زهرا عطاری، پژوهشگر مرکز تحلیل اجتماعی (متا): در روزگاری نهچندان دور، تحصیلات دانشگاهی مترادف موفقیت شغلی و اجتماعی بود. والدین به فرزندانشان میگفتند «اگر به دنبال آینده شغلی خوبی هستی، باید دانشگاه بروی.» داشتن مدرک دانشگاهی نوعی بلیت طلایی برای ورود به طبقه برخوردار و بامنزلت جامعه به شمار میرفت. تحصیلات عموماً معنای کار بهتر، درآمد بالاتر و جایگاه اجتماعی برتر داشت. جامعه نیز به دارندگان مدارج دانشگاهی با دیده احترام مینگریست و مدرک به منزله برچسب صلاحیت فرد برای تصاحب مشاغل عالی محسوب میشد.
امروز، به نظر میرسد این معادله ساده دستخوش تردید شده است. نسل جوان ایرانی، بسته به سن و تجربهشان، نگرشهای متفاوتی به ارزش مدرک دانشگاهی پیدا کردهاند. بر اساس نظرسنجی متا در سال 1404، 52 درصد از نوجوانان 12 تا 15ساله معتقدند تنها کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند میتوانند به شغل مطلوب دست پیدا کنند، درحالیکه در رده سنی 16 تا 18ساله این عدد به 34.5 درصد و در نوجوانان 19 تا 25ساله که یک گام به بازار کار نزدیکترند و میزان زیادی از آنها تجربه تحصیل در دانشگاه دارند؛ به عدد 28.3 درصد میرسد. درواقع آنان این ارتباط خطی و قطعی که تحصیلات دانشگاهی با شغل مطلوب و ایدئال مساوی است را قطع میکنند.
همچنین پیمایش این مجموعه در ایام انتخابات سال 1403 نشان میدهد 12 درصد نوجوانان «تحصیل و اشتغال» را بهعنوان اصلیترین دغدغه و درگیری ذهنی خود اعلام کردهاند. به نظر میرسد تحصیل، شغل و وزندهی درست به هرکدام برای دریافت نشان موفقیت در زندگی، برای نوجوانان به یک چالش اساسی تبدیل شده است.
این تفاوت، پرسشهای مهمی را پیش میکشد: چرا فرزندان دیروز که امروز خود وارد دانشگاه یا بازار کار شدهاند، افسانه «مدرک برابر است با موفقیت» را باور ندارند؟ چه تغییراتی در جامعه رخ داده که ایمان نسل جدید به معجزه مدرک دانشگاهی کمرنگ شده است؟
برای پاسخ، باید به ترکیبی از عوامل ساختاری و فرهنگی نگاه کنیم. در دهههای اخیر، بازار کار ایران با موج فزاینده فارغالتحصیلان روبهرو شده و همزمان ظرفیت جذب مشاغل مرغوب رشد متناسبی نیافته است. نتیجه، چیزی است که کارشناسان از آن بهعنوان «بحران اشتغال دانشآموختگان» یاد میکنند. طبق گفته رئیس مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی دورقمی شده است (حدود ۱۱ درصد در سال ۱۴۰۳). حتی آمار نشان میدهد در بهار ۱۴۰۳ از هر ۱۰ فرد بیکار در کشور، ۴ نفر دارای مدرک دانشگاهی بودهاند (این رقم برای زنان بیکار به ۷ نفر از ۱۰ نفر میرسد).1 به عبارت دیگر، 40درصد جمعیت بیکار ایران تحصیلات عالی دارند. چنین واقعیتی بهطور ناخواسته این پیام را مخابره میکند که مدرک لزوماً تضمینکننده اشتغال نیست و حتی گاهی افراد فاقد مدرک شانس بهتری برای یافتن کار دارند. افزون بر معضل بیکاری، اشتغال غیرمرتبط فارغالتحصیلان نیز رواج یافته است. این بدان معناست که مدارک تخصصی بسیاری از جوانان در عمل به کار گرفته نمیشود و ارزش سرمایهگذاری آموزشی آنها زیر سؤال میرود. هنگامی که یک فارغالتحصیل، خود را در شغلی مییابد که نیاز به تحصیلات دانشگاهی ندارد، طبیعی است که اعتقاد نسل او به معجزه مدرک تضعیف شود. این تجربه جمعی، دیدن فارغالتحصیلانی که پس از سالها درسخواندن بیکار ماندهاند یا در کاری کمدرآمد و نامرتبط مشغولند، زمینه را برای تجدیدنظر در باورهای گذشته فراهم کرده است.
در نقطه مقابل، نوجوانان ۱۲ تا ۱۸ساله هنوز در فضای مدارس و زیر سایه آرزوهای والدین و معلمان خود زندگی میکنند. برای بسیاری از آنها، ورود به دانشگاه یک هدف روشن و بزرگ است. کنکور در نظام آموزشی ایران بهمثابه گردونهای سرنوشتساز تصویر میشود که عبور موفق از آن مساوی آینده درخشان خواهد بود. این نوجوانان هنوز مستقیماً طعم بازار کار را نچشیدهاند و باورهای سنتی درباره ارزش مدرک در ذهنشان پررنگ است. به بیان دیگر، آنان حامل دوکسای جامعه در خصوص تحصیلات هستند؛ آنچه پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی از آن بهعنوان باورهای بدیهی و ناخودآگاه حاکم بر ذهن جامعه یاد میکند. در فرهنگ عمومی ما، سالها این دوکسا وجود داشته که «مدرک دانشگاهی یعنی موفقیت» باوری که جامعه به شهروندان خود القا کرده است.
دگرگونی مدرنیته؛ دو نفر یک مسیر را طی نمیکنند
به اعتقاد گیدنز، جهان مدرن متأخر، دنیایی مملو از فرصتها و عدم قطعیتهای فزاینده است. سنتها و قطعیتهای قدیم سست شدهاند و افراد ناگزیرند زندگی خود را به شیوهای بازاندیشانه مدیریت کنند. یکی از مشخصات این دوران، ازبینرفتن تضمینهایی است که در گذشته بدیهی انگاشته میشد. برای مثال، در نسلهای پیشین مسیر زندگی شغلی کمابیش از پیش ترسیمشده بود: مدرسه، دانشگاه، شغل ثابت، بازنشستگی. اما در دنیای امروز این مسیر پر از پیچوخم و تغییر است. جوان امروزی ممکن است چندین شغل عوض کند، دورههای آموزشی متنوعی بگذراند، حتی مهارتها و مشاغلی را دنبال کند که الزاماً نیاز به مدرک دانشگاهی ندارند. در چنین شرایطی، طبیعی است که اتکا به یک گواهی کاغذی (مدرک) بهعنوان تضمینکننده قطعی آینده کاهش یابد. زیگمونت باومن، جامعهشناس لهستانیتبار با تعبیر درخشان خود از «مدرنیته سیال» توضیح میدهد که چگونه در دنیای کنونی، همه ساختارهای زندگی لغزان شدهاند. او وضعیت فارغالتحصیلان را مثال میزند: تا چند دهه پیش یک مدرک دانشگاهی، شغلهای پردرآمد و آینده تضمینشدهای را نوید میداد؛ اما امروز شمار انبوه دارندگان مدارک عالی از یکسو و کمبود مشاغل باثبات از سوی دیگر، آن وعدهها را پوچ کرده است. به بیان باومن، در جهان سیال ما، مدرک دانشگاهی دیگر آن لنگرگاه مطمئن قدیم نیست. جوانان در دریایی پرتلاطم از فرصتهای موقت و ناامنیهای شغلی شناورند.
«جهان امیدهای بربادرفته» به تعبیر باومن دقیقاً همان واقعیتی است که جوان ۱۸ تا ۲۵ساله امروز در ایران نیز با گوشت و پوست حس میکند. میبیند که دوست مهندسش مسافرکشی میکند، همکلاسی لیسانسهاش بیکار در خانه نشسته یا فارغالتحصیل دکترایی را که بهناچار مهاجرت کرده است.
تغییر در تعریف موفقیت
یکی دیگر از ابعاد جامعهشناختی این بحث، تحول در نگرش به موفقیت است. بهطور سنتی، موفقیت فردی در جوامع مدرن با شاخصهای روشنی مانند عنوان شغلی، درآمد، مدرک تحصیلی و منزلت اجتماعی سنجیده میشد. مدرسه و دانشگاه، افراد را برای این مسیر آماده میکردند و شایستهسالاری وعده میداد که هرکس شایستگیاش را با مدرک و مهارت نشان دهد پاداش خود (شغل، درآمد و منزلت) را خواهد گرفت. در واکنش به این واقعیت، تعریف موفقیت نزد جوانان در حال تغییر است. بسیاری از نوجوانان دریافتهاند که مهارتهای عملی، تجربه و ابتکار عمل ممکن است از مدرک دانشگاهی مهمتر باشند.
بازتعریف نسبت دانشگاه و اشتغال
دانشآموزان (12 تا 18 سال) درواقع نماینده آرمان مدرک هستند و نوجوانان بالغ (18 تا 25 سال) نماینده واقعیت کار. نسل جدید بیپرده به ما میگوید موفقیت مسیرهای متنوعی دارد و مدرک دانشگاهی تنها یکی از آنهاست، آن هم نه مطمئنترینشان. آیا این به معنای افول کامل ارزش دانشگاه است؟ خیر! بلکه به معنای نقش دادن به دانشگاه در جهت تربیت نیروی ماهر و متخصص است. دانشگاهی که با بازار کار همسو و همراستا است و بر اساس مقتضیات بازار کار ایفای نقش میکند.
امروز جوان 23سالهای که با مدرک دانشگاهی در دست، آینده مبهمی پیش روی خود میبیند، شاید از خود بپرسد آیا بهتر نبود مسیر دیگری را میرفتم؟ و نوجوان ۱۶ سالهای که این واقعیت را مشاهده میکند، ممکن است در باورهای گذشته تجدیدنظر کند. سیاستگذاران آموزشی میبایست به پیام این نسل گوش دهند که «ما صرفاً مدرک نمیخواهیم؛ شغل، امنیت شغلی و امکان موفقیت میخواهیم.» مطالعات کیفی2 نیز حاکی از آن است که «هدفمندی و جنگیدن بیوقفه برای آن و موفقیت در تحقق آن» یکی از پربسامدترین و جدیترین ارزشهایی است که نوجوانان خود را با آن تعریف میکنند. این در حالی است که در دادههای پیمایش متا در سال 1402 نیز این گزاره بیشترین میزان فراوانی را به خود اختصاص داده است.
این تفاوت نسلی میتواند فرصتی برای بازاندیشی جمعی باشد. همانگونه که گیدنز مطرح میکند، جوامع مدرن باتکیهبر بازاندیشی مداوم است که راه خود را بهسوی آینده باز میکنند. شاید زمان آن رسیده است که ما نیز از خود بپرسیم هدف واقعی آموزش چیست و موفقیت را چگونه باید تعریف کرد؟ اگر پاسخ دیروز «مدرک» بود، پاسخ امروز احتمالاً «توانایی و مهارت» است. تواناییای که ممکن است از مسیر دانشگاه کسب شود یا در میدان عمل زندگی. به هر روی، نسل تازه در حال نوشتن فصل متفاوتی از روایت موفقیت است؛ روایتی که در آن مدرک دانشگاهی یک فصل مهم است؛ اما همه داستان نیست.
پینوشت:
1. ایسنا
2. جلسات گروه متمرکز مرکز تحلیل اجتماعی (متا) در سال 1401














