سیدعلیرضا طاهری، خبرنگار: طی دو دهه اخیر به ویژه از سال 1390 به امروز رسانهها و برخی نهادهای محیطزیستی تمرکز قابل توجهی بر مسئله خطر انقراض یوز آسیایی داشتهاند. این گونه جانوری که تا انقراض تنها چند قلاده فاصله دارد همواره در جایگاه ویژهای در زیستبوم ایران قرار داشته است. از ابتدای دهه ۱۳۹۰، موضوع یوز ایرانی در کانون توجهات ملی قرار گرفت. این امر به حدی پیش رفت که در سال ۱۳۹۳ (همزمان با جام جهانی ۲۰۱۴ فوتبال)، تصویر یوز ایرانی به عنوان نمادی از کشور ایران و در حمایت از وضعیت این جاندار در حال انقراض بر روی کیت لباس تیم ملی فوتبال جای گرفت. این طرح اما تأثیر مثبتی در ترویج شناخت و آگاهی ملی از این گونه و وضعیت بحرانی آن داشت. پس از جام جهانی در سال ۱۳۹۳، توجه به یوز ایرانی در فضاهای عمومی و فرهنگی و اجتماعی کشور گسترش یافت؛ از جلد دفاتر دانشآموزان و طرحهای گرافیکی بر روی وسایل شخصی گرفته تا نقش بستن تصویر آن بر بدنه هواپیماها و اتوبوسها. با کانون توجه قرار گرفتن مسئله یوز ایرانی شاهد افزایش آگاهی عمومی در سطحی بیسابقه در کشور بودیم به نحوی که در طول دهه 1390 شاهد ساخت مستندهایی متفاوت و متعدد از مسئله جانداران محیط زیستی ایران بودیم. اوج توجهات به یوز ایرانی اما در بهمن ۱۴۰۱، با خبر تلف شدن توله یوزی به نام پیروز قرار داشت که سبب شد تا حدود حداقل یک هفته، تمام فضای رسانهای و افکار عمومی کشور را تحت تأثیر قرار داد. واکنشهای گسترده مردمی در آن سال نشان داد که فعالیتهای رسانهای طی دهه 90 تأثیر خود را گذاشته و مسئله این گونه در فرهنگ و عواطف عمومی جامعه جای خود را پیدا کرده است.
پس سایر حیوانات در معرض انقراض چه میشوند؟
رویکرد خبری گسترده و بدون محدودیت در مورد خطر انقراض یوز ایرانی حتی توجهات فرهنگی گسترده به این گونه و نمادسازی از آن دو تأثیر عمده و بعضاً نامطلوب بر حوزه محیطزیست و مدیریت منابع طبیعی کشور گذاشت ابتدا اینکه تمرکز نامتوازن و افراطی بر یوز آسیایی دامنه آگاهی بخشی و سیاستگذاری محیطزیستی را به شکلی اساسی صرفاً بر این موضوع محدود کرده است این تمرکزگرایی مطلق و صرف باعث شد که بخش عمدهای از ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی، منابع مالی و... به پروژههای مرتبط با یوز اختصاص یابد و در نتیجه توجه به سایر گونههای جانوری و گیاهی در معرض خطر انقراض، از جمله میش مرغ، پلنگ ایرانی، خرس قهوهای، تمساح پوزه کوتاه و انواع پرندگان بومی کاملاً به حاشیه رفت این وضعیت تا جایی پیش رفت که خبر انقراض کامل برخی گونهها یا نابودی زیستگاههای جانوران، تنها پس از وقوع آن مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
توجه صرف به خطر انقراض یوز ایرانی اما تنها موضوع انقراض سایر موجودات محیط زیستی را به حاشیه نبرد بلکه به یک موضوع سانتیمانتال و ابزاری برای جلب توجه نیز تبدیل شد. از سوی دیگر بمباران خبری حول محور یوز ایرانی در طول زمان، منجر به کاهش حساسیت عمومی مردم به خطر انقراض یوز شد. تکرار مکرر و متعدد اخبار و گزارشها، به تدریج این مسئله را برای افکار عمومی به خبری عادی و بدیهی تبدیل کرد و سبب شد که امروز حتی بیان این حقیقت که کمتر از بیست قلاده یوزپلنگ در زیستبوم ایران باقی مانده است توجهات را جلب نکند. به این ترتیب با توجه صفر و صدی به موضوع یوز ایرانی و نادیده گرفتن سایر جانداران در حال انقراض شاهد هستیم که دیگر موضوع انقراض یوز آسیایی تأثیرگذاری اولیه خود را نداشته و ندارد. مسئله دیگری که توسط برخی کارشناسان مطرح میشود این است که یوز ایرانی به دلیل ویژگیهایی که دارا بوده امکان نماد شدن داشته است؛ اما این سؤال مطرح میشود که اگر تمرکز و توجه سایر رسانهها به حیوانات و جانداران دیگر به جز یوز متمرکز میشد آیا امکان نماد شدن آنها مانند یوز ایرانی رقم نمیخورد؟ نکته دیگری که برخی از مسئولان محیط زیستی بیان میکنند این است که در کنار برنامه داشتن برای حفظ یوز ایرانی برای سایر جانداران نیز طرح و برنامه دارند با فرض صحت چنین ادعایی سؤالی که مطرح میشود این است که چرا مسئولان، این برنامهها را به صورت عمومی مطرح نکردهاند، اگر برنامههایی که در پی حفاظت از جانداران در حال انقراض است عمومی شود بیشک مشارکت مردم و همکاری ملی حول حفاظت از آن حیوانات صورت میگیرد با این حال عدم مطرحسازی و عمومی کردن چنین برنامههایی هیچ پیامی جز نبود یک برنامه منسجم برای نجات جانداران در معرض خطر انقراض ندارد.
برخی حیوانات بازتاب اسطورهای دارند
رضا ساکی، خبرنگار و فعال حوزه محیط زیست در گفتوگو با «فرهیختگان» اشاره میکند که یکی از علل نماد شدن برخی حیوانات در جهان و بالاخص سرزمین ایران پیشینه تاریخی و نسبت فرهنگی و اجتماعی با آن حیوان است او در این باره میگوید: «در تمام دنیا اینگونه است که برخی از گونهها در طبیعت بهطور کلی شاخص هستند و اخبار مربوط به آنها در سراسر دنیا طرفداران بیشتری دارد یا رسانهها بیشتر به آن میپردازند. یا گونههایی هستند که ما راحتتر آنها را در طبیعت میبینیم. برای مثال، گونهای مانند حشرهخورها که مجموعهای از پستانداران هستند و در طبیعت ایران هم زیادند، اما معمولاً چون کمتر شناخته شدهاند یا کمتر دیده میشوند، اگر کسی بگوید یک حشرهخور در حال انقراض است یا منقرض شده، چندان بازتابی ندارد. ولی گونههایی مانند کرگدن، گوزن، پلنگ، یوزپلنگ و ببر مهم هستند. از طرفی، همین گونهها بازتابهای اسطورهای هم دارند؛ به این معنا که شما یوزپلنگ ایرانی را در شاهنامه، روی سفالها، در ادبیات و در آثار نظامی میبینید. میخواهم بگویم مجموعهای از عوامل، یوزپلنگ را به یک نماد تبدیل میکند و از طرف دیگر، به نماد تمام گونههایی که در معرض خطر هستند نیز بدل میشود.»
وی در ادامه بیان میکند: «برای مثال، در مورد کرگدن سفید آفریقا یا دیگر گونهها چنین اتفاقی رخ میدهد. به همین دلیل است که مثلاً در آتشسوزیهای استرالیا، کوالاها به نماد بدل میشوند یا در آتشسوزیهای زاگرس، سنجابها چنین جایگاهی پیدا میکنند. درحالیکه بسیاری از خزندگان هم در آتشسوزیها از بین میروند، اما کسی یک حیوانی مانند آگاما را به نماد تبدیل نمیکند. گویی که سنجابها یا بهطور کلی پستانداران برای ما بیشتر نماد هستند تا خزندگان. حالا این مسئله تا حدی به این دلیل است که میتوانید یک جانور را از آتش بیرون بیاورید و آن را نماد کنید. بنابراین باید گفت مسئله پیچیدهای است که چرا چنین میشود و لزوماً به رسانهها مربوط نیست.»
پرداختن رسانهای به یوز تبدیل به گزارش کار شده است
ساکی اشاره میکند جلب توجه به یک گونه مانند یوزپلنگ در سالهای گذشته علل مختلفی داشته و در این باره بیان میکند: «به نظر میرسد گاهی اوقات، همانطور که شاهد هستیم وقتی از جلد کتاب درسی تا هواپیما و بیلبورد همه جا تصویر یوزپلنگ هست، این به نشانهای تبدیل میشود مبنی بر اینکه ما داریم کار میکنیم. در حالی که این موضوع لزوماً به معنای انجام اقدامات علمی یا داشتن دغدغه واقعی برای جلوگیری از انقراض این گونه در طبیعت ایران نیست. حتی شاید برخی مسئولان وقتی از آنها پرسیده میشود برای یوزپلنگ یا هر گونهای دیگر یا حتی برای جنگلها چه کردهاید، بگویند ما در سال اینقدر پوستر چاپ کردهایم.»
ساکی در ادامه میگوید: «تبلیغات و پررنگ بودن یک نماد، خودش نوعی دستاورد است، اما باید همراه با آن، اقدامات واقعی در زیستگاه نیز انجام شود. دولتها هم باید به این نتیجه برسند که باید از این گونهها حفاظت کنند، بودجه و امکانات لازم هم فراهم شود، آنگاه میتوان گفت این فعالیتها خوب است. وگرنه صرفاً به یک شعار تبدیل میشود؛ مثلاً تصویر یوزپلنگ روی پیراهن تیم ملی هم بیاید، اما کفایت نمیکند. در واقع این تبلیغات و نمادسازیها نوعی گزارش عملکرد به شمار میآید؛ یعنی عملکردی که در واقع پوشاندن ضعف کارهای اساسی است. کارکرد ثانوی چنین تبلیغاتی ممکن است همین باشد یا به چنین نتیجهای منجر شود. بنابراین باید علاوه بر تبلیغات، در واقعیت هم حفاظت صورت گیرد. در تمام این سالها، دستکم از دهه ۷۰ به بعد، تلاشها برای جلوگیری از انقراض یوزپلنگ پررنگتر شده و باید فعالیتهایی واقعی برای آن انجام شود.»
ساکی در ادامه باور دارد جانداران پستاندار شانس بیشتری نسبت به سایر حیوانات در حال انقراض دارند و در این رابطه میگوید: «از طرف دیگر، باید گفت رسانهای شدن موضوع یوزپلنگ آسیایی طبیعی است؛ چون یک گونه گوشتخوار بزرگ و شاخص در حال انقراض است. بهعنوان مثال، من در تمام سالهایی که خبرنگار حوزه محیطزیست بودهام، هیچگاه کسی درباره موضوعات موجودات و جانداران دیگر در معرض انقراض محیط زیستی با من تماس نگرفته است که بپرسد این گونه در حال انقراض چه میشود. یا برای بسیاری از گونههای پستانداران کوچک چنین توجهی وجود ندارد. اما درباره پلنگ، یوزپلنگ و خرس بسیار پرسش میشود. در مورد هیچ افعیای هم با من تماس نگرفتهاند که بپرسند یک افعی در معرض خطر است یا مثلاً زیستگاه افعی دماوندی در خطر قرار دارد. حتی وقتی درباره تخریب دماوند صحبت میکنیم، به زیستگاه افعی دماوندی که یک گونه اندمیک و بسیار شاخص است، اشارهای نمیشود و بیشتر نگاه به کَل و بز و قوچ و میش است. وقتی از ما درباره مناطق مختلف پرسش میشود، مردم ویژگیهای فراوانی را برمیشمارند، اما اولین سؤالشان این است که آیا منطقه مدنظر پلنگ دارد؟ گویی اگر منطقهای پلنگ نداشته باشد، دیگر گونههایی مانند گراز، آهو، خزندگان یا دوزیستان اهمیتی ندارند. یعنی نگاه ما همواره به گونههای شاخص بوده است. این موضوع نیز مؤثر است.»
به بمباران خبری صرف حول یوز ایرانی پایان دهید
ساکی با اشاره به نقش پررنگ رسانهها در ضریب دادن به موضوع یوز آسیایی هشدار میدهد که با ادامه بمباران خبری حول این جاندار در حال انقراض امکان عادی شدن مسئله وجود دارد و در این خصوص میگوید: «رسانهها باید تلاش کنند تعادلی در این میان ایجاد کنند. یعنی در کنار پرداختن به یوزپلنگ، حواسشان باشد که این پرداختن زیاد باعث بیتوجهی و عادی شدن موضوع انقراض یوزپلنگ در ذهن مخاطب نشود. به این معنا که بمباران خبری یک موضوع خود نیز نوعی سانسور ناخواسته است. وقتی مخاطب هر روز در رسانهها ببیند که درباره یوزپلنگ صحبت میشود، ممکن است خسته شود و بیاعتنا گردد. بنابراین رسانه باید در بزنگاهها سراغ یوزپلنگ برود، اما پرهیز کند از اینکه فقط بر آن تأکید کرده و آن را به نماد مطلق بدل کند. ایجاد تعادل در این مسئله، به نظر من کاری بسیار مهم در روزگار ما است.»
به نقطه تعادلی در پوشش رسانهای وضعیت جانداران در حال انقراض نرسیدهایم
ساکی با اشاره به این موضوع که رسانهها همچنان به نقطه تعادلی در پرداختن به موضوع موجودات در حال انقراض نرسیدهاند، بیان میکند: «به نظر میرسد هنوز به نقطه تعادلی در پوشش وضعیت جانداران در حال انقراض نرسیدهایم. زیرا در کنار گونههای جانوری، گونههای گیاهی نیز به شدت در معرض تخریب قرار دارند. به هر حال، همانطور که دریاچه ارومیه نماد همه تالابها، دریاچهها و اکوسیستمها شده است، یوزپلنگ نیز به نماد همه گونههای جانوری بدل شده و بلوطهای زاگرس نیز به نماد گونههای گیاهی و درختان. وقتی درباره اینها صحبت میشود، ناخودآگاه به سراغ دیگر موارد مشابه نیز میرویم. یعنی اکنون مردم برای سنجش وضعیت عمومی، مثلاً میگویند اگر تالاب شادگان خشک شود، همانند ارومیه خواهد شد. این نشان میدهد که توجه برقرار شده است. اما در میان میش،مرغ و دیگر گونهها، طبیعی است که توجه بیشتری به سمت یوزپلنگ جلب شود. دلیل آن هم ویژگیهایی است که این حیوان دارد. برای مثال، در لرستان گونههایی مانند کَل در افسانهها، اسطورهها، اشعار مردم و ضربالمثلها حضور دارند. بنابراین، چنین حیوانی با گونهای مثل خفاش تفاوت میکند. روشن است که وقتی گفته میشود کَل و بزهای لرستان در خطر هستند، رسانهها بیشتر به آن میپردازند؛ زیرا در آثار باستانی نیز حضور دارند و این پیوند از حدود سههزار سال پیش تاکنون ادامه داشته است. به همین دلیل، گونههایی مانند کَل، بز یا پلنگ استعداد آن را دارند که به تیتر و عکس صفحه اول رسانهها بدل شوند. نمونه روشن آن، ماجرای پیروز و بازتاب گسترده آن در جامعه بود.»
عدهای با مطرحسازی یوز ایرانی به دنبال دیدهشدن بیشتر هستند
ساکی با اشاره به لزوم پرداخت به سایر موجودات در حال انقراض میگوید: «رسانه باید تلاش کند از این فرصت برای پرداختن به دیگر گونهها نیز استفاده کند. مثلاً گونههایی مانند میشمرغ یا گور ایرانی؛ یا حتی مهمتر از اینها، باید توجه داشت که وضعیت برخی گونهها شاید پایدار باشد، اما زیستگاه آنها در حال نابودی است. به عنوان مثال، ممکن است وضعیت مرال در برخی مناطق بد نباشد، اما زیستگاهش ناپایدار باشد و این موضوع در آینده بر خود گونه نیز اثر خواهد گذاشت. رسانهها باید توجه را به چنین مسائل بنیادی جلب کنند تا تعادل برقرار شود.»
وی با نقد برخی از رسانهها در حوزه محیط زیست بیان میکند: «گاهی رسانهها صرفاً به دنبال کلیک هستند و تلاش میکنند مخاطب را به صفحههای خود بکشانند تا تبلیغاتشان افزایش یابد. اگر رسانهها به دنبال تعادل نباشند، دو اتفاق رخ میدهد نخست اینکه گونههای دیگر، فرصت دیدهشدن در کنار یوزپلنگ را نمییابند و زیر توجه بیش از حد به یوز دفن میشوند. دوم اینکه سخن گفتن درباره یوز به موضوعی سانتیمانتال و تکراری بدل میشود و اصل مسئله به فراموشی سپرده میشود. در این حالت، پرسش اصلی که چه باید کرد؟ به حاشیه رانده میشود و صرفاً آه و نالهای باقی میماند مبنی بر اینکه منقرض میشود.»
موضوع یوز ایرانی در بعضی رسانهها سانتیمانتال شده است
وی در خصوص اینکه آیا ما به وضعیت سانتیمانتال در حوزه یوز آسیایی رسیدهایم، میافزاید: «موضوع سانتیمانتالیسمشدن یوز آسیایی را باید رسانه به رسانه بررسی کرد. برخی رسانهها به نقطه تعادل رسیدهاند، برخی نه. برای مثال، رسانهای مانند تلویزیون معمولاً فقط زمانی به یوز میپردازد که اتفاقی خاص رخ داده باشد؛ مثلاً زیر ماشین رفته باشد یا خبری مبنی بر کاهش جمعیت منتشر شود. در طول سال، پیوستگی لازم برای پرداختن به کارهای علمی و حفاظتی وجود ندارد. درواقع رسانهها به دنبال ارزشهای خبریای هستند که کلیک بیشتری داشته باشد.»
وی در ادامه میگوید: «برداشت کلی من این است که مسئله نجات یوز برای مردم و مسئولان پیام دارد. اگر بتوانیم وضعیت یوزپلنگ را به سطحی برسانیم که از حالت انقراض خارج شود یا جمعیت آن در جایی افزایش یابد، این میتواند نمادی از نجات سایر گونهها هم باشد. اما همانطور که اشاره شد، رسانه به رسانه باید بررسی کرد. برخی رسانهها به تعادل رسیدهاند و برخی نه. در مواردی که اخبار محیطزیست و حیاتوحش برایشان کلیکخور پایینی دارد، حتی آتشسوزیها را هم پوشش نمیدهند. بارها با دوستان رسانهای تماس گرفتهام و اطلاع دادهام که آتشسوزی در منطقهای رخ داده است، اما پاسخ دادهاند «چقدر سوخته؟ درحالیکه پرسش اصلی باید این باشد که «چه سوخته؟» و مهمتر از آن، «چگونه سوخته است؟» برای نمونه، اوایل امسال در منطقه هزارپله آمل یک درخت انجیری در آتشسوزی از بین رفت. محل سوختگی شاید فقط ده متر در ده متر بود، اما یک درخت انجیری ۴۰۰ ساله نابود شد؛ گونهای بومزاد هیرکانی. رسانهها باید به جای تمرکز بر «چقدر سوخته»، به این بپردازند که «چه سوخته» و «چگونه». حتی برخی کنشگران نیز تصور میکنند هرچه وسعت آتشسوزی بزرگتر بیان شود، فشار بیشتری وارد میکند، درحالیکه مسئله اصلی فقط وسعت نیست، بلکه کیفیت و ارزش از دسترفته است.»
نباید بر یک جاندار توجه صرف صورت بگیرد
ساکی در ادامه با اشاره به اینکه رسانهها نباید صرفاً درگیر یک نمونه شاخص جانداری شوند، بیان میکند: «من میگویم رسانهها نباید درگیر گونه شاخصی شوند بهگونهای که به دیگر گونهها نپردازند. رسانهها باید باعث شوند مردم به موضوعات دیگر هم توجه کنند. یعنی دریاچه ارومیه زنگ خطری بود که مردم، مسئولان و همه ما ارزشهای تالابی و دریاچه و آب شورمان را بفهمیم. یوزپلنگ هم چنین شد. اما هر چیزی، افراط و تفریطش میتواند به ضرر باشد؛ هم به ضرر خود گونه و هم به ضرر محیطزیست ایران. گاهی وقتها، مثلاً در یک روز، یک یوز زیر ماشین در میامی رفته است؛ همان روز یا در همان هفته، ما سه خرس قهوهای را از دست دادهایم. این نباید بهگونهای باشد که ما بگوییم سه به یک حساب کنیم. این دو گونه، هر دو ارزشهای مختص به خود را دارند و باید متعادل هر دو را پوشش داد. در روزی که یوز مرده است، یا پانصد فلامینگو را از دست دادهای، حتماً باید حواست باشد که اینها را همزمان ببینی به این معنی نباید یک اتفاق را کامل پوشش داده و ضریب بدهند و به موضوع دیگر هیچ توجهی نکنند.»
ساکی با نقد سیاستهای صفر و صدی برخی رسانهها در سالهای اخیر حول موضوع یوز ایرانی و با اشاره به لزوم پرداخت متعادل به همه جانداران در معرض انقراض میگوید: «رسانهها لازم است یک تعادلی را در پوشش اخبار حول مسائل حیوانات در حال انقراض مدنظر بگیرند. این نقطه تعادل زمانی است که شما صرفاً در رسالت خود، ارتباطات بحران نداشته باشید. برای مثال باید گفت شما صبر کنید تا زلزله شود؛ بعد، کانالی بنویسد هنگام زلزله چه کنیم! خیلی جالب نیست که زلزله بیاید و بعد کانال بگوید هنگام زلزله چه کنیم؛ زلزله که آمد و گذشت. ارتباط خطر باید پیش از آن باشد. الآن که ما صحبت میکنیم، باید در کانالها نوشته شود وقتی زلزله آمد چه کنیم. بعضی رسانهها این کار را میکنند. مثلاً شما باید پیش از بحران به سراغ توران بروید و بپرسید برنامهها برای ایران چیست؛ نه وقتی ایران بچهاش سقط شد. رسانهها اگر بتوانند بین ارتباطات خطر و ارتباطات بحران تعادل ایجاد کنند، پیش از وقوع بحران به سراغ موضوع خواهند رفت. ارتباط خطر یعنی آن چیزی که ما قبل از بحران به آن نیاز داریم؛ هشدارها باید داده شود. اگر ارتباط خطر و ارتباط بحران تعادل پیدا کنند، رسانه قابل اعتماد میشود و محیطزیست ایران هم به سمت بهبود میرود. آتشسوزیها هم کمتر میشود؛ چون رسانه پیشاپیش میگوید باد گرم آذرماه به هیرکانی میرسد، مراقب باشید آتش نگیرد. یا مثلاً میگوید تعطیلیها به نحوی است که شش روز هوای خوب داریم، مردم در سفر به سواحل هرمز مراقب خاک قرمز هرمز باشند؛ نه اینکه بگذاریم خاک قرمز نابود شود و بعد بگوییم این خاک چقدر ارزشمند است.»
وی در ادامه میافزاید: «به قول دوستی، رسانهای که تا دیروز اصلاً نمیدانست هرمز خاکش قرمز است، امروز چنان مینویسد که انگار سالها در این موضوع کار کرده است. این باعث بیاعتمادی مخاطب میشود. اما اگر رسانهای در روزهای عادی به هشدارها بپردازد، در زمان بحران اعتماد بیشتری جلب میکند؛ چون مخاطب میبیند این رسانه از قبل پیگیر بوده است.»
احیای گونههای در حال انقراض بسیار پیچیده است
با توجه به بمباران گسترده خبری در موضوع یوز آسیایی در سالهای گذشته اما در عمل شاهد این موضوع هستیم تغییر اساسیای در افزایش تعداد یوزهای ایرانی رخ نداده و بالعکس این جاندار تا انقراض فقط چند قلاده فاصله دارد، ساکی با اشاره به این اتفاق و عدم موفقیت پروژه احیای یوز ایرانی و سایر موجودات دیگر میگوید: «از نظر رسانهای باید گفت احیای گونههای در حال انقراض بسیار پیچیده است. عوامل متعددی در آن تأثیرگذارند. مثلاً تعارضات در زیستگاه یوزپلنگ زیاد و متنوع است. یا در مورد خرس قهوهای، بیشتر تلفات ناشی از شلیک باغداران و شکارچیان است؛ پس حفظ این گونهها دشوار است و رسانه نباید موضوع را سادهسازی کند. یعنی نباید تصور کنیم با خرج پول در چند سال، نتیجه سریع میگیریم. رسانه باید نشان دهد مسئله علمی و پیچیده است و رفتارشناسی گونهها فرق دارد. یوزپلنگ در اسارت بسیار دشوار جفتگیری میکند، برخلاف پاندا در چین. بنابراین نمیتوان قیاس کرد. تلاشها باید ادامه یابد، حتی اگر نتایج فوری نباشد. رسانه وظیفه نقد دارد، اما باید نشان دهد پروژهها با چه مشکلاتی روبهرو هستند. برخی کارها هم در ایران سابقه نداشته و سالها زمان برده تا رفتارشناسی یوز درک شود. دادههای امروز ذخیره ژنتیکی یوزها یا رفتارشناسی مرال در جنگلهای هیرکانی، همه دستاوردهای بزرگی است. شاید همینها در آینده جهشی ایجاد کند.»














