حانیه موسیزاده، روانشناس کودکونوجوان: هر جامعهای در تربیت فرزندانش آینهای از فرهنگ، باورها و وضعیت اجتماعی خود را بازتاب میدهد. خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که نهتنها عواطف و ارزشها را منتقل میکند، بلکه سبک تعامل نسلها را نیز شکل میدهد. اگر نگاهی دقیقتر به خانوادههای ایرانی بیندازیم، درمییابیم که بیشتر آنها در دو قطب متضاد حرکت میکنند:
گروهی از والدین که با سختگیری و کنترل مداوم، فرزندان خود را در حصار مقررات بزرگ میکنند و گروهی دیگر که با شعار آزادی و رفاقت مرزهای تربیتی را تا حد حذف اقتدار والدانه عقب راندهاند. حاصل این دو رویکرد، دو تیپ متفاوت از نوجوان ایرانی است؛ یکی لوس، قانونگریز و پرخاشگر و دیگری منفعل، محتاط و فاقد ابتکار.
سه سبک والدگری؛ نقشهای برای فهم رفتار نوجوانان
در روانشناسی تربیتی، سبکهای فرزندپروری معمولاً در سه دسته اصلی تعریف میشوند:
1- سبک سلطهگر یا مستبدانه: در این سبک، قانون حرف آخر را میزند و گفتوگو جای خود را به فرمان میدهد. والدین انتظار اطاعت بیچونوچرا دارند و نیازها یا احساسات نوجوان در اولویت نیست.
2- سبک سهلگیرانه یا آزادمنشانه: در این رویکرد والدین از ترس ناراحت شدن فرزند، مرزها را حذف میکنند. شعار نانوشتهشان این است: «بچه باید خوشحال باشد»، حتی اگر این خوشحالی به قیمت از بین رفتن نظم و مسئولیتپذیری تمام شود.
3- سبک اقتداری: ترکیبی از محبت و قاطعیت. والدینی که در عین احترام و گوشدادن به فرزند، مرزهای مشخصی دارند. آزادی در چهارچوب انضباط. پژوهشها نشان داده است که نوجوانانی که در خانوادههای اقتداری رشد میکنند، از نظر سازگاری اجتماعی، سلامت روان و خودکنترلی عملکرد بهتری دارند. با این حال، در جامعه ما دو سبک نخست - یعنی سختگیری و سهلگیری - همچنان پررنگترند و هر دو در نهایت، به شکلی از افراط منتهی میشوند.
والد سهلگیر پرورشدهنده نوجوان قانونگریز
در سالهای اخیر، بهویژه پس از گسترش شبکههای اجتماعی و تغییر سبک زندگی، بسیاری از والدین ایرانی دچار نوعی سهلگیری افراطی شدهاند. والدینی که خود در کودکی با محدودیت و کنترل شدید بزرگ شدهاند، حالا میخواهند فرزندشان «هرگز احساس محدودیت نکند.» نتیجه، خانههایی است که در آن «نه گفتن» به فرزند تابو محسوب میشود.
نوجوانانی که در چنین فضایی رشد میکنند، معمولاً یاد نگرفتهاند میان خواستههای شخصی و قوانین جمعی تعادل برقرار کنند. چون در خانه همیشه حق با آنها بوده، در جامعه نیز از پذیرش مقررات و اقتدار سر باز میزنند. در مدرسه یا محیطهای آموزشی تمایل به قانونشکنی، مقاومت در برابر نظم و حتی پرخاشگری در برابر محدودیت دیده میشود. نمونههایی از این الگو را در سالهای اخیر در رفتارهای اجتماعی و حتی در برخی اعتراضهای خیابانی میتوان مشاهده کرد؛ نسلی پرانرژی و مطالبهگر، اما بدون مهارت گفتوگو و ظرفیت شنیدن دیدگاه متفاوت.
والد سختگیر سازنده نوجوان مطیع اما بیخلاقیت
در نقطه مقابل، خانوادههایی هستند که انضباط را با اقتدار اشتباه گرفتهاند. در این خانهها، گفتوگو جای خود را به دستور داده است. خطا مساوی مجازات است و تمکین از والد، نشانه ادب. نوجوان حاصل این سبک تربیتی، ظاهراً منظم و آرام است، اما در درون، از شکست و اشتباه میترسد. او آموخته که فقط زمانی «ارزشمند» است که «بینقص» باشد؛ همین ترس از خطا، خلاقیتش را میکشد. این نوجوان معمولاً به دنبال مسیرهای امن و بدون ریسک میرود؛ مشاغل ثابت، جایگاههای بدون چالش و زندگیهایی با حداقل تجربه نو. در دانشگاه، منتظر است استاد بگوید چه بنویسد؛ در کار، تابع دستور است نه الهام. در واقع، سختگیری افراطی شاید ظاهراً انضباط ایجاد کند، اما در عمق روح کنجکاوی و نوآوری را میمیراند.
اقتدار عاطفی؛ حلقه گمشده تربیت ایرانی
نکته جالب این است که هر دو سبک - سهلگیرانه و سختگیرانه - ریشهای مشترک دارند: نبود اقتدار عاطفی.
اقتدار عاطفی یعنی والد در عین محبت، مرز بگذارد؛ یعنی احترام فرزند از درک و گفتوگو بجوشد، نه از ترس یا لوسشدن.
در خانواده سهلگیر، مرزها حذف میشوند؛ در خانواده سختگیر، دیوارها چنان بلندند که عاطفه از آن عبور نمیکند. در هر دو حالت، نوجوان از ارتباط واقعی با والد محروم میماند. دوران نوجوانی، زمان تمرین بزرگسالی است. نوجوان نیاز دارد آزمون و خطا کند، تصمیم بگیرد، شکست بخورد و بازسازی شود. محروم کردن او از تجربه، یعنی محروم کردنش از رشد.
فشارهای اجتماعی و تناقض در تربیت
نباید سهم شرایط اجتماعی را نادیده گرفت. فشار اقتصادی، نااطمینانی شغلی و اضطراب آینده بسیاری از والدین را در موقعیتی قرار داده که یا از سر خستگی و ناتوانی فرزند را به حال خود رها میکنند یا از ترس آسیب به کنترل افراطی پناه میبرند.
از سوی دیگر، جامعهای که شکست را تاب نمیآورد و از جوانی انتظار موفقیت فوری دارد، عملاً سبک سختگیرانه را بازتولید میکند. در چنین فرهنگی، «اشتباه کردن» گناه محسوب میشود، نه بخشی از مسیر یادگیری.
نقش رسانهها و آموزش والدگری آگاهانه
والدگری مهارتی آموختنی است، نه صرفاً غریزی. در بسیاری از کشورها، آموزش فرزندپروری جزئی از سیاستهای سلامت روان عمومی است. در ایران نیز رسانهها و نهادهای آموزشی میتوانند نقش تعیینکنندهای در ترویج «والدگری آگاهانه» ایفا کنند. یعنی والدینی که قبل از واکنش، فکر میکنند؛ قبل از نه گفتن، گفتوگو میکنند؛ و قبل از آزادی دادن، مسئولیت میآموزند. برنامههای آموزشی، تولید محتوای تخصصی در رسانهها و آموزش مهارتهای گفتوگو در مدارس میتواند نخستین گام برای تغییر این چرخه باشد.
نوجوان امروز؛ قربانی نیست، فرصت است
نوجوان ایرانی امروز در تلاقی سنت و مدرنیته ایستاده است. از یکسو خانوادهای که هنوز با ارزشهای سنتی تصمیم میگیرد، و از سوی دیگر جهانی که از طریق شبکههای اجتماعی آزادی، فردیت و استقلال را تبلیغ میکند. اگر خانواده نتواند میان این دو دنیا پلی بزند، نوجوان یا از دیوار سنت عبور میکند و از ریشهها جدا میشود، یا در حصار خانواده باقی میماند و فرصت رشد را از دست میدهد. اما نوجوان قربانی نیست؛ فرصتی است برای بازاندیشی در تربیت. نسلی که میخواهد شنیده شود، اما نه از سر لجبازی؛ نسلی که میخواهد تجربه کند، اما در چهارچوبی امن. وظیفه ماست که این چهارچوب را بسازیم.
سخن پایانی
جامعهای پویا از خانه آغاز میشود. تربیت نوجوانان نه با کنترل افراطی ممکن است، نه با آزادی بیقید. نوجوانی که در خانوادهای اقتداری رشد کند، هم احترام به قانون را میآموزد، هم جرئت پرسیدن را از دست نمیدهد. در مقابل، نوجوان سهلگیرانه تربیتشده، آزادی را بدون مسئولیت میخواهد و نوجوان سختگیرانه تربیتشده، مسئولیت را بدون آزادی تجربه میکند. میان این دو سر طیف، راه باریکی وجود دارد که همان تربیت متعادل است؛ راهی دشوار اما تنها مسیر برای ساختن آیندهای متوازنتر، خلاقتر و انسانیتر برای نسل فردای ایران.














