مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: مرد پرصلابتِی که بارها از قاب تلویزیون او را دیده بودیم، حالا یک سالی است که دیگر میان ما نیست و یادگارش تصاویر، سخنرانیها و مصاحبههایی است که هر بار دیدنشان بغضی تازه میسازد. مستند، شاید نزدیکترین قالب به حقیقت چنین شخصیتی باشد؛ رسانهای که با دقت و جزئینگری به سوژه نزدیک میشود و تلاش میکند آن را از زوایای گوناگون روایت کند. در این سالها، مستندهای متعددی درباره سید حسن نصرالله ساخته شده که هر کدام بخشی از زندگی، اندیشه یا نقش تاریخی او را به تصویر کشیدهاند. هرچند هیچ کدام این مستندها نتوانستهاند حق این شخصیت بزرگ تاریخی را ادا کنند اما تلاشی که برای ساخت هرکدام از این مستندها شده، ارزشمند است.
یکی از نخستین تلاشهای ساخت مستند بعد از شهادت سیدحسین را میتوان در برنامههایی مثل «ثریا» دید که به روایتهایی از حیات اجتماعی و سیاسی دبیرکل حزبالله پرداختند. مستند «تهران_ تلآویو» ساخته علی صدرینیا نیز کوششی جدی برای نشان دادن ابعاد مختلف جایگاه سید حسن در محور مقاومت بود. برخی آثار دیگر هم به بهانه پرداختن به شخصیت سید حسن، سراغ تاریخچه حزبالله رفتند و با استفاده از تصاویر و آرشیوهای قدیمی، مقاطع مهمی همچون جنگ ۳۳ روزه و نبرد تموز ۲۰۰۶ را بازخوانی کردند.
اما شهادت سید حسن خود به نقطهعطفی در مستندسازی بدل شد. خانه مستند با تولید اثری روایی از زبان یک زن لبنانی، قصه شهادت را بازگو کرد. همزمان فیلمسازانی چون وحید فرجی، محسن اسلامزاده و مسعود دهنوی و برخی دیگر از مستندسازان آثاری ساختند که اگرچه موضوعات مستقلی داشتند، اما قصه شهادت در پسزمینه همه آنها جاری بود. بسیاری از این تولیدات با هدف نمایش در جشنواره «حقیقت» ساخته شدند تا به ثبت بخشهایی از این واقعه تاریخی کمک کنند.
از جمله آثار شاخص پس از شهادت، مستند «مرد پیروزی» به کارگردانی مجتبی میناوند است؛ روایتی که تنها یک هفته پس از شهادت آماده شد و به نمایش درآمد. اثری که نشان داد رسانه مقاومت، حتی در روایتگری، همگام با میدان عمل میکند. در کنار آن، مستند «قلبالامین» با محوریت گفتوگو با پدر سیدحسن، عبدالکریم نصرالله، برای نخستین بار گوشههایی از کودکی و نوجوانی او و نگاه متفاوتش به زندگی را آشکار کرد.
دیگر مستندها هر یک زاویهای تازه را گشودند؛ «نصر من الله» گوشههایی از دیدارهای منتشرنشده سیدحسن با رهبر انقلاب را به نمایش گذاشت. «ما فرو نمیریزیم» که در آستانه تشییع پیکر او رونمایی شد، با تمرکز بر ماههای پایانی جنگ و روایت دختر شجاع لبنانی، زهرا قبیسی، به بازنمایی مقاومت مردم لبنان پرداخت. مستند «داستان ناگفته حزبالله» نیز با نگاهی تحلیلی، روند شکلگیری و بازتولید رهبری در حزبالله را مرور کرد.
همچنین «زیر شعلههای آتش» به روایت مقاومت مردم لبنان و معرفی نسل جدید مبارزان پرداخت. و در نهایت، مستند «ماجرای نیمهشب» تلاش کرد تا با نگاهی متفاوت به شهادت سیدحسن بپردازد؛ اثری که تمرکزش بر جزئیات کمتر شنیدهشدهای چون روند تفحص، کشف پیکر سید و روایت ودایع همراه اوست.
این مجموعه متنوع از مستندها، هر یک تلاشی است برای نگهداشتن تصویر سیدحسن نصرالله در قاب تاریخ؛ قابی که فراتر از غم فقدان، روایتگر راهی است که همچنان ادامه دارد.
ماجرای نیمهشبی که سید نبود
یکی از عوامل سازنده مستند «ماجرای نیمه شب» که دوست نداشت نامی از او برده شود، در گفتوگو با «فرهیختگان» درباره موضوع این اثر توضیح میدهد که قصه مستند بر محور چگونگی شهادت، روند تفحص و اتفاقاتی شکل گرفته که پس از شهادت برای اطرافیان سید رخ داده. او میگوید: «طبیعتاً یکی دو روز اول همهچیز تحتتأثیر تشییع بود و شرایط برای کار روی این موضوع مهیا نمیشد. اما کمکم هماهنگیهایی انجام شد. البته راستش را بخواهید چون ما زیرمجموعه مجموعههای شناختهشده فعال در لبنان نبودیم، روند تولید با سختی پیش رفت و تنها با افراد محدودی توانستیم مصاحبه کنیم. در نهایت تمرکز اصلی ما روی تحقیق و پژوهش و نوشتن یک سناریو قرار گرفت؛ بخشی از آن را هم خارج از لبنان و در ایران پیش بردیم. بازسازیها، تصویرسازیها بخشی از کار بود. هدف این بود که ابتدا به روایتی دقیق و درست برسیم و سپس آن را در قالب بازسازیها و تولیدات تکمیل کنیم.» او در ادامه به سوژههای اصلی این مستند اشاره میکند: «سوژه ما آدمهایی بودند که رسانهای بودند و در ایام جنگ و شهادت سید در لبنان حضور داشتند؛ از کسی که خبر شهادت را خواند گرفته تا عکاسی که در منطقه بود، خبرنگارانی که آنجا بودند یا حتی مجری شبکه المیادین. روایت میکنیم که آنها هنگام شهادت کجا بودند و چه اتفاقی در آن چند ساعت تعلیق افتاد؛ همان زمان که هنوز معلوم نبود سید شهید شده یا نه. بعد روایت ما شیفت پیدا میکند به سمت گروهی که موظف شدند پیکر سید را پیدا کنند و همه اتفاقات ریز و درشتی که در آن ساعات تجربه کردند. اما تعلیق اصلی و کمتر شنیدهشده فیلم ما از جایی آغاز میشود که پیکر پیدا میشود؛ قصه ودیعه، حال و هوای آن لحظهها و کسانی که همراه پیکر بودند. این همان روایت نشنیدهای است که ما در این فیلم به آن پرداختهایم. انشاءالله اگر فیلم پخش شود، مخاطب با بسیاری از روایتهای دستاول و نشنیده روبهرو خواهد شد.»
به گفته او، رسیدن به لبنان هم آسان نبوده و با یک تأخیری رسیده است: «به خاطر اینکه دسترسی قبلی ما قطع شده بود، مجبور شدم مستقل اقدام کنم و همین باعث شد خیلی سخت و دیر خودم را به لبنان برسانم. درخواستم برای همان ایام جنگ و زمانی بود که سید زنده بود، اما چون زیرمجموعه نهادی نبودم، تنها با کمک مجموعه سیمرغ صداوسیما و آقای سلیم غفوری توانستم به بیروت و دیگر مناطق بروم.»
این مستندساز درباره محدودیتهای تولید توضیح میدهد: «اساساً ما هیچ تصویری نداشتیم و همه تصاویر را خودمان ساختیم. فیلم در فقر آرشیوی ساخته شد و همین ما را به سمت ایدههای جدید در آرشیوسازی و تولید برد. نمیشود گفت همه فیلم تولیدی است، اما واقعیت این است که چیزی در دسترس نبود و ما هم استفاده نکردیم.»
او با اشاره به برخی دیگر از آثار ساختهشده پس از شهادت سید ادامه میدهد: «خیلیها درباره مراسم تشییع (که واقعاً یک مراسم عجیب و غریب بود) فیلم ساختند. مثلاً همان فیلم «مرد پیروزی» ساخته مجتبی میناوند که با فاصلهای حدود یک هفته بعد از شهادت آماده شد. اینها اتفاقات خوبی در فضای رسانه بود. بچهها با سرعت بالا و روایتهای درست کار کردند و من عاشق همه این زحمات هستم و در کار خودم هم از آنها استفاده کردم.»
او درباره حالوهوای لبنان در آن روزها چنین میگوید: «ما هیچوقت سفری به لبنان نرفته بودیم که سید نباشد. برایمان خیلی اتفاق تلخ و عجیبی بود که لبنان برویم و سید حضور نداشته باشد. سفر ما درست دو روز مانده به تشییع بود. علیرغم تلخی فقدان سید، یک هیجان و شور عجیبی بین مردم موج میزد؛ همه میخواستند جبران کنند. با حضورشان، پرچم به دست گرفتن، نصب عکسهای سید در همهجا یا حتی با سیلی سرخ نگه داشتن صورتشان نشان میدادند که هنوز اینجا هستند و به آرمان و روایت پایبند ماندهاند. این شور و هیجان در همه آدمها دیده میشد و محدود به مناطق شیعهنشین یا افراد مذهبی نبود؛ یک اتفاق عمومی بود. اوج این جریان در روز تشییع رخ داد. خیلی از ایرانیها آمده بودند و دوربینهای زیادی آن را رصد میکردند، اما هیچ دوربینی نمیتوانست همه آن لحظات را ثبت کند. از بچههای کوچکی که برای سید گریه میکردند تا آدمهایی با پوششها و سبکهای زندگی مختلف حضور داشتند. تشییع در ورزشگاه پرجمعیت برگزار شد که تازه تنها بخش کوچکی از جمعیت درون آن بودند؛ عمده مردم در مسیر و بیرون حضور داشتند. واقعاً یک اتفاق عجیب و تکرارنشدنی بود.»
در پایان هم او تأکید میکند: «به لحاظ دسترسی میتوان گفت از هیچیک از مجموعههایی که امکانات و دسترسیهای گسترده داشتند، کمکی برای ساخت این فیلم دریافت نکردم. درست است که با کمک مجموعه سیمرغ من به لبنان سفر کردم، اما در حوزه آرشیو و روایت همه فقط درگیر کمک به مجموعههای مرتبط با خودشان بودند. اساساً اینکه بخواهند برای مستندسازی کمک کنند، اولویتشان نبود.»
عهدنامهای که در تشییع بسته شد
مستند «عهدنامه» از آن دسته آثاری است که دوربینش میان مردم داغدیده و باعزت میچرخد؛ مستندی که درباره سیدحسن نصرالله و غم فقدان او ساخته شده. حمیدرضا حیدری، کارگردان و تهیهکننده این اثر در گفتوگو با «فرهیختگان» درباره شکلگیری و حالوهوای فیلمش چنین روایت میکند. به گفته او، «عهدنامه» درباره سفر یک مستندساز ایرانی به بیروت در ایام تشییع سیدحسن نصرالله ساخته شده است. روایت فیلم از چند روز پیش از مراسم آغاز میشود؛ زمانی که فیلمساز پایش را در بیروت گذاشته و با نگرانیهایش نسبت به وضعیت لبنان و حزبالله و دغدغه اینکه آیا تشییع با آن عظمت و شکوه برگزار خواهد شد یا نه، دوربین را روشن کرده است. فیلم در ادامه، مراسم تشییع و روزهای پس از آن را دنبال میکند؛ روزهایی که با گشتوگذاری در جنوب لبنان، شهر بیروت و مناطق مختلف، تلاش شده آثار شهادت سیدحسن و نشانههای زنده بودن حزبالله روایت شود.
وقتی از او پرسیدیم چیزی بوده که بخواهد آن را ثبت کند اما بههردلیلی نشود؟ پاسخ داد که محدودیت زاویه دید مستندساز و اجبار به رعایت زمان، بسیاری از اتفاقات را از فیلم حذف کرده است. او بهویژه به یک سکانس جذاب اشاره میکند؛ مراسم تشییع سیدهاشم صفیالدین در یکی از روستاها که حالوهوای خاص و تجربهای متفاوت از نوعی دیگر از تشییع بود، اما به دلیل محدودیت زمانی حذف شد. بااینحال، حیدری گاهی مژده تدوین فیلمهایی که در آن زمان ضبط کردند را میدهد که در سالگرد تشییع شهدا این بخش را بهعنوان مستندی مستقل عرضه کند.
در ادامه، او از لحظات ماندگاری میگوید که در ذهنش حک شده: «ما تاریخ لبنان را فقط از لابهلای کتابها میشناختیم، اما هیچوقت جامعه لبنان را اینگونه زنده و عیان جلوی چشم خودمان ندیده بودیم. در مراسم، تمام احزاب لبنانی کنار هم بودند؛ سنیها، شیعهها (با تمام دستهبندیهای درونیشان) و حتی مسیحیان. همه با شوقی مشترک حضور داشتند. برای من، دیدن این تصویر باشکوه که یک روحانی شیعه توانسته چنین وحدت و همبستگی عجیبی را در جامعه چندپاره لبنان ایجاد کند و همه در فراقش عزادار باشند، فراموشنشدنی است. بهندرت رهبران سیاسی چنین وداع باشکوهی را تجربه میکنند. زیباترین لحظه برای من همین بود؛ حضور طیفهای مختلف، با یک جهت و یک عقیده مشترک در مراسم.»
البته مسیر تولید «عهدنامه» سختیهای خودش را هم داشته. حیدری درباره این چالشها میگوید: «نامشخص بودن وضعیت پروازها یکی از اولین چالشها بود. تا آخرین لحظه نمیدانستیم به مراسم میرسیم یا نه، و این اضطراب بزرگی بود. مهمتر از آن اما، وظیفه ما بهعنوان فیلمساز بود. در دل مراسمی با حضور بیش از یک میلیون نفر، نمیتوانستیم صرفاً عزاداری کنیم؛ باید رسالت ثبت اتفاقات را انجام میدادیم.»
او از پیادهروی طولانی از استادیوم تا محل خاکسپاری، بهمنظور ضبط همه تصاویر ممکن، و همچنین اندوه شخصی همزمان با کار یاد میکند: «ما هم مثل مردم لبنان عزادار بودیم، اما باید در همان حالوهوای اندوه کار میکردیم. تیمهای کمی برای مستندسازی آمده بودند و همین مسئولیت ما را سنگینتر میکرد. نمیتوانستیم کمکاری کنیم یا بسنده کنیم به چند تصویر؛ باید نماینده شایستهای برای جامعه مستندسازی کشور میبودیم.»
حیدری اعتراف میکند که سختترین بخش کار همان کشمکش میان میل به عزاداری و وظیفه فیلمسازی بوده است: «دل آدم میخواست بایستد و عزاداری کند، اما در عین حال باید وظیفهاش را انجام میداد. در نهایت این یک فرصت تاریخی بود که توانستیم در مراسم حضور داشته باشیم و روایتش کنیم. تنها حسرتی که ماند این بود که چون برای کار مشخصی به لبنان آمده بودیم، فرصتی برای عزاداری شخصی نداشتیم. مدام باید از جایی به جای دیگر میرفتیم تا تصویر بگیریم و همین ما را از حضور بهعنوان یک عزادار واقعی دور میکرد.»
مستند «عهدنامه» درنهایت ترکیبی شد از روایتهای شخصی یک فیلمساز و ثبت یک وداع تاریخی؛ اثری که در دل عزاداری، وظیفه ثبت حقیقت را بر دوش گرفت.














