابد؟
پاسخ اولیه آن است؛ علاقه و تمایل به امر سیاسی در گروه دیگر الزاماً به معنای کنشگری فعال و مشارکت سیاسی – که اوج آن در انتخابات است - نیست و بسا علاقهمندان به امر سیاسی که رأی ندهند و به دلایلی در انتخابات شرکت نکنند. دادههای پیمایش رفتار رأیدهی ایرانیان که در بهمنماه 1402 در متا انجام شده است نشان میدهد مهمترین بخش رأیندهندهها را ۱۸ تا ۲۵ سالهها تشکیل میدهند. همچنین این گروه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری چهاردهم نیز با مشارکت حدوداً 30 درصدی، کمترین میزان مشارکت را در میان گروههای سنی داشتهاند. این نسل فارغ از نارضایتیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که ممکن است از طریق خانواده و دوستان یا فضای مجازی به آنها منتقل شود، با طبع و سلیقه متفاوتی به سیاست مینگرند و این «نگرش دگرگون» موضوع مشارکت سیاسی را در آیندهای نهچندان دور به مسئلهای بغرنج در حکمرانی تبدیل خواهد کرد.
البته این موضوعی همهگیر و جهانی است و در همین راستا در نتایج مرکز پژوهشی پیو، تفاوتهای قابلتوجهی بین بازه سنی رأیدهندگان و رأیندهندگان مشاهده میشود. رأیندهندگان به طور میانگین جوانترند و اکثریت آنها در گروه سنی ۱۸ تا ۳۰ سال قرار دارند، درحالیکه رأیدهندگان فعال بیشتر از گروههای سنی بالاتر هستند. به طور مشخص، بیش از نیمی از رأیندهندگان زیر ۳۰ سال سن دارند، درحالیکه در میان رأیدهندگان فعال، سهم افراد جوان کمتر است و درصد بیشتری از آنها در سنین بالاتر (۴۵ سال و بالاتر) قرار دارند. برای مقایسه دقیقتر، در پژوهش پیو حدود 54 درصد از رأیندهندگان دیپلم دبیرستان یا مدرک تحصیلی پایینتری داشتند، درحالیکه فقط 28 درصد از رأیدهندگان فعال در همین سطح تحصیلی بودند. عدم توازن تحصیلی با تفاوت سنی همراستا است، زیرا رأیدهندگان جوانتر بهطورکلی سطح تحصیلات کمتری دارند (2020,Pew Research Center).
درنتیجه، اگر از تعبیر «بیعلاقگی به امر سیاسی» استفاده و به این نسل نسبت داده میشود، به این جهت است که این نسل مؤلفههای سیاسی بودن کمتری از خود نشان میدهد. اما باید تأکید کرد نسبت بیعلاقگی سیاسی بهمنظور نفی مطلق نگاه سیاسی آنان نیست. شاید تعبیر بهتر آن باشد که نوجوانان مشابه بزرگسالان به سیاست نمینگرند و معنای سیاست در ذهن بزرگسالان و آنان اشتراک لفظی است. نوجوانان معنای دیگری از سیاست را قصد کردهاند که بسا در آن معنا نسلی بسیار سیاسی باشند.
گذشته از عدم پیگیری اخبار و بیاعتمادی به مراجع خبری و عدم مشارکت سیاسی که دادهها مؤید آن است، مطالعات کیفی1 نشان میدهد «هدف داشتن، جنگندگی در راه هدف، تحقق هدف و موفقیت در راه آن»، «کسبوکار راهانداختن» و «پول درآوردن» یک مفهوم پربسامد و پرتکرار در بیان نوجوانان است. رشد خریدوفروش کتابهای خودیاری و کلاسهای موفقیت و توسعه فردی و انگیزشی و دورههای مهارتآموزی و کسبوکار نیز که در فضای مجازی بهشدت عیان است شاهد عینی این مدعاست. پس آنچه همواره در صدر اولویتها و دغدغههای ذهنی این نسل مینشیند، اموری گرهخورده با بهبود وضعیت زندگی بهتر و رفاه بیشتر، تحصیل باکیفیتتر، آینده شغلی و درآمد بیشتر است. گیدنز این نگاه به زندگی را نگاهی سیاسی معرفی میکند.
آنطور که گیدنز نیز بیان میکند، تغییرات اجتماعی جهان حاکی از تغییرات کیفی بنیادین در ارزشهای سیاسی است. او بر این باور است که در این دوران، بیش از آنکه به «سیاست رهاییبخش» دلبستگی وجود داشته باشد، «سیاست زندگی» موردتوجه است. سیاست رهاییبخش، دربرگیرنده مبارزه برای آزادی و بهبود فرصتهای زندگی برای همگان است، درحالیکه سیاست زندگی، سیاست خویشتنیابی در محیط زندگی و نسبتیابی همگان و با من و زندگی من است. اینگونه سیاست برآمده از «فردگرایی» است که مولود بیواسطه «جهانوطنی» است. وقتی «من» اهمیت یافت، دیگر تمام تلاشهای من نیز در جهت تحقق دلخواه من سامان خواهد یافت. حتی اگر همگان بر ارزشی توافق داشته باشند و خواهان آن باشند، «تلاش من» برای تحقق آن ارزش در زندگی خویش است نه تلاشی برای تحقق یک ارزش برای همگان. با این حساب، نه اینکه نوجوانان به سیاست علاقهای ندارند، بلکه به سیاستی که نسل پیشین صورتبندی میکند علاقهای نداشته و به سیاست تعریفشده در منطق فکری خویش، بسا نسلی فوقالعاده سیاسی است.
به این خاطر است که اولویتهای اصلی نوجوانان که ذهن و دل آنان را مشغول خود ساخته، حتی برای آنان که با منطق اسلام سیاسی به امر سیاسی علاقهمندند، مقولهها و مسائلی از جنس زندگی خوب برای من و تحقق آرزوهای من و واقعیت یافتن رؤیاهای من هستند. این امور رفتهرفته و مدام امر سیاسی در نگاه نسل جدید را در نسبت با زندگی تقویت و تثبیت میکند و اگر جایی نیز وجود داشته باشد که با سیاست به معنای مرسوم نسل پیش درگیر شوند، جایی است که با زندگی روزمره آنان گره میخورد. بخش قابلتوجهی از نوجوانان با سیاستهای رسمی بهویژه آن سیاستها و قوانینی که اصطکاک زیادی با زندگی روزمره آنها برقرار میکنند مثل فیلترینگ، همدل و همراه نیستند، بلکه به مقاومت و ایستادگی و حتی مخالفت و اعتراض برمیخیزند.
این ویژگی نسلی بیش از همه ریشه در «جهان رسانهای شده» و خصلت «جهانوطنی» این نسل است که عمده نوجوانان و هر دو گروه علاقهمند و بیعلاقه را در بر میگیرد و طبیعتاً این اتمسفر، فضای سیاسی اختصاصی خود را طلب میکند. از گفتارهای سیاسی تا شخصیتهای سیاسی، همهوهمه باید مبتنی بر این خصلت جدید نظم نوین پیدا کند. تحقق این نظم نوین به معنای تغییر در نظام ارزشهای فرهنگی اصیل ایرانی و اسلامی نبوده و نیست؛ بلکه به معنای هماهنگی و تناسب کنش و گفتمان سیاسی جریانهای سیاسی کشور با جهان معنایی این نسل است. برای رسیدگی به این مهم، امروز هم تأخیر قابلتوجه وجود دارد و لازم است دستگاههای ذیربط با نگاه قرارگاهی دور هم مجتمع شده و با فرماندهی و ناوبری مرکزی، این معضل را از طریق تعریف نقش برای دستگاههای مسئول و ارزیابی نوبهای و مداوم مرتفع کنند و حل این مسئله را به روزهای بعدتر و بدتر و وضعیت سختتر محول نکنند.
پینوشت:
جلسات متعدد گروه متمرکز مرکز تحلیل اجتماعی (متا) در سالهای 1401 و 1404














