هومن جعفری، خبرنگار: میخواستم بنویسم که «لانگ واک» یا «پیادهروی طولانی»، نسخه استیفنکینگی «بازیهای گرسنگی» است، منتها فکر میکنم برعکسش درست باشد. نسخه داستانی «پیادهروی طولانی» را استیفن کینگ در سال ۱۹۷۹ با نام مستعار ریچارد باخمن منتشر کرد. سوزان کالینز جلد نخست کتاب «بازیهای گرسنگی» را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد.
هر دو داستان تمی مشترک دارند. در زمانی نامعلوم و در آمریکایی نامشخص، اتفاقی رخ داده است. جنگ یا شورشی رقم خورده که توسط حکومت مرکزی بهشدت و با خشونت سرکوب شده. در نتیجه این جنگ یا انقلاب و سرکوبش، علاوه بر اینکه وضعیت اقتصادی کشور بهشدت دچار بحران شده و شهروندان در فقر زندگی میکنند، دستوری برای سرکوب بیشتر و ممانعت از تکرار اتفاق رخداده صادر شده. اینکه هر ایالت هر سال یک نوجوان را برای شرکت در مسابقاتی اعزام کند که تنها یک برنده زنده خواهد داشت و باقی شرکتکنندگان خواهند مرد.
تم مشترک هر دو داستان را باید جدی گرفت، اگرچه کسی سوزان کالینز را به دزدی سوژه یا کپیکردنِ ایده متهم نکرده. دو داستان اندیشهای مشترک دارند: انتقامگرفتنِ یک حکومت مرکزی بیرحم و خشن از جوانهای ایالتهای مختلف. نوعی از شباهت این ایده را میتوان با کهنالگوی ضحاک قیاس کرد. در داستان شاهنامه، جوانها قربانی میشوند تا مارهای شیطانی از آسیبرساندن به ضحاک دست بردارند.
در هر سه داستان، انتخاب قربانیها فرایند خودش را دارد. در ضحاک، مأموران حکومت جوانها را انتخاب میکردند. در داستان «بازیهای گرسنگی»، نوجوانان بهطور اجباری در قرعهکشی سالانهای به نام برداشت (Reaping) انتخاب میشوند تا در مسابقه مرگبار شرکت کنند. هر منطقه پانِم باید دو نماینده - یک دختر و یک پسر بین ۱۲ تا ۱۸ سال - به مسابقه بفرستد. این انتخاب بهصورت تصادفی از میان نامهای ثبتشده انجام میشود، اما با یک نکته مهم؛ نوجوانان فقیر میتوانند نام خود را چند بار بیشتر وارد قرعهکشی کنند تا در ازای آن سهمیه غذایی دریافت کنند که احتمال انتخابشان را بالا میبرد.
در پیادهروی طولانی، فقر چنان بر جامعه حاکم شده که جوانها خودشان داوطلب پیادهروی میشوند تا شاید بتوانند خانواده خود را از فقر نجات دهند. درد در هر سه الگوی داستانی یکی است. قربانی و قربانگر در هر سه داستان مشترکند و در نهایت، راه نجات در هر سه سناریو هم یکی است: کشتنِ ستمگر!
نکته جالبی که باید به آن اشاره کرد اینکه کارگردان بازیهای گرسنگی و پیادهروی طولانی یکی است. باوجوداینکه داستان بعد از انتشار در سال ۱۹۷۹ بسیار موردتوجه قرار گرفت، کسی نتوانست اقتباس سینمایی درستی از آن بسازد. از جرج رومرو تا فرانک دارابونت، نامزد شدند تا نسخه سینمایی را بسازند، اما تلخی این داستان آنقدر تلخ بود که کسی از پسِ ساختش برنیامد، حتی دارابونت که از روی کارهای کینگ «مسیر سبز»، «مه» و «رستگاری در شاوشنک» را ساخته بود. مجسم کنید دارابونتی که با ساختن «مه»، یکی از تراژیکترین پایانهای تلخ تاریخ را ساخته بود، نتوانست دودوتاچهارتای خود را برای ساخت نسخه سینمایی این داستان جفتوجور کند. فرانسیس لارنس توانست و نسخه ساختهشده او آنقدر تلخ است که تماشاکردنش با پاپکورن و کوکاکولا، عملاً غیرممکن است!
اینجا شاهد سرنوشت 50 جوان هستید که به یک پیادهروی میروند تا در نهایت 49 نفرشان با گلوله جنگی کشته شوند! این کشتارها حتی زرقوبرق بازیهای گرسنگی را هم ندارد! فقط مرگ بیرحمانه و هدردادن عمرِ جوانهایی است که یک دیکتاتور زندگیشان را نابود کرده.
باید به بازیها اشاره کرد. مارک همیل، بازیگر کهنهکار هالیوودی که با جنگ ستارگان چهره شد، یکی از شاهنقشهایش را بازی کرده. یک ژنرال نظامی ستمکار که شخصاً بر مرگ جوانهای سرزمینش نظارت دارد. بازیگران جوان هم درخششی مافوق تصور داشتهاند. آنها میدانستند که درخشش در همین فیلم میتواند دستکم یک دهه بیمهشان کند و خب، از امروز تا 10 سال دیگر میتوانیم شاهد رقمخوردن این پیشگویی باشیم.
شماره ۴۵۴۲ |
صفحه ۵ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
بازیهای گرسنگی، پیادهروی طولانی و ضحاک ماردوش














