هومن جعفری، خبرنگار: وقتی مشخص شد که «روز شغال» در حال بازسازی است و نسخه تلویزیونی این اثر کلاسیک به نمایش درخواهد آمد، خیلیها لذت بردند. قطعاً بازسازی آثار کلاسیک همیشه با چالشهایی همراه است: چگونه میتوان روح یک داستان جاودانه را حفظ کرد و در عین حال آن را با جهان امروز همخوان کرد؟ سریال «روز شغال» نمونهای موفق از این تلاش است. این سریال با الهام از رمان مشهور فردریک فورسایت و فیلم کلاسیک سال ۱۹۷۳، توانسته است با حفظ جوهره اثر اصلی، آن را در بستری مدرن و چندلایه بازآفرینی کند.
جذابیت پرهیجان تقابل شکارچی و شکار
در قلب روایت اصلی، تقابل میان یک قاتل حرفهای با نام مستعار «شغال» و مأموران اطلاعاتی قرار دارد. این تقابل در نسخه جدید نیز حفظ شده، اما با پیچیدگیهای بیشتر و لایههای روانشناختی عمیقتر. شخصیت «شغال» که اینبار توسط ادی ردمین با کیفیتی فراتر از انتظار ایفا میشود، نهتنها یک قاتل بیرحم است، بلکه نمادی از بیثباتی جهان امروز، فردگرایی افراطی و بحرانهای اخلاقی است. در مقابل، مأمور سازمان ضدجاسوسی انگلیس با بازی لاشانا لینچ، در حالی نماینده نظم، قانون و تلاش برای حفظ تعادل در جهانی پرآشوب معرفی میشود که برای رسیدن به خواستههای خود تصمیماتی پرچالش میگیرد که زندگی خانوادهای را بهصورت کامل نابود میکند.
انتقال درونمایۀ سریال به فضای امروز
برخلاف نسخه کلاسیک که در بستر جنگ سرد و تهدیدهای تروریستی دهه ۷۰ روایت میشد، نسخه جدید در دنیایی روایت میشود که تهدیدها دیگر صرفاً فیزیکی نیستند، بلکه سایبری، اطلاعاتی و روانیاند. شغال در این نسخه، نهتنها از اسلحه استفاده میکند، بلکه از دادهها، شبکهها و ضعفهای سیستماتیک بهره میبرد. این تغییر، نهتنها داستان را بهروز کرده، بلکه آن را به دغدغههای مخاطب امروزی نزدیکتر ساخته است.
با تماشای این سریال دقیقاً میشود یاد جیمز باند افتاد که در کازینو رویال در مواجههای جذاب با مأمور کیو رئیس دپارتمان نوآوری و تکنولوژی مکالمهای جذاب در باب شلیک کردن با تفنگ در تقابل با هک کردن ساختار دفاعی دشمن با پیژامه را به مخاطبان هدیه داد. اگر باند آدم شلیک کردن است و مأمور کیو آدم هک کردن ساختار، شغال در این مجموعه مردی است که هر دو کار را با هم انجام میدهد.
چالش موفق شخصیتسازی
بازسازی روز شغال قدم زدن در دو میدان مین بسیار خطرناک و مرگبار بود. یکی بازسازی اثری که بتواند از منظر تصویربرداری، تزریق هیجان به مخاطب و مهمتر از آن استفاده از تمام عناصر فیلمسازی برای حفظ روح و ساختار نسخه اصلی، بینقص عمل کند و دومی بُعد شخصیتسازی چهرههای حاضر در نسخه مدرن.
از بُعد نخست، کارگردانی سریال با بهرهگیری از تکنیکهای مدرن تصویربرداری، تدوین سریع و نورپردازی سرد، فضایی خلق کرده که هم یادآور تنشهای نسخه کلاسیک است و هم با ریتم سریالهای معاصر همخوانی دارد. استفاده از فلشبکها، روایتهای موازی و تمرکز بر روان شخصیتها، باعث شده مخاطب نهتنها درگیر داستان شود، بلکه با انگیزهها و تردیدهای شخصیتها نیز همذاتپنداری کند؛ خاصه تلاشهای مأمور ضد جاسوسی برای زنده کردن سوابق تکتیرانداز بهظاهر کشتهشده در افغانستان.
از جنبه بازیگری و شخصیتپردازی اما مشخصاً نسخه جدید از نسخه قدیمی بهمراتب جلوتر است. چرا؟ چون در نسخه اول، شما با فیلمی با شخصیتهای محدود و زمان محدودتر برای شخصیتپردازی مواجه بودید. در نسخه کلاسیک کارگردان نیازی به نشان دادن گذشته شغال و بازرس پلیس نداشت اما اینجا شغال فراتر از نسخه کلاسیک به شخصیتپردزای نیاز داشت.
او در نسخه کلاسیک بیشتر یک نماد و سمبل بود: قاتلی بیاحساس، دقیق و بینقص که صرفا به مشتریانش خدماتی خونین ارائه میدهد. اما در سریال جدید، او انسانی است با گذشتهای پیچیده، انگیزههایی چندوجهی و لحظاتی از تردید. این تحول، نهتنها شخصیت را باورپذیرتر کرده، بلکه به مخاطب اجازه داده تا در مرز میان قضاوت و درک حرکت کند. همینطور، مأمور انگلیسی دیگر صرفاً یک تعقیبکننده نیست، بلکه زنی است با چالشهای شخصی، تعارضهای اخلاقی و مسئولیتهای سنگین.
موش و گربه دو روی یک سکهاند!
شغال تکتیرانداز نخبه ارتش انگلیس که وظیفهاش کشتن برای ملکه است و بهقولی بابت این کار پول میگیرد تا سوراخسوراخ کند؛ در میانه یک بحران اخلاقی نهتنها کل واحد نظامیاش را نابود میکند بلکه با قاعده اخلاقی جدیدی پیش میرود. اگر کشتن برای پول مجاز است، چرا فقط برای ملکه بکشیم، مخصوصاً وقتی که آن بیرون در بازار آزاد، بیشتر هم پول میدهند؟!
در جناح مقابل شما با زنی سختکوش طرفید. زنی که وظیفه دارد امنیت ملکه و کشور ملکه را تأمین کند. زنی که کشتن آدمها یا به باد مرگ دادنشان و نابود کردن یک خانواده برایش مجاز است. کاری که او با خبرچین ایرلندی و خانوادهاش میکند، از نظر اخلاقی چه تفاوتی با کار شغال دارد؟ اینجا موش و گربه به کشتن برای ملکه عادت دارند. آیا باید «روز شغال» را دید؟ نهتنها باید دید بلکه باید بیصبرانه منتظر فصلهای بعدیاش هم بود و مهمتر آنکه باید سریالسازی به این سبک را یاد گرفت.














