زهرا طیبی، خبرنگار گروه سیاست: آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات ماند. اگرچه انتخاب او با واکنشها و مخالفتها در درون اصلاحات شروع شد و این واکنشها در بدنه اصلاحطلبی تا آنجا ادامه پیدا کرد که حتی نمایندگان احزاب در جلسهها یکی در میان حاضر میشوند، اما گویا هنوز انگیزهای برای اعمال تغییرات در جبهه اصلاحات وجود ندارد. اتفاقات یک سال گذشته، انتخابات و پس از آن جنگ، نشان داد خلأهای موجود در جبهه، در شناخت مسئله و حل آن، ریشهای و ساختاری است و اصلاحات نیازمند اصلاح و خانهتکانی جدی است. ابقای منصوری اما نشان داد تمایلی برای اصلاح در سازوکار جبهه اصلاحات و موضوعیت پیداکردن آن حداقل برای خود جریان اصلاحطلبی وجود ندارد. انتخاب منصوری، شکاف و افتراقات میان اصلاحطلبان را افزایش داد، موجب شد بخشی از بدنه اصلاحطلبان با جبهه اصلاحات فاصلهگذاری و حزبی جدا تأسیس کنند. اگر جبهه اصلاحات تنها به بیانیهنویسی، نقزدن و همین روند انفعالی ادامه دهد، بروز افتراقات بیشتر، از درون جبهه اصلاحات، دورازذهن نخواهد بود. اگر بزرگان اصلاحطلب نگران زنده شدن اصلاحات هستند، ضروری است اصلاحات ساختاری در جبهه اصلاحات را از بدنه این جبهه شروع کنند و اصلاحات را به جایگاه واقعی آن برگردانند و جلوی این را بگیرند که اصلاحات به تریبون و میکروفن بخشی از بدنه اصلاحطلبی تبدیل شود.
کودتای اتحاد ملتیها
کودتای اتحاد ملتیها نامی بود که اصلاحطلبان در اعتراض به انتخاب آذر منصوری آن را انتخاب کردند. در روزهای بعد از وقایع 1401 این زمزمهها به گوش میرسید که جبهه برای همراه شدن با اتفاقات 1401 و جلب نظر مردم به دنبال انتخاب یک دبیر خانم بودند. آنطور که اصلاحطلبان میگویند گزینههای مختلفی روی میز بود که یا خود افراد قبول نکردند یا شرایط برای حضور آنها فراهم نبوده است. اما در میان گزینهها تقریباً بدترین گزینه انتخاب شد، انتخاب آذر منصوری نهتنها به لحاظ حقوقی مسئله داشت، بلکه حتی درون اصلاحطلبان هم منتقدان جدی داشت. عمدهترین انتقاد وارد شده به انتخاب او این بود که جایگاهی که پیش از آن در اختیار چریک پیر اصلاحات بهزاد نبوی بود، حالا در اختیار فردی قرار میگرفت که حتی برخی چهرههای اصلاحطلب نیز او را فاقد صلاحیت میدانستند. از همه مهمتر آنکه این نگرانی وجود داشت که با توجه به تعلق منصوری به حزب رادیکال اتحاد ملت، جبهه اصلاحات به محلی برای جولان انحصاری رادیکالها تبدیل شود و عقلای اصلاحطلب به حاشیه بروند. بعد از انتخاب سه باره منصوری به دبیری جبهه اصلاحات حالا میتوان روشنتر و دقیقتر این نگرانیها را قضاوت کرد.
انفعال اصلاحاتی
جبهه اصلاحات، پس از پایان ریاستجمهوری روحانی در روندی انفعالی افتاد. با وقوع ناآرامیهای 1401 بخشی از بدنه رادیکال اصلاحطلبی راهبرد خیابان به جای صندوق را مطرح کرد، اگرچه بهزاد نبوی در مقابل این نگاه رادیکال ایستاد؛ اما قرار گرفتن افرادی حائز همین نگاههای رادیکال موجب شد اصلاحطلبان در مسیر رادیکالیسم بیفتند. با گذشت سه دوره از حضور منصوری در جبهه اصلاحات به سبب اتفاقاتی که در فضای سیاسی رخ داد، جبهه اصلاحات از راهبرد خیابان فاصله گرفت؛ اما همچنان درگیر آفت رادیکالیسم بود و مسئله اساسی هم که با آن دست به گریبان بود عدم شناخت دقیق از مسائل و مشکلات جامعه و ارائه راهکار بود. با وجود آنکه نامزد مورد حمایت آنها در انتخابات ریاستجمهوری رأی آورد، رویکردشان از بیانیهنویسی به ارائه راهکار تغییر نکرد. آنها همچنان بیرون گود نشستند و به مطرحکردن انتظارات آرمانی اکتفا کردند.
دغدغههای آرمانی و پوچ
نتیجه این رویکرد آن شد که اصلاحات با سرعت بیشتری مسیر رادیکالیسم را در پیش گرفته و آنقدر بر انفعال و تکصدایی اصرار کرده که حتی در مواردی احزاب شناسنامهدار اصلاحطلب نیز با آن فاصلهگذاری کردند. انتشار بیانیه اصلاحات بعد از جنگ و مطرحکردن راهکارهایی که بیشتر پازل دشمنان ایران را کامل میکرد، نشان میداد عدم شناخت جبهه از کلان مسئلهها ساختاری و ریشهای است. شاید غرضورزی در انتشار این اظهارات تند وجود نداشته، اما هوشمندی بهخرجندادن و فاصلهگذارینکردن با اظهارات دشمنان موجب شد آنها هم بخشی از پازل دشمن را تکمیل کنند، از همه مهمتر آنکه در سلسله بیانیههای اصلاحطلبان، خبری از ارائه راهکار و راهحل نیست، اصلاحطلبان از زاویهای مسئلهها و دغدغهها را به نام مردم مطرح میکنند که اکثر آن دغدغهها، حتی دغدغه دستهچندم طبقه متوسط جامعه هم نیست.
خالصسازی اصلاحات
جبهه اصلاحات حالا بیش از گذشته در مسیر انفعال و حتی سقوط قرار گرفته، اگرچه طی سالها موضوعیت خود را در میان مردم ازدستداده و نتوانسته نسل جدید و جوان را به بدنه خود تزریق کند، اما حالا در حال ازدستدادن موضوعیت خود حتی در میان اصلاحطلبان نیز است. جایگاهی که پیشازاین نام افرادی چون محمد خاتمی و بهزاد نبوی را یدک میکشید حالا به تریبون افرادی تبدیل شده که حتی در این جریان نیز اقدامات و کنشهای چشمگیری نداشتند. ادامه این مسیر انفعالی و حضور این افراد در بدنه اصلاحات، سرنوشت تلخی را برای جبهه رقم خواهد زد. جبهه را تبدیل به گعده و دورهمی افرادی خواهد کرد که تصور میکنند حکمرانی صدای آنها را نمیشنود. هرازگاهی بهانه میگیرند و بیانیهای صادر میکنند که بگویند وجود دارند. ادامه این رویکرد عملاً چیزی از جبهه اصلاحات باقی نخواهد گذاشت، اگرچه جبهه در حال حرکت به سمت این روند است.
اصلاحات نیاز به خانهتکانی دارد
برای جلوگیری از ادامه این مسیر سقوط، اصلاحات نیاز به اصلاح و خانهتکانی جدی دارد. در ابتدای امر باید توجه داشت که دبیرکلی جبهه اصلاحات، چه وزنی دارد، خود جبهه چه مسئولیتی دارد و میبایست چه اقداماتی انجام دهد تا موضوعیت خود را حفظ کند؛ 1. تزریق جوانان خوشفکر و خوشانگیزه به بدنه اصلاحطلبی میتواند جبهه را از این اغما نجات دهد. 2. رادیکالیسم دشمن عقلانیت است. دلسوزان اصلاحات باید این جبهه را از غرق شدن در دام رادیکالیسم نجات دهند. آن را به حاشیه ببرند و اصل و اساس کار را به تولید فکر و مسئله اختصاص دهند. محدود کردن ارائه راهکارها به مذاکره مستقیم با آمریکا و عدم اجرای قانون حجاب، نه برای اصلاحات راهگشاست، نه نظر مردم را جلب میکند. جامعه و حکمرانی به فکر و ایده نو، تازه، عقلانی و قابلاجرا نیاز دارند و اگر این راهکار از دل جریان اصلاحطلبی بیرون بیاید و با مشورت و همفکری پخته شود، میتواند گامی برای خروج اصلاحات از بنبست باشد. اما باید به این نکته اساسی دقت کرد که انتخاب افراد و چینش بدنه اصلاحات در تغییر رویکرد اصلاحات نقشی اساسی دارد. بزرگان اصلاحات اگر برای حیات و شکافهای موجود در جبهه نگرانند باید ابتدا افکار و افراد غالب در جبهه را تغییر دهند و گام اول را برای خروج جبهه از انفعال بردارند، در غیر اینصورت دور نیست که جبهه حتی برای نخبگان اصلاحطلب نیز بلاموضوع شود و بدنهای از اصلاحطلبان که به دنبال کار جدی و راهگشاست، مسیر اقدامات حزبی جدای از جبهه اصلاحات را انتخاب کند.














