سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: آمریکا در رؤیای بازگشت به افغانستان است. واشنگتن برای آنکه این بار اشغالگر به نظر نرسد، استقرار زمینی آزادانه در سراسر خاک این کشور را نمیخواهد، بلکه میگوید تنها پایگاه و فرودگاه نظامی بگرام را مدنظر دارد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا نیز برای مشروع ساختن این اقدام و کاستن از مقاومتهای درونی افغانها، ادعا دارد که برای مهار توان هستهای چین به پایگاه مزبور نیاز دارد؛ او نه هدفی برای تعیین نظام سیاسی افغانستان اعلام کرده، نه به بازیگر دیگری اشاره دارد و نه کلیت مهار چین را مطرح میکند بلکه اصرار دارد هدفش مهار توان هستهای این کشور است.
این مواضع اما برای دولتمردان کشورهای شرقی فریبنده نیست. آنها به خوبی از نیات آمریکا باخبرند.
این مسئله باعث شده تا همزمان با درگرفتن بحثها در حلقه درونی طالبان و در شرایطی که برخی از اعضای این گروه از تهدیدات آمریکا بیمناک شده و خواهان بررسی واگذاری بگرام به این کشور بودند، دولتهای شرقی ضمن ارائه مشورت به طالبان، برای موازنه اوضاع داخلی فشارهایی به این گروه اعمال کنند.
در همین راستا ضمیر کابلوف، نماینده ویژه پوتین برای افغانستان و مشاور ارشد وزیر خارجه روسیه اعلام کرده که امیرخان متقی، وزیر خارجه دولت سرپرست افغانستان در گفتوگو با سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه تأکید کرده که کابل اجازه استقرار هیچ نیروی خارجی در پایگاههای نظامی در خاک این کشور را نمیدهد.
تکرار گفتههای متقی توسط این دیپلمات روس حکایت از رایزنیهای گسترده میان طرفین دارد؛ چه اینکه روسیه اولین و تاکنون تنها دولت مهمی است که حکومت طالبان را به طور رسمی مورد پذیرش قرار داده است.
نکات
در خصوص تحولات پیش رو درباره تحرکات آمریکا حول بگرام نکاتی وجود دارند.
1- تا پیش از اوکراین، موفقیت تحرکات آمریکا برای تبدیل نقاط پیرامونی روسیه به کانون درگیرسازی مستقیم مسکو، دور از ذهن بود. آمریکاییها که در پایان جنگ سرد به روسها قول داده بودند با وجود عقبنشینی آنها از قلب و شرق اروپا گامی برای گسترش زیرساختهای نظامی خود در این مناطق برنخواهند داشت، نه تنها در کشورهای بلوک شرق، بلکه در سه جمهوری بالتیکی زیرساختهای نظامی خود را ایجاد کردند. عضویت این سه جمهوری که جزئی از خاک اصلی شوروی بودند، نسبت به عضویت دیگران همانند لهستان که صرفاً عضو بلوک شرق یا پیمان ورشو بودند، اهمیت بالاتری داشت.
با وجود عضویتهای گسترده در شرق اروپا، تمام این تحرکات به معنای تنگتر کردن حلقه محاصره به دور روسها بود، اما مطرح شدن موضوع عضویت کشورهایی مانند اوکراین و گرجستان به این معنا بود که ناتو قصد دارند آنها را به سرپل اقدامات علیه این کشور تبدیل کند. در این صورت اوکراین و گرجستان به سرپل اطلاعاتی-عملیاتی علیه روسیه تبدیل میشدند. آمریکا در نهایت اوکراین را به این سرپل تبدیل کرد.
واشنگتن وارد سیاست سرپلسازی علیه مسکو شده و از این پس، چنین فرایندی تداوم خواهد داشت. روسها میدانند آمریکا درپی کاهش تمرکزشان بر اوکراین است و این بار همانند گذشته نیست، بلکه به سرعت از موقعیت افغانستان برای آشوب استفاده میکند.
2- وقوع جنگ اوکراین و تضعیف توان نظامی، سیاسی و اقتصادی روسیه در مقاطعی از آن باعث شد تا برخی جمهوریهای استقلال یافته از شوروی، برخلاف منافع مسکو جهتگیری کنند؛ در این زمینه آذربایجان، ارمنستان و تا حدی قزاقستان جهتگیریهایشان را با توجه به این شرایط بازتنظیم کردند.
بازگشت آمریکا به بگرام به معنای استقرار رادارهای قدرتمند و دوربرد، دستگاههای شنود، دهها جنگنده و بمبافکن به همراه هزاران سرباز آموزش دیده و کماندو است.
این استقرار برای دولتهای آسیای میانه و قفقاز به این معناست که در صورت عدم همراهی با آمریکا با خطرات امنیتی روبهرو شده و در دوره جدید خطرات عملیاتهای نظامی مستقیم نیز بالا ارزیابی میشود.
این مسئله باعث خواهد شد برخی دولتها از ترس خود روی به همکاری با آمریکا بیاورند؛ چه اینکه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر هراسشان باعث همکاری در اشغال افغانستان شد.
در صورت احیای فضای هراسانگیز گذشته، در کنار جرئت یافتن جمهوریهای استقلال یافته علیه روسیه، مسکو کار سختی خواهد داشت. باید توجه کرد که ناتو در سال ۲۰۲۲ تلاش کرد وقایع ۲۰۱۴ اوکراین را تکرار و با شورش اجتماعی و مسلحانه، کنترل قزاقستان را در دست گیرد.
3- ترامپ بارها اعلام کرده پایگاه بگرام به دلیل نزدیکی به یک پایگاه مهم هستهای و موشکی چین اهمیت بالایی دارد. چین کشور وسیعی است اما مناطق شرقی، جنوبی و مرکزی آن در تیررس پایگاههای آمریکا در هاوائی، کره جنوبی، ژاپن و ناوگان دریایی این کشور قرار دارند. از این رو چین در راستای پراکندگی تأسیسات، بخشی از زیرساختهای بازدارندگی هستهای خود را در غرب کشور مستقر کرده است.
این اقدام هرچند به معنای فاصله بیشتر با آمریکا و متحدانش در شرق آسیا جهت واکنش خواهد بود، اما همزمان با رعایت پراکندگی زیرساختهای هستهای، از بعد فاصله برای دورنگه داشتن آنها از دسترس دشمن بهره میبرد. اگر آمریکا در بگرام مستقر شود در مجاورت غرب چین قرار گرفته و در این صورت این منطقه دیگر ناحیهای با فاصله زیاد از نقاط تمرکز قوای نظامی آمریکا نخواهد بود. این مسئله اما تنها شامل چین نمیشود بلکه عمق خاک روسیه، پاکستان، هند و ایران را هم در دسترس نظارتی و نظامی آمریکا قرار میدهد.
4- آمارهای متفاوتی از گنجایش بگرام منتشر شده است. از ۱۰ تا ۱۰۰ هزار نفر به عنوان ظرفیت آن اعلام شده است. این احتمال وجود دارد که هردو عدد درست باشند. به این معنا که در اوج حضور، آمریکا دارای ۱۰ هزار سرباز آموزش دیده در بگرام بوده اما مجموع حاضران در مجموعه عظیم پایگاه نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر میرسیده است؛ نفرات اضافه احتمالاً شامل خلبانان، شرکتهای تعمیراتی، پیمانکاران نگهداری تجهیزات و ساختمانها، رستورانها و مراکز تفریحی داخل پایگاه، محافظان تأمین شده توسط شرکتهای امنیتی خصوصی و هزاران سرباز افغانستانی برای تأمین امنیت پیرامون پایگاه میشدند. این ظرفیت به آمریکا اجازه میدهد قدرت مهیبی را با تجهیزات دفاعی و تهاجمی کارآمد در آن مستقر سازد.
5- آمریکا با توجه به موقعیت این پایگاه در صورت بازگشت امکان تحرک در فضای داخلی افغانستان را نیز پیدا میکند. اگر طالبان در برابر فشارهای آمریکا کوتاه بیاید، در برابر قدرت تحرک این کشور در داخل نیز کوتاه آمده و ناچار از انطباق خواهد بود. آنگونه که گفته میشود، قرار بود طبق توافق طرفین در دوحه، طالبان به قدرت بازگردد؛ اما این بازگشت به شکل احیای حکومت پیشین نبود، بلکه در نوبت جدید، طالبان شریک قدرت میشد.
بر این اساس در کابل ریاست دولت به شکل نمادین و برای شناسایی جهانی، در اختیار شخصی معتمد آمریکا قرار میگرفت و در مقابل نیمی از وزرا در اختیار طالبان بودند. این گروه نیز هر چند بسیاری از ایالتها را کنترل میکرد؛ اما گامی برای سلطه بر سراسر خاک افغانستان و ورود به کابل برنمیداشت.
آنچه طالبان را به قبضه کامل حکومت سوق داد سقوط سریع استانها در سراسر افغانستان و ناتوانی جهادیهای سابق حتی در حفظ پایگاههای اصلیشان در هرات، مزار شریف و دره پنجشیر بود. پنجشیر در اوج تهاجم شوروی و حکومت طالبان سقوط نکرده بود و از دست رفتن آن به طالبان اوج ضعف رقبا را نشان داد.
در سوی دیگر آشفتگی در دولت اشرف غنی، بینظمی قوای آمریکا و آشوب در پایتخت باعث شد طالبان تحریک شود که گامهای نهایی را برداشته و کار را تمام کند. پس از این اتفاقات بود که طالبان برای توجیه ورود خود به کابل ادعا کرد این اقدام پس از آن صورت گرفت که اوضاع پایتخت از کنترل دولت وقت خارج شده و نیاز بود نیرویی امنیت در آن را برقرار کند.
در کنار شرط تقسیم قدرت با طالبان، حفظ بگرام شرط دیگر بود. اگر آمریکا بتواند بگرام را بازپس گیرد، احتمال دارد پس از مدتی از طالبان بخواهد برخی ایالتهای شمالی را تخلیه کرده و برای شناسایی بینالمللی، ریاست دولت را به فرد معتمد آمریکا واگذار کند.














