محمدحسین سلطانی، خبرنگار گروه فرهنگ: حمزه صالحی از «رنگینکمان» و «خندهبازار» به نویسندگی پرفروشترین آثار تاریخ سینمای ایران رسید. نویسنده «انفرادی»، «دینامیت»، «فسیل»، «هفتادسی» و حالا «مردعینکی» و «اجل معلق». کسی که همین حالا زیر دستش بالای سه فیلمنامه سریال و فیلم در دست ساخت دارد و هر لحظه ذهنش در حال پمپاژ کردن ایدهای تازه است. کسی که مغز اصلی عامریان فیلم -پرفروشترین کمپانی فیلمسازی چند سال اخیر- به حساب میآید. به صالحی برای گفتوگو پیشنهاد دادیم و قرار شد به دفتری برویم که پرفروشترین آثار کمدی چند سال اخیر، از آنجا آغاز شده است. حالا ما رودرروی نویسنده مردعینکی نشستهایم و او پاسخگوی سوالهای ماست.
قبل از جشنواره فیلم فجر چهلوسوم گفتوگویی داشتیم با یکی از سینماداران تهران و او پیشبینی کرد سینمای کمدی قبل از عید یا در حین اکران نوروز در ایران تمام میشود. کمی بعد و در جشنواره، با آقای عامریان صحبت کردم و گفتند سینمای کمدی با قدرت به راهش ادامه میدهد. اینجا با دو گزاره متناقض مواجه شدیم. رفتیم جلو و به اکران نوروز و حضور ضعیف فیلم «دایناسور» رسیدیم. گزاره مرگ سینمای کمدی داشت تثبیت میشد تا اینکه اکران «مرد عینکی» اتفاق افتاد و سینمای کمدی بازگشت. چه اتفاقی افتاد؟ آیا خودتان هم به این نتیجه رسیده بودید که سینمای کمدی دارد به پایان میرسد؟
ببینید، من جایی گفتم ما در سینما دچار یک نوع استبداد و دیکتاتوری فرهنگی هستیم. یعنی چی؟ یعنی یک عده هستند که میگویند این فیلمها (کمدیها) بد هستند و چرا مردم میروند این فیلمها را میبینند؟ چرا نمیآیند فلان فیلم را ببینند؟ میگویند سلیقه مردم خراب شده و بر این اساس خودشان را مبنا قرار میدهند که آقا نظر من نظر درستی است و نظر مردم لزوماً درست نیست. من چه میگویم؟ من میگویم ما در پنج سال اخیر، ۷۰ تا ۸۰ فیلم کمدی داشتیم، ۱۰ تای آنها توانستهاند یا پول خود را برگردانند یا به سود برسند. اگر بخواهی حساب کنی، آمار سوددهها به ۲۰ درصد هم نمیرسد. یعنی اتفاقاً مردم در همین ژانر کمدی هم سختگیر هستند و میگویند من هر فیلم کمدی را به هر قیمتی نمیبینم، حتی به قیمت بازیگر. چه در عید امسال و چه در سال گذشته، اگر نگاهی به فیلمها بیندازیم، میبینیم برخی آثار با وجود حضور بازیگران شناختهشده، شکست خوردهاند. پس این یعنی مردم میگویند تو نمیتوانی من را حتی با بازیگر باکیفیت هم گول بزنی. حتی نمیتوانی با کارگردانی که دو تا کارش را دیدهام و دوست داشتم، گول بزنی. من اثر را میبینم. مردم خیلی جذاب هستند و قشنگ مرگ مؤلف را میتوانی در رفتارشان ببینی. پس ما میبینیم اگر فیلم کمدی باکیفیت داشته باشی، از نظر مخاطب، میفروشد. اگر فیلم با کیفیت پایین به لحاظ کمدی داشته باشی، نمیفروشد. اصلاً نمیشود اینجوری بیان کرد که آقا سینمای کمدی موفق خواهد شد یا سینمای کمدی موفق نخواهد شد. ما میتوانیم بگوییم که آیا همچنان میتوانیم فیلمهایی بسازیم که برای مخاطب بالاتر از فیلم قبلیمان باشد؟ اگر این اتفاق بیفتد، آن فیلم میفروشد، ولی باز هم ربطی به سینمای کمدی ندارد. ربط به فیلم دارد. باید جزئی نگاه کنیم. مشکل ما خیلی وقتها در سطح مدیریتی این است که خیلی کلان نگاه میکنیم. میخواهند جملههای قصار بگویند و جنبه مطبوعاتی داشته باشد، ولی واقعاً اینطور نیست. من همیشه میگویم من کارگر سینما هستم. به این فکر نمیکنم که الان چه جریانی دارد درست میشود. میگویند در آمریکا یک نفر فتوشاپ بلد است و ۳۰ سال با همان فتوشاپ زندگی میکند. من هم همینطور. پس من اصلاً فکر نمیکنم سینمای کمدی حتماً موفق خواهد شد یا یک بحث سریالی نیست. امسال سه فیلم خوب داریم، همانطور که مثلاً امسال سه یا چهار فیلم بد هم در کمدی داریم و امیدوارم که این به انتظارات مردم صدمه نزده باشد.
ببینید، این خیلی بد است که فیلم کمدی خوب داشته باشی و مردم را به سینما بکشاند، ولی بعد از آن چند فیلم بد بیاید و یک عده از همان آدمها، با اشتیاق به سینما میآیند و خاطره خوب داشتند، میآیند آن فیلم را میبینند. خب، میخورد در ذوقشان و میگویند ولش کن، پس من دیگر سینما نمیروم. یعنی فیلم بد فقط به خودش لطمه نمیزند، به سینمای کمدی هم لطمه میزند. مثلاً «فسیل» را کار کردیم، پشتبندش چند فیلم بد آمد و دقیقاً این سرخوردگی را حس میکردیم. «هفتادسی» را کار کردیم، پشتبندش، ۱۰ فیلم بد دیگر آمدند.
یک عده فکر میکنند؛ الان فیلم کمدی دارد میفروشد، پس ما هم کمدی بسازیم. بابا به خدا این تخصص است! کسی که متخصص مغز و اعصاب است نمیتواند برود کلیه عمل کند. هر کسی کار خودش را انجام بدهد و درست انجام بدهد. یک بخشی از مشکل این است.
من تقریباً همه فیلمها را میبینم، حتی فیلمهای اجتماعی را. واقعاً عصبانی شدم. خیلی از بازیگرهایی که میشناسم و سختگیر هستند. فیلمهای عجیب و غریب بدی را بازی کردند. به آنها میگویم چرا این را بازی میکنید؟ شما که میآیید کلی راجع به متن با من چانه میزنید! شما که میروید با سروش صحت بازی میکنید؟! چرا یکهو میآیی در چنین فیلمی؟! همهاش که دغدغه مالی نمیتواند باشد. خدا را شکر همه تا یک حدی تأمین هستند.
الان مسئله اصلی این فیلمها متن است؟
بگذارید این قضیه را اینطور توضیح بدهم؛ مسئله و نکته خوبی که در عامریان فیلم وجود دارد، سختگیری بسیار زیاد ابراهیم عامریان است. روی متن حساس است، بعد روی گروه تولید حساس است، شروع میکند فکر کردن که چه کسی کنار چه کسی باشد، چه کسی برای این نقش خوب است. روی تولید هم حساس است، میگوید باید باکیفیت تولید شود. همین باعث میشود که تو نمیتوانی از یک سکانس، از یک پلان بگذری. به همین خاطر صرفاً به نظرم موضوع مربوط به متن نیست. مسئله تهیهکننده است. در کنارش، کارگردان. مثلاً کریم امینی را من مثال بزنم؛ کریم سر «مرد عینکی» خیلی اذیت شد و فکر کنم نزدیک ۱۰ بار رفت زیر سرم، ولی کوتاه نمیآمد. در کشتی و در هوای عجیبوغریب و گرم، میگفت من باید بایستم. چرا؟ چون میدانست که یک تهیهکننده هست که از او میخواهد. یعنی تهیهکننده من را تحت فشار میگذارد که فیلمنامه خوب بدهم، کارگردان را تحت فشار میگذارد که باکیفیت کار کند. آنقدر هم با بازیگرها تعامل دارد و با آنها خوب برخورد میکند که آنها واقعاً میآیند و صدشان را میگذارند. همان بازیگری که در کار ما هست، در یک کار دیگر جواب نمیدهد. به نظرم باید قدم به قدم پیشرفت و ارتقا پیدا کرد.
الان به نظرتان مرد عینکی در نسبت با فسیل رشد داشت؟
ما داریم در خود کمدی هم تجربههای متفاوت ترکیب ژانری انجام میدهیم.
چون یکسوم آخر مرد عینکی به طور کلی تغییر میکند.
بله. ما سعی کردیم یک کمدی بسازیم که ناگهان مخاطب با پلاتدرست (چرخش داستانی) روبهرو شود. خواستیم ببینیم با این تغییر چه میشود، اگر بیاییم یک همچین کاری بکنیم. ولی در همین تجربه سعی کنیم با کیفیت انجامش بدهیم. یعنی اگر ناگهان یک تغییری بدهیم، وارد یک ژانر دیگر شویم، آن را هم جدی انجام بدهیم. روی همین حساب، من نمیتوانم مثلاً «فسیل» را با «هفتادسی» و یا «مرد عینکی» مقایسه کنم. یعنی تو یک کار داری که رگههای سیاسی و درد دارد و در زیرلایههایش نقد سیاسی انجام میدهد، مثل «فسیل.» بعد میآیی در کمدی سیاه تجربه میکنی؛ مثل « هفتادسی»، فضای اجتماعی بههمریخته و طبقه واقعاً زیر خط فقر را نشان میدهی و بعد میآیی در «مرد عینکی» ژانر کمدی اکشن را دوباره احیا میکنی. به همین خاطر من از مسیر راضی هستم. یعنی میگویم خیلی خوب است که این مدلی جلو میرویم. ما در دفتر فکر میکنم سه طرح دهه ۵۰ و ۶۰ دیگر از سینمای نوستالژیک داریم که آمادهاند. یکی از آنها هم نوشته شده است، ولی آقای عامریان میگوید برویم کاری بکنیم که نکردیم. بگذار بقیه بروند مثلاً جا پای «فسیل» ما بگذارند.
ما با فسیل یک کار دهه ۵۰ و ۶۰ کردیم که خیلی چرخید. حالا درست است خیلی قبلترش مثلاً «نهنگ عنبر» هم بود، ولی یک گپ افتاد بین فسیل و نهنگ عنبر. ما آمدیم دوباره یک همچین تجربهای کردیم. الان هم باز دهه شصتی داریم.
این هم یک مدل از جامعهشناسی است. انگار مدام یک مدل جدید از کمدی را پیاده میکنید روی مردم که ببینید چطور جواب میدهد؟
این یک مسیری است که داریم با مردم میرویم. مثلاً در مرد عینکی یک نکته خیلی جذابی که وجود دارد، توجه نسل زد به فیلم است. یعنی تا حد زیادی، نسل زدیها با فیلم ارتباط برقرار میکنند. بچههای مثلاً ۱۷-۱۸ ساله گروه میشوند با همدیگر میروند مرد عینکی میبینند و کیف میکنند. چرا؟ برای اینکه اینها گروهی هستند که فیلم خارجی خیلی بیشتر میبینند و ما داریم سعی میکنیم که یک مقدار این استاندارد را به آن استاندارد نزدیک کنیم.
ما در ایران خیلی چرخش داستانی نداریم، مخصوصاً در کمدی که اصلاً نداریم. اکشن باکیفیت هم به جز سینمای دفاع مقدس واقعاً سمت دیگر نداریم. این را هم آوردیم در فیلم. در عین حال، کاراکتر عینکی یک کاراکتر معترض است. همه میگویند که این اعتراض به فیلم نمیخورد، من میگویم اشکال ندارد، از جهان دراماتیک این آدم که خارج نیست. به همین خاطر من میتوانم این را در فیلمم بگذارم. این آدم به هر حال باید یک جا اعتراض کند، وقتی چک خورده. کوبریک میگوید اگر نتوانی یک چیز را از قصهای دربیاوری آن داستان کامل است. من هم نمیتوانم چیزی را از داستانم دربیاورم چون به نظرم همه اینها کار میکند.
خب، الان یکی دیگر از کمدیهای جدول اکران ناجورهاست و اگر اشتباه نکنم در فروش سوم است؛ خب فرق ناجورها با مرد عینکی در چیست؟ چرا فروش آن بالا میرود و ناجورها از یک حدی نمیتواند فراتر برود؟
در مورد بلیتفروشی و خریدن بلیت، آقای فرحبخش یک حرف خیلی نادرست و خیلی ناجوانمردانه در برنامه هفت زدند. سینما خیلی جای کوچکی است؛ مدیر تولید ناجورها، مدیر تولید ما در اجل معلّق هم بود و یکی دو پروژه سینمایی دیگر. یکبار به او گفتم که به حاجی فرحبخش سلام برسان و بگو: تو برای همهچیز هزینه میکنی؛ برای لوکیشن میآیی مثلاً هزینه میلیاردی میدهی، پول پژمان جمشیدی را داری، پول محسن کیایی را داری، پس پول داری که بدهی. یکجا را پول نمیدهی، در حالیکه آن یکجا در بیست سال اخیر قشنگ نقطهضعفت شده. آن نقطهضعف، فیلمنامه است. یک فیلم خوب ایشان در این سالها دارد که آن هم کماست. دلیلش چیست؟ چون فیلمنامهاش را پیمان معادی نوشته. بعد از آن، دیگر حاجی فیلم خوب ندارد چون پول فیلمنامه نداده است. یکی از دوستانم یکی از کارهای آقای فرحبخش را به من داد؛ من در حد روتوش جزئی انجام دادم. رفاقتی بود و وقتی گفت چقدر گرفته، خندهام گرفت. عدد مثلاً اندازه حقوق یک ماه تدارکات بود.
ببین، پژمان جمشیدی بسیار بازیگر فوقالعادهای است، ولی زمانی که به او مهمات بدهی. مهمات چیست؟ متن است. متنی در ناجورها وجود ندارد. من عاشق ایدههای تکلوکیشن هستم، ولی ناجورها یک تکلوکیشنی دارد که هیچ استفادهای از آن نکرده.
یکی از مشکلاتم با فیلم ناجورها این است که فیلم «شب» است. با خودم گفتم چرا شب؟ منطقشان این بود که چون پژمان سر یک کار دیگر بود او را فقط شبها داشتند. خب این که توجیه خوبی نیست. متنت طور دیگری بوده، تو چرا شب ساختی؟ سر همین ماجرای شب بودن فیلم، نگذاشتند فیلم بیرون از لوکیشن کار شود و آن را در ۱۵ روز جمع کردند؛ جوری که خود آقای فرحبخش میگوید. باید بار کمدی را بگذارم روی اینکه اینها داد بزنند و یقه همدیگر را بگیرند. موقعیت کمدی نمیبینی. من چه کار میکردم؟ فرض میگیریم که حمزه صالحی قرار بود این فیلمنامه را بازنویسی بکند. من میآمدم در مرحله سیناپس، موقعیت کمدی پیدا میکردم. یعنی این سکانس را چه چیزی بامزه میکند؟ اولاً اینکه قصه چیست؟ بیاییم قصه را درست بکنیم.
صادقانه، من یک کار اجتماعی پیش آقای عامریان نوشتم. کار را در چهار روز نوشتم. فقط قصه است. یعنی تو وقتی میخواهی کمدی بنویسی، باید لامصب به هر سکانست بهعنوان یک فیلم کوتاه نگاه کنی. من تجربه خندهبازار شبکه سه را داشتم. در خندهبازار ما یک صفحه و نیم فرصت داشتیم که یک شروع، میان و پایان بگذاریم؛ آیتم جواب بدهد، کمدی داشته باشد و یک حرفی هم بزند. به همین خاطر میدانستیم چه بگوییم؛ مثلاً در آیتم نود یا باقی قسمتها. فکر میکنم هر سکانس درست یک بخشی از فیلم است، ولی خودش هم باید یک هویتی برای خودش داشته باشد که وقتی مخاطب میآید بیرون بگوید: «فلان سکانس را دیدی؟ حواست به فلان سکانس بود؟» یا اینکه ما در تبلیغات میآییم به آن مواد تبلیغاتی اضافه میکنیم و میشود تبلیغ. چرا؟ برای اینکه خود سکانس یک چیزی دارد.
حالا ناجورها که الان داریم راجع به آن صحبت میکنیم، کجایش را میتوانی اینجوری برداری برای تبلیغ؟ اینقدر بههمریخته و درهمرفته است. در ۱۵ روز ساختن یک فیلم واقعاً افتخار نیست. افتخار این است که شما در ۱۵ روز یک فیلم ساخته باشی که کیفیتش خیلی خوب درآمده باشد.
۱۵ روز هم رکورد است (با خنده)!
همینطوری است (با خنده)! همینجوری فیلم را خیلی سریع جمع میکند. این هم باز برای پایین آوردن قیمت است. ببین، اینکه تو اقتصادی کار کنی خیلی خوب است. اگر تو با بیست میلیارد یک فیلم را جمع کرده باشی، وقتی برسی به ۹۰ میلیارد فروش، خیلی خوب سود میکنی. وقتی با ۶۰ میلیارد تومان هزینهها سر به سر میشود، از آن ۳۰ میلیارد، ۱۰ میلیارد تومان برایت میماند. یعنی ۵۰ درصد سود. بعد فیلمت را در اکران آنلاین، فرضاً اگر ۱۰ میلیارد تومان هم بفروشی، صددرصد سود کردی. خیلی جذاب است. ولی آیا به سینما کمک کردی؟ آیا به سینمای کمدی کمک کردی؟ آیا به مخاطبت احترام گذاشتی؟
من همیشه فیلمهایم را در روزهای ابتدایی اکران همراه با مردم در سینما میبینم. اگر مخاطب به اندازهای که انتظار دارم نخندد، حس میکنم از جیبش پول برداشتهام. تصور میکنم مخاطب با سختی مثلاً ۵۰ هزار تومان جور کرده تا دو-سه نفری به سینما بیایند و اگر واقعاً راضی نرود، این برای من خیلی مهم است. این رستورانهای باکلاس موقع رفتن جلوی در از شما میپرسند «راضی بودی؟» این «راضی بودی؟» برکت میدهد. اگرچه نمیتوان همه را راضی کرد، اما امتیازات سینماتیکت برایم بسیار مهم است؛ چون فقط کسانی که فیلم را دیدهاند میتوانند رأی دهند و این یک معیار خوب است. وقتی یک فیلم از ۵ امتیاز، ۱.۷ یا ۲ میگیرد، آمار رضایتت خیلی وحشتناک است. این آمار فاجعهبار نشان میدهد اگر امتیاز از صفر شروع میشد، خیلی از فیلمها بین صفر و یک میایستادند و این آمارهای زیر یک، ضربه بزرگی به سینمای کمدی میزند. این نوع فیلمها نه تنها به سینمای کمدی، بلکه به اعتبار بازیگر و تهیهکننده هم آسیب میرسانند.
اخیراً درباره این آسیبهایی که کمدیهای ضعیف به سینما میزند، آزاده صمدی هم در روز ملی سینما صحبت کرد.
راستش من آن صحبتها را خیلی نفهمیدم و کمی ناراحت شدم. تو خودت صدام، پنجاه کیلو آلبالو و زیر نظر را در کارنامهات داری و خیلی نمیتوانی از وجود چنین فیلمهایی ناراحت باشی.
ولی قبول دارید که نویسنده کمدی که کارش این باشد در سینما نداریم؟ بهجز قاسمخانیها؟
امیر برادران هم خوب است، بهخصوص در همکاری با مصطفی کیایی و پیمان قاسمخانی که ترکیب ترسناکی بود.
اما در کل، تعداد نویسندگان خوب از پنج نفر بیشتر نیست.
ما در کشور با کمبود متخصص در نویسندگی و بازیگری کمدی روبهروییم. مثلاً تعداد متخصصان مغز و اعصاب شاید به ۵۰ نفر هم نرسد، اما به نظرم تعداد نویسندگان و بازیگران کمدی خوب از این هم کمتر است. بازیگر کمدی ما در خلأ زندگی میکند؛ ما فقط پنج نفر داریم که جواد عزتی هم تقریباً از این چرخه بیرون آمده است. بهرام افشاری، پژمان جمشیدی، رضا عطاران و هوتن شکیبا بازیگران خوب کمدی ما هستند و از این فاجعهبارتر، نویسنده کمدی خوب واقعاً نداریم. از طرفی بازیگر زن کمدی که اصلاً نداریم. در برنامه هفت به من گفتند چرا فیلم کمدی زنانه نمینویسی؟ جواب دادم: خب با چه کسی؟
به نظرم به شما هم تجربه خنده بازار و آیتمسازی خیلی کمک کرد. برویم سراغ سیری که در سینمای کمدی اتفاق افتاد و جهشی که در این سالها به وجود آمد. برخی میگویند دلیل این جهش بهخاطر دولت سیزدهم بود و میخواست سینمای اجتماعی را حذف کند، برای همین سراغ سینمای کمدی رفت. نظر شما چیست؟
ببین من نویسنده و کارگردان برنامه «رنگینکمان» بودم و ۳۰۰۰ فیلمنامه نیمساعته نوشتم. اگر کارهایم ضعیف بودند، هومن حاج عبداللهی و تهیهکننده امیر کاوه و محمدرضا علیمردانی با من برخورد میکردند. ما یکی از سه برنامه پرمخاطب کودک تلویزیون بودیم. وقتی میرفتیم اصفهان، خیابان برایمان میبستند. در آن دوره، من هر روز فیلمنامه مینوشتم و سر صحنه میبردم. هر روز اجرای این کار را میدیدم. به همین دلیل است که سبک زندگی من همیشه ارتشی بوده است. صبح زود از خواب بیدار میشدم، فیلمنامه مینوشتم، به «رنگینکمان» میرفتم، از آنجا ساعت سه عصر به «خندهبازار »در شرق تهران میرفتم و تا سه صبح آنجا بودم. این روال برای شش ماه زندگی ما بود. در طول این مدت، همیشه بررسی میکردم که اگر کاری را انجام دهم، چه بازخوردی از مخاطب خواهم گرفت. این فرایند بسیار سخت بود، اما هر روز با یک تجربه جدید به پایان میرسید. این تکرار برای پنج یا شش سال ادامه پیدا کرد و من شاید بیشتر از «خندهبازار»، از «رنگینکمان» آموختم.
در تمام کارهایم، یک ویژگی تخسی کودکانه و معصومانه وجود دارد. به نوعی، شخصیتهایم گاهی کارهای احمقانه و بچگانه انجام میدهند. اگر به دعواهای بهرام و هوتن در هفتادسی نگاه کنید، میبینید که رفتارهایشان کاملاً کودکانه است، انگار دو کودک دارند با هم دعوا میکنند، اما چون این رفتارها از آدمهای بالغ سر میزند، برای مخاطب جذاب میشود. این همان فرمولی است که در کمدیهای هالیوود مانند «هنگاور» هم دیده میشود و به نظرم، همین فرمول منجر به موفقیت میشود. در مورد جهش ناگهانی در سینمای کمدی، باید بگویم که در دوره ارشاد دولت سیزدهم، به دلایلی برای دو سال به کارهای من پروانه ندادند و من را اذیت کردند. با این حال، منصفانه نیست که بگوییم همان دولت به کمدی بها داد تا سینمای اجتماعی را سرکوب کند. چنین چیزی درست نیست. در واقع، یک اعتماد متقابل بین دولت و دفتر آقای عامریان شکل گرفت که به ما اجازه داد راحتتر کار کنیم. همین اجازه به دوستان دیگر هم داده شد.
به نظر من، بخشی از مشکل سینمای اجتماعی، بهانهجویی و نقزدن است تا تلاش برای خلق اثر. ما به هر حال میدانیم که خطوط قرمزی در کمدی و سینمای اجتماعی وجود دارد و این موضوع جدیدی نیست. کارگردانانی مثل اصغر فرهادی و مجید مجیدی هم با همین خطوط قرمز فیلمهای خوب ساختند و تو هر سال شاهد فیلمهای خوب هستی. اینکه مخاطب به سینمای اجتماعی رغبت ندارد، شاید به این دلیل است که برخی از ما به دنبال ژست گرفتن هستیم، نه تلاش برای ساخت اثری ارزشمند. ما در محدودیت بزرگ شدهایم و میدانیم که بعضی حرفها را نمیتوان زد، اما میدانیم که همیشه میتوانیم نزدیک به خطوط قرمز حرکت کنیم. اما گاهی تصمیم میگیریم که این کار را نکنیم و به جای آن، از بنیاد فارابی بودجه بگیریم، در خارج از کشور با موبایل فیلم بگیریم و پولش را به جیب بزنیم. البته فیلمهایی مانند «پیرپسر» و آثار آقای نعمتالله هم توقیف شدند، اما این مسئله همیشه در تمام دولتها وجود داشته است. بنابراین، این مشکل همیشه بوده، نه فقط در یک دولت خاص. من این حرفها را در شرایطی میزنم که خودم از ارشاد دولت سیزدهم لطمه دیدهام، اما معتقدم نباید همیشه دنبال مقصر گشت و فکر کرد ما هیچ تقصیری نداریم و بقیه مانع کارمان میشوند. واقعاً چنین نیست.
در مصاحبهای قدیمی گفته بودید که فرزند رسانه هستید. با توجه به اینکه تلویزیون در حال حاضر سریالی با بلاگرها (دستچین در شبکه دو) تولید کرده، نظرتان درباره تأثیر اینستاگرام بر نوشتههایتان و ساخت سریال توسط بلاگرها چیست؟ آیا این کار خوب است یا نه؟
شخصاً هیچوقت از محتوای اینستاگرام برای کارهایم چیزی برنمیدارم. اگر هم اشارهای به آنها میشود، به درخواست کارگردان یا بازیگر است؛ مثل «کریم تو مسلمون نیستی» در هفتادسی. من سعی میکنم چیزی تولید کنم که بعداً در اینستاگرام از آن استفاده شود، مثل ترانههای فیلم «فسیل» یا جمله «اجل قشنگم» که الان در اینستاگرام دیده میشود. این موضوع برای من لذتبخش است و شاید بخشی از آن به غرور نویسندگی برمیگردد که نمیخواهم از کار دیگران استفاده کنم.
اما یک مشکل وجود دارد؛ چرا بچههایی که در اینستاگرام کار میکنند، وقتی به مدیومهای بزرگتر مثل سازمان صداوسیما یا سینما میآیند، همان کیفیت را ندارند؟ چون در اینستاگرام حد و مرزی وجود ندارد و هر شوخی یا حرفی را میتوان زد. در مدیومهای حرفهای، باید بر اساس یکسری اصول کار کرد. به من هم پیشنهاد شد که در اینستاگرام بنویسم، اما من آنقدر به کار در چهارچوب عادت کردهام که نمیتوانم خارج از آن کار کنم و خیلی هم میترسم. من در کارهایم از کلمات توهینآمیز در حد «احمق» استفاده میکنم، اما سعی دارم شوخی جنسی ننویسم. هنوز همان حمزه صالحی هستم که برای «رنگینکمان» مینوشت و احساس میکرد برای بچهها کار میکند. برایم مهم است که اگر روزی بچهدار شدم، از دیدن فیلمهایم در کنار فرزندم خجالت نکشم. این در حالی است که در اینستاگرام واقعاً هر حرفی را میتوان زد. البته تا حدودی سازمان صداوسیما را درک میکنم.
سال ۸۸، تلویزیون به من که لیسانس متالورژی داشتم، فرصت داد تا در حرفهای که عاشقش هستم، کار کنم. به من گفتند: «بیا اینجا تجربه کن و ببین میتوانی موفق شوی یا نه.» بسیاری از ما این فرصت را مدیون تلویزیون هستیم. به همین دلیل وقتی از من میپرسند که چرا خودم را «فرزند رسانه ملی» میدانم، میگویم من کاری به اتفاقات و دیدگاههای امروز رسانه ملی ندارم. من شش هفت سال هر روز به آنجا رفتم و مثل یک دانشگاه به من کمک کرد تا در این حرفه کار کنم. اگر در آن زمان رسانه ملی نبود، الان در یک کارگاه متالورژی در جاده مخصوص کرج کار میکردم.
الان اگر صداوسیما به شما پیشنهاد همکاری بدهد کار میکنید؟
من که کار کردهام. الان سرپرست نویسندگان «دوقلوها و شهر پنج ستاره» من هستم.
فکر کنم متن این کار برای خیلی وقت قبل است؟
بله. آن دوره، آقای جعفریجلوه مدیریت شبکه دو را بر عهده داشتند. با اینکه بودجه تولید در تلویزیون بسیار کم بود، من برای کار کودک احساس مسئولیت میکردم و معتقد بودم دارم زکات کارم را میدهم. به همین دلیل گفتم هر بودجهای که در نظر بگیرید، من کار را انجام میدهم و در نهایت قراردادی را با مبلغی بسیار کم بستیم. فقط گفتم مسلمی و گلی و فروتن بیایند و با هم کار کنند. خب، مدیریت شبکه دو تغییر کرد. یک خانم که مسئول پروژه شده بود، از ایشان پرسیدم؛ تا حالا کار کودک کردهاید؟ ایشان فقط دو مستند ساخته بود و هیچ تجربهای در کار نمایشی نداشت. از کیفش یک جزوه ۲۰ صفحهای از ایرادهای کار ما ارائه داد و ماندیم که چه کار کنیم. ببینید اینجای سازمان مشکل دارد که فردی بدون تخصص درباره کار نظر میدهد. من منکر ایراد کارم نیستم، اما باید کسی نظر بدهد که صلاحیتش را داشته باشد. به عنوان مثال، من فیلمنامه «پاستاریونی» را به خانم مرضیه برومند دادم، ایشان هزار ایراد گرفتند و من با احترام آن را پذیرفتم و به نظرم بهترین کار کودکی بود که انجام دادم.
امروزه، یکی از مشکلات سازمان صداوسیما این است که هر پروژه باید از هزار فیلتر و شورا عبور کند، درحالیکه ۹۰ درصد افراد حاضر در این شوراها صاحبنظر نیستند. افراد باارزشی مانند بصیری (تهیهکننده کار) و دیگران در برنامه «دوقلوها و شهر پنج ستاره» با بودجهای بسیار کم، کار باکیفیت ارائه کردند، اما هفته پیش به من گفته شد که اگر قرار به ادامه برنامه باشد، نباید حمزه صالحی باشد. خب الان وجدان من راحت است، چون من به آنها پشت نکردم، آنها من را نخواستند.
همین سریال «اَجَل معلق» که ما ساختیم، میتوانست از تلویزیون پخش شود و قطعاً تأثیرگذاری بیشتری داشت. من معتقدم که مخاطب سازمان ریزش نکرده، بلکه برنامههای بیکیفیت سازمان مخاطب خود را از دست دادهاند. اگر تلویزیون مخاطب ندارد، چرا سریالهایی مانند «پایتخت» که به نظر من حتی جزو قویترین فصلهایش نبود، همچنان پرمخاطب است؟ چرا فوتبال هنوز از تلویزیون دیده میشود؟
الان اَجَل یکی از پرمخاطبترین سریالهای نمایشخانگی است اما بعید میدانم بیشتر از ۱ میلیون مخاطب داشته باشد.
بیشتر است. این خیلی علمی نیست اما از هر ده نفر، فقط یک نفر بهصورت قانونی سریالها را میبیند و بقیه در تلگرام یا ماهواره. به همین دلیل، اَجَل بسیار بیشتر از انتظار دیده شد. شاید بخشی از این موفقیت بهخاطر پخش دو قسمت از آن در زمان جنگ ۱۲روزه بود که باعث شد مردم در آن شرایط بحرانی، احساس کنند همهچیز میتواند به حالت عادی برگردد. همچنین، وجود رضا عطاران در فیلم یادآور شخصیتهای قبلی او بود که برای مخاطب خوشایند است. او با شوخی، حرفهای مهمی را لابهلای دیالوگهایش میزد. به اعتقاد من، سریال «اَجَل معلق» و کارهای مشابه آن میتوانند از تلویزیون پخش شوند. بهجای اختصاص بودجههای هنگفت، مانند ۱۰۰ میلیون دلار، به یک سریال، میتوان با همان مبلغ پنج تا ده سریال خوب ساخت.
به نظرم تلویزیون در حال حاضر به اشتباه عمل میکند. پلتفرمها باید با تلویزیون رقابت کنند، اما اکنون تلویزیون حس میکند شکست خورده و بهدنبال جذب افراد جوان است تا شاید موفقیتی حاصل شود. آنجایی که باید به جوان میدان داد، برنامههای درجه کیفی «جیم» هستند. ما همه درجه کیفی «جیم» کار میکردیم. ولی همه ما باید برای تلویزیون کار کنیم. روزی که از کار در تلویزیون منع شدم، هیچ توضیحی به من داده نشد. من در برنامههای موفق زیادی مانند «رنگینکمان»، «شیب تند» و «خندهبازار» کار کرده بودم که همگی مخاطبان زیادی داشتند. حتی در زمان شکلگیری شبکه نسیم، برای آنها آیتم ساختم. با این حال، به من اجازه کار داده نشد.
البته بعد از آن خیلی از «خندهبازار» هم کپی شد.
حتی هادی حجازیفر هم «کرکره» را ساخت.
آن هم کار عجیبی است.
هم اورریتد است و هم آندرریتد.
بله! خیلی آیتمی ساخته شد و هنوز هم ساخته میشود.
بله تمام نمیشوند. حتی ما هم دوباره «دستانداز» را ساختیم که دیگر نگرفت. دیگر دوره آیتمی گذشته است.
در نمایشخانگی هم همین است. یک دورهای دیگر سریالهای کمدی نگرفت.
ببینید این هم یک گزاره کلی است. مثلاً سریال «آنتن» که کار ضعیفی نبود هم جزو همان کارهاست. البته اشتباه از من بود چون فکر کردم میتوانیم با بازیگرهای ۲۰سالهمان کار کمدی جذاب بسازیم اما نشد. از طرفی، هم در نماوا و هم در تنشهایی که در کشور وجود داشت پخش شد. هیچکس ندیده، ولی سریال خوبی است.
ولی به نظرم تو زمانی که من حالا دیگر آن اسم را نیاورم واقعاً، سریالهای کمدی میسازی که توی مثلاً سه چهار سال اخیر، پنج سال اخیر توی فیلیمو ساخته شدند یا فیلم ساخته شدند، باید حق بدهی به مخاطب که نبیند. یعنی برای چی ببیند؟ یک کاری که ضعیف است، یک کاری که لیبل یک کارگردان خیلی قدرتمند را هم دارد. مثلاً کار آخری که مهران مدیری توی فیلم ساخت. الان من دارم یک سریال مینویسم، خدا شاهد است یکماه است روی قسمت اولم. منی که تراکتوری کار میکنم. باید مسئولانه نوشت و به مخاطب فکر کرد. کامنت هم زیاد میخوانم و میبینم نظرهای مردم را.
اکانت فیک هم دارید (با خنده)؟
نه آنجوری. اکانت فیک دارم ولی فقط جواب آنهایی را میدهم که میدانم مغرض هستند. مردم پول میدهند و حتی اگر پول هم ندهند هزینه زمانی میدهند. ما اگر کار خوب ندهیم بدهکار میشویم. من همین حالا هم در تلاش هستم تا با آقای عامریان صحبت کنم و او را راضی کنم تا کار روی سریال «نارگیل» را برای کودکان ادامه دهیم. اگر برای بچهها کار باکیفیت تولید نکنیم، به یک نسل بدهکار میشویم. سازمان صداوسیما در گذشته بودجه کافی نداشت، اما اکنون پول زیادی دارد و به نظر من در حال اسراف است. اگر اسراف گناه است، پس در حال حاضر در صداوسیما گناه بزرگی اتفاق میافتد. بهجای ساختن ۲۰ سریال بیکیفیت، چهار سریال باکیفیت بسازید. این چهار سریال بهتنهایی مخاطب و بازخورد بسیار بیشتری خواهند داشت. پس از اتمام آنها، چهار سریال باکیفیت دیگر بسازید.
راستی یک سؤال، چطور اینقدر مینویسید؟
ببینید، من الان یک «کفایت مذاکرات» را دارم که به اکران عید میرسد و یکی هم «هاله نور» را دارم.
هاله نور چیست؟
فیلم «هاله نور» که یک کمدی سیاسی است. یکی از آرزوهای من این است که بتوانم بر تنبلیام در زمینه کارگردانی غلبه کرده و خودم این فیلم را بسازم. این کمدی بسیار سیاه است اما بهشدت مخاطب را میخنداند؛ به چیزی میخندی که از گریه غمانگیزتر است. به نظرم این بهترین کاری است که تا به حال نوشتهام.
اصلاً چه مدلی مینویسید؟
مدل نوشتن من از دوره «رنگینکمان» شکل گرفت. در آن دوره، من دستیار لاله صبوری بودم و بعد خودم نویسنده شدم. این کار به یک روتین روزانه برایم تبدیل شد، مثل یک شغل. اگرچه ممکن است حال یک نویسنده یک روز خوب نباشد، اما مثل یک پزشک که باید کارش را انجام دهد، من هم باید بنویسم. ذهن مانند یک عضله است و هرچقدر بیشتر به آن فشار بیاوری، مطیعتر میشود. یکی از مهمترین اصول در نوشتن، نظم است. این حرف تنها نظر من نیست، بلکه تمام اساتید فیلمنامهنویسی بر آن تأکید دارند. نوشتن مانند دویدن است؛ اگر برای مدتی ندوید، بدن شما کیفیت سابق را از دست میدهد و باید بیشتر تمرین کنید تا به سطح قبلی بازگردید. بسیاری از نویسندگان ما در حدود ۵۰سالگی دیگر نمیتوانند مانند قبل کار کنند، در حالیکه در هالیوود، نویسندگان از ۵۰سالگی به بعد کارهای بینظیری مینویسند. این بهخاطر ممارست و تجربه است. تجربه سالهای جوانی، در سنین بالاتر به کمک شما میآید.
نظرات منتقدان را میخوانید؟ بهترین نقدی که خواندید درباره آثارتان برای چه کسی بود؟
همه را میخوانم. به نظر من، بهترین نقد را ایزد مهرآفرین انجام میدهد؛ چون با وجود انتقاد، احترام میگذارد و با دلسوزی راهنمایی میکند. او نقد را یک تجارت نمیبیند. برعکس خیلی از برنامههای سینمایی پلتفرمی که نقد برایشان تجارت شده و با خیلی از تهیهکنندگان میبندند. بهعنوان مثال، در مورد سریال «اَجَل معلق»، مهرآفرین در ابتدا نقد تندی داشت، اما گفتم صبر کند کار بهتر میشود. در مورد این سریال، به دلیل تغییر لوکیشن از یک کارگاه ریختهگری به یک کارگاه شیشهگری و باز گذاشتن فضا، تمام شوخیهای ما از بین رفت و فقط سروصدا باقی ماند. من به پلتفرم پیشنهاد دادم که قسمت اول و دوم را با هم پخش کنند تا مخاطب فرصت بیشتری برای درک داستان داشته باشد. امیر قادری هم منتقد خوبی است. او سعی میکند هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت یک اثر را ببیند. به همین دلیل معتقدم که نقد با نقزدن فرق دارد. من خودم یک دوره نقد مینوشتم، از جمله درباره مجموعه شعر و کتاب «عادت میکنیم» اثر زویا پیرزاد، و این کار را در مؤسسه «کارنامه» با دوستانی مثل حافظ موسوی انجام میدادم. نقد ادبی بسیار گسترده است و جنبههای مختلفی مانند فرم، ساختار، جامعهشناسی و نماد را دربرمیگیرد.
چیزی که من را گیج میکند، این است که برخی منتقدان تنها به حرف زدن اکتفا میکنند. نقد هم مانند یک فیلمنامه، باید شروع، میانه و پایان داشته باشد. وقتی کسی از هر دری سخن میگوید، مخاطب گیج میشود. به همین دلیل من ترجیح میدهم کامنتهای مردم را بخوانم، چون در آنها میتوانم نقاط ضعف کارم را پیدا کنم و بفهمم مردم کجا را دوست نداشتند. این اتفاق، تلخ است؛ چراکه وظیفه من تولید محتوا و وظیفه منتقد، کمک به من برای بهتر شدن است.
من نمیتوانم درک کنم که آقای فراستی میگوید: «من فیلم نمیبینم و نقد میکنم.» بله، او بسیار باسواد و مسلط به سینما است و شاید افراد انگشتشماری مثل او در ایران وجود داشته باشند، اما این ادبیات سخیف که «فلان بازیگر آشغال است» و «فلان فیلم زباله است» به فرهنگ ما ضربه میزند. این نوع ادبیات از سوی افرادی ترویج میشود که خیرخواه سینما نیستند و دوست دارند فحش و ناسزا پخش کنند.
من همیشه معتقدم که ما میتوانیم بهتر شویم و این یعنی میدانیم که ضعفهایی داریم. ما دائماً در تلاشیم تا پیشرفت کنیم و کارهای جدید و بهتری بسازیم. انتظار ما این است که مورد حمایت قرار بگیریم، نه اینکه سنگاندازی شود. به همین دلیل بسیاری از بازیگران کمدی سعی میکنند در کارهای جدی و اجتماعی هم بازی کنند، چون نمیخواهند جدی گرفته نشوند.
حتی حرف آزاده صمدی هم واکنش نسبت به این موضوع است.
بله. بازیگر میگوید بگذارید من هم از همین حرفها بزنم که جدی گرفته شوم. به نظرم آزاده صمدی بازیگر بسیار خوبی است و همیشه در کارهای کمدی من یکی از گزینههاست. با وجود فقر در بازیگران زن کمدی در ایران، اینکه بازیگری به جایی برسد که چنین واکنشی نشان دهد، ناراحتکننده است.
یک سؤال؛ با هوش مصنوعی هم کاری نوشتهاید؟
باید بگویم که این ابزار هنوز در مراحل ابتدایی خود است. من هوش مصنوعی را به یک کودک ۱۰-۱۱ ساله در زمینه فیلمنامهنویسی تشبیه میکنم که نمیتواند یک قصه یا سکانس کامل را طراحی کند. با این حال، هوش مصنوعی میتواند در کارهای تحقیقاتی و پیدا کردن بکگراند شخصیتها کمک کند. میتوانم فیلمنامهام را به هوش مصنوعی بدهم و از آن بخواهم که به عنوان یک هیئت پنج نفره از منتقدان، آن را نقد کند. در این شرایط، هوش مصنوعی میتواند به کشف نقطهضعفهای داستان کمک کند.
در فیلم «هاله نور» که داستان آن به دهه ۸۰ مربوط میشد، از هوش مصنوعی برای اطلاعات مربوط به قیمتها، سیاست و اقتصاد آن دوره کمک گرفتم. هیچگاه از محتوای اینستاگرام برای کارهایم استفاده نمیکنم و سعی میکنم چیزی تولید کنم که بعداً در اینستاگرام از آن استفاده شود، مثل ترانههای فیلم «فسیل». به همین دلیل، برایم مهم است که در کارهایم از شوخیهای جنسی استفاده نکنم، چون هنوز همان حمزه صالحی هستم که برای «رنگینکمان» مینوشت.
در مورد هوش مصنوعی، من از نسخه حرفهای آن استفاده میکنم، اما باید بگویم هوش مصنوعی در فیلمنامهنویسی در حد یک بچه ۱۰-۱۱ ساله است. نمیتواند قصه یا سکانسهایی را خلق کند که به درد بخورند، اما برای تحقیق درباره شخصیتها و پیشزمینه داستان خوب است. من میتوانم فیلمنامهام را به آن بدهم و بگویم در نقش یک هیئت منتقد، مثلاً با حضور وودی آلن، آن را به چالش بکشد. در این صورت، هوش مصنوعی نقدهای سازندهای میدهد که منتقدها باید بدهند و میتوانم باگهای قصهام را پیدا کنم. در هیچ یک از کارهای اخیرم از هوش مصنوعی استفاده نکردم، اما در فیلم «هاله نور» که داستانش در دهه هشتاد بود، برای جزئیات سیاسی و اقتصادی آن دوران خیلی کمکم کرد. یک بار از هوش مصنوعی خواستم چیزی بگوید که قبلاً به کسی نگفته باشد. گفت: «دوست داشتم الان کنار هم چای میخوردیم و رودررو در مورد فیلمنامهات صحبت میکردیم.» از این پاسخ ترسیدم.
به نظرم یک بخشی از نقدهایی که به شما وارد شده به خاطر این است که گمان میکنند فسیل و این دست فیلمها جریان فاسدی را در سینمای ایران ایجاد کرده است.
تاریخ سینمای ایران پر از نقدهای تند و بیرحمانه بوده است. فیلمهایی مانند «اجارهنشینها» در زمان خود به شدت مورد هجمه قرار گرفتند. «لیلی با من است» نیز با نقدهای تندی مواجه شد و برای «مارمولک» حکم اعدام کارگردانش درخواست شد. با وجود این هجمهها، من که از یک خانواده مذهبی آمدهام و به باورهایم پایبندم، در تمام این دورانها به مسیرم ادامه دادهام. من را فقط یکی دو سال گوشم را پیچاندند. البته «دینامیت» هم خیلی مسئله داشت. «دینامیت» واکنشی به تجربه شخصی من در دوران دانشجویی بود. به نظرم پژمان جمشیدی در این فیلم یک قهرمان است؛ کسی که با وجود تمام اذیتها، از حیثیت یک دختر دفاع میکند و برای دفاع از او کتک میخورد. پیام اصلی فیلم این بود که آدمها نباید نسبت به هم گارد داشته باشند و فریب کسانی را بخورند که قصد دارند آنها را به جان هم بیندازند. همین دینامیت را سکانس آخرش را در آوردند. سکانس آخر همه افراد ساختمان کنار ساختمان هستند و پژمان جمشیدی میگوید که فقط صدای موسیقی را کمی کم کنید.
فکر کنم اگر الان اکران میشد، آنقدر به مشکل نمیخورد.
شاید. در سکانس آخر مردهای داستان واحد محسن کیایی را اجاره کرده بودند. دخترها هم سر جای خودشان بودند. درطبقهای که خالی بود در سکانس آخر میبینیم که نادر سلیمانی امیر تتلو را آورده تا خانه را به او اجاره بدهد. یکی از آرزوهایم ساخته شدن دینامیت2 است.
مثل تگزاس چهار؟
به نظرم «تگزاس ۳» درنیامد و فکر نمیکنم ادامهاش بدهیم. یعنی خودم دوست ندارم ادامهاش بدهیم.
نکتهای باقیمانده که دربارهاش حرف بزنیم؟
من از وضعیت فعلی سازمان صداوسیما نگرانم و معتقدم که این سازمان، به ویژه در حوزه کمدی، باید نقشی پررنگتر داشته باشد. مدیران باکفایتی مانند دکتر کرمی (شبکه نسیم)، دکتر پورمحمدی (شبکههای ۵ و ۳) و دکتر جعفری جلوه (شبکه ۲) که در حوزههای خود تحول ایجاد کردند، اکنون در ساترا مشغول به کار هستند. این رویکرد اشتباه است که مدیران باتجربه را برای کمک به پلتفرمها بفرستید و مدیران جوان و بیتجربه را در شبکهها قرار دهید. اگر مدیران قبلی به سازمان بازگردند، تلویزیون در یک ساعت متحول میشود.
یک سریال سال گذشته پخش شد با بازی هومن برقنورد و امیرحسین رستمی. باورش سخت بود. انگار کار دهه پنجاه بود. حتی برای شبکههای استانی هم آن دوره خیلی سختگیرانه بودیم، اما این را از شبکه سه پخش میکردند. الان هفت هشت سریال ساختهاند، اما پخش نکردهاند. در سریال «دوقلوها» یک شهر فانتزی در آسمان ساختیم، جایی که بچهها برای تجربه مشاغل مختلف میآمدند. دکور، آدمها، همه چیز کاریکاتوری بود. اما ناظر کیفی آمد و گفت: «مسجدش کجاست؟» گفتم: «فضای ما کاریکاتوری است. اگر مسجد بگذارم باید آن را هم دفرمه بسازم.» بعد گفت: «زورخانه هم بسازید.» گفتم: «آدمهای من کاریکاتورند. چه کسی را پهلوان بگذارم؟» گفت: «همان آتشنشان که میگفت بوی سوختنی میآید.»
من با اینکه بچه رسانه ملیام، این وضعیت را نمیپذیرم. من در صداوسیما و بخش کودک رشد کردم، به من فضا دادند و حالا حق دارم اعتراض کنم. به نظرم اگر همه تصمیمگیران فعلی صداوسیما را بردارند و همان پنج نفری را که در ساترا هستند، برگردانند، تلویزیون در یک ساعت متحول میشود. تنها ایرادی که میتوانم از آن پنج نفر بگیرم این است که چرا مدیران باکیفیت تربیت نکردند تا وقتی میروند، سازمان زمین نخورد. هر اتفاقی که در سازمان میافتد، حتی اگر بد باشد، درنهایت یک روز سازمان را بهتر میکند.














