محمدصالح سلطانی، نویسنده: مهمترین رمان سیمین دانشور، داستان عمیقی دارد. بیش از آن که در طول زمان پیش برود، در عرض زمان حرکت میکند و بهجای پرداختن به ماجراهای متوالی، به درون شخصیتها نزدیک میشود. چنین تمهیدی از «سووشون» یک رمان ظاهراً آرام ساخته؛ رمانی که بهکُندی جلو میرود، به دنبال غافلگیرکردن مخاطب نیست و بسیار صبور است. تبدیل چنین رمانی به سریال، کار سادهای نیست. مخاطب مجموعههای نمایشی برخلاف مخاطب کتاب، کمتر حوصله حرکت گامبهگام با خالق اثر را دارد و بیش از احوالات آدمها، دنبال اتفاقات و رویدادهایی است که او را پای تماشای اثر نگه دارد و سریال «سووشون» درست در همین نقطه به بنبست میرسد، چون «قلاب» ندارد و طراحی روایتش نمیتواند تماشاگر را تا انتهای مسیر با سریال همراه کند. شاید اگر جنجالهای پخش قسمت اول و بعد توقیف سریال یا وایرالشدن تکههایی از رقص بازیگران زن و چند اتفاق خارج از عرف دیگر نبود، «سووشون» همین میزان مخاطب اندک را هم از دست میداد.
مشکل بزرگ «سووشون» همان چیزی است که در ذات کارگردانی نرگس آبیار نهفته است. او کارگردان مؤلفی است که اگرچه تمام آثارش با تحسین منتقدان همراه شدهاند، اما همان آثار عموماً در جذب مخاطب عام ناتوان هستند. از این منظر، سریال «سووشون» شباهت زیادی به فیلم «نفس» دارد، فیلمی که از منظر شخصیتپردازی و بسط جزئیات یک زندگی معمولی روی پرده سینما، اثر درخشانی است؛ اما همین اثر درخشان هیچوقت با اقبال چشمگیر مخاطبان همراه نشد؛ چون تماشای این جنس فیلمها نیاز به صبوری و دلدادن به دل فیلمساز دارد که مخاطب امروزی سینما و تلویزیون نه اهل این کار است و نهچندان فرصتی برای نشستن پای چنین آثاری دارد. نرگس آبیار که از عالم ادبیات وارد سینما شده، سریال «سووشون» را در حداکثر انطباق با رمان ساخته و نتیجه این وفاداری زیاد از حد، سکانسهایی بسیار طولانی و خستهکننده (مثلاً اولین ورود شخصیت اصلی به دارالمجانین شیراز) است که حوصله تماشاگر را سر میبرد. ریتم «سووشون» کند است و هر قسمت با رخدادهایی اندک پیش میرود و تلاش خانم کارگردان برای بهتصویرکشیدن یک زندگی رشکبرانگیز و پر از زیباییهای خیرهکننده در ابتدای دهه بیست، اگرچه قابلتحسین و همراه با بازآفرینی جزئیاتی تماشایی است، اما در جذب تماشاگر بیتوفیق است؛ چون بیش از آنچه مخاطب انتظار دارد آرام است و کمتر از آنچه توقع میرود، داستانگو.
انتخاب رمان «سووشون» برای ساخت سریالی تا این حد پرهزینه و بزرگ، انتخابی دشوار و چالشبرانگیز است. روح ضداستعماری اثر سیمین دانشور بسیار پررنگ است و مضامین ملیگرایانه و وطندوستانه در جایجای رمان به چشم میآید. اما اگر نویسنده رمان میتواند با خلق موقعیتهای داستانی طولانی و گذاشتن خطابههای مفصل در دهان شخصیتهای قصهاش، این روح و مضمون را به شکلی مقبول در دل داستان جانمایی کند، کارگردان سریال باید به این نکته توجه داشته باشد که «اقتباس» نه نوعی تقلید که شکلی از آفرینش هنری است و فیلمسازی که تصمیم میگیرد یک رمان را به تصویر بکشد، خود باید خلاق باشد و بتواند به اقتضای مدیوم تازه، برخی فصلهای رمان را بازآفرینی کند تا بدون ضربهخوردن به روح رمان، یک سریال با مختصاتی درست و بهقاعده خلق شود؛ یک مجموعه نمایشی که نه برای مخاطب خاص و پرحوصله، بلکه برای عموم تماشاگران جذاب و گیرا باشد. اما متأسفانه سریال «سووشون» به تعبیری در «دام وفاداری» گرفتار شده و با تأکید بیش از حدِ ضرورت بر تطابق نعلبهنعل با نسخه مکتوب، نتوانسته به ترجمان تصویری موفقی از رمانِ خوب خانم دانشور تبدیل شود.
«سووشون» اولین تجربه اقتباس در نمایش خانگی نیست و در مقایسه با فصل اول «زخم کاری» و «یاغی» که سراغ رمانهایی پراتفاقتر رفته بودند، در مجموع تجربه موفقی به شمار نمیرود. شاید «سووشون» میتوانست در قالب یک فیلم سینمایی به اثری پرمخاطبتر و ماندگار تبدیل شود. سریال، برای حفظ و نگهداشت مخاطبانش، نیاز به «ماجرا» دارد و «غافلگیری»؛ دو عنصری که در سریال خانم آبیار غایب هستند و تماشاگرانی را که از تماشای نماهای ریزودرشت مفصل یک خانهباغ بزرگ و باشکوه در شیراز قدیم لذت نمیبرند، خیلی زود از فهرست مخاطبان خود خارج میکند.
شماره ۴۵۳۷ |
صفحه ۵ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
دام وفاداری











