کوشا ساسانیان، خبرنگار: «ناجورها» ادامهدهنده مسیر کمدیهای بیسر و ته این سالهای سینمای ایران است؛ فیلمهایی که نه میخندانند، نه سرگرم میکنند و نه حتی توانایی تعریف یک خط قصه ساده و سرراست را دارند. این فیلمها صرفاً محصولاتی تجاری و بیمحتوا هستند که به زعم سازندگانشان باید «مفرح» باشند، اما در عمل چیزی جز اتلاف وقت و پول مخاطب نیستند.
داستان «ناجورها» درباره دو فرد تحصیلکرده است که از سر بیکاری، زیرزمین خانهشان را به آشپزخانه تولید مواد مخدر تبدیل میکنند. همین ایده اولیه هم اگر با قلمی توانمند و نگاهی خلاقانه نوشته میشد، میتوانست بستری برای خلق موقعیتهای طنز اجتماعی باشد؛ اما نویسنده نه تنها از ظرفیت قصه استفاده نکرده، بلکه آن را تبدیل به یک اثر مبتذل کرده است. دیگر شخصیتهای فیلم (جز سه شخصیت اصلی) هیچ جایگاهی روشن ندارند. دزدی که لباس نیروی انتظامی بر تن کرده و معلوم نیست از کجا سر و کلهاش پیدا میشود، طلبکاری عصبی و بیهویت، زنی که متوجه خیانت شوهرش میشود و قهر میکند و زنی که به دنبال همسر گمشدهاش میگردد. این کاراکترها هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارند، صرفاً چند دقیقهای روی صحنه میآیند، فضای فیلم را شلوغتر میکنند و بعد هم محو میشوند.
تماشاگر در طول فیلم نباید به دنبال کشف رابطهای منطقی میان این کاراکترها باشد؛ چراکه چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. کارگردان صرفاً چند موقعیت سطحی را با زور و زحمت به هم وصل کرده تا زمان 80 دقیقهای فیلم پر شود و بتواند آن را به اکران برساند. هر از گاهی هم یک شخصیت تازه وارد ماجرا میشود تا شاید مخاطب از تکرار خسته نشود. این روش نه تنها کارکردی ندارد بلکه آشفتگی و بیمنطقی اثر را آشکارتر میسازد. نویسنده هم گویا اساساً با اصول ساده درامنویسی آشنا نیست. او نمیداند برای پیشبرد داستان، نیاز به پیرنگ و سیر منطقی وجود دارد و باید میان موقعیتها پیوندی داستانی برقرار شود. نتیجه آن است که هر صحنه دلخواهی را میتوان از فیلم حذف کرد بیآنکه کوچکترین آسیبی به روند کلی وارد شود؛ چراکه در حقیقت روندی وجود ندارد.
شخصیتها همگی پا در هوا هستند؛ نه انگیزهای دارند، نه نقطهعطفی و نه حتی مسیری برای تغییر و تحول. آنها فقط در گوشهای از خانه میایستند، دیالوگهایی بیخاصیت رد و بدل میکنند، گاهی هم عصبانی میشوند و به جان هم میافتند. نیمچه داستان فیلم در همین گفتوگوهای پراکنده و زدوخوردهای بیمنطق خلاصه میشود. اینجاست که پرسش اصلی به میان میآید: مگر فیلم کمدی نیست؟ پس لحظات طنزش کجاست؟ پاسخ روشن است: هیچ لحظه خندهداری وجود ندارد. مثل بسیاری از کمدیهای سالهای اخیر، «ناجورها» تلاش میکند با رقص، شوخیهای جنسی مستقیم و غیرمستقیم، دعوا و الفاظ رکیک مخاطب را بخنداند، اما خوشبختانه این ترفندها دیگر جواب نمیدهد. مخاطب عام که شاید روزی چنین موقعیتهایی را تابوشکنانه و جذاب میدید، امروز آنها را پس میزند و واکنش طبیعیاش همان جملهای است که بارها از زبان تماشاگران شنیدهایم: «حیف پولی که صرف خرید بلیت کردیم.»
نکته مهم اینجاست که مخاطبان سینمای ایران در سالهای اخیر هوشیارتر شدهاند. آنها بهخوبی دریافتهاند که کمدیهای آبدوغخیاری هیچ ارزشی برای تماشا ندارند. بسیاری ترجیح میدهند برای صرفهجویی در هزینه و حفظ وقت خود، به دیدن این آثار نروند. با این حال برخی فیلمسازان همچنان اصرار دارند با تکرار فرمولهای بیرمق گذشته این دکان سهنبش را سرپا نگه دارند. آنها در ظاهر خود را دلسوز مردم معرفی میکنند و مدعیاند که در شرایط سخت اقتصادی امروز قصد دارند لحظاتی مفرح برای جامعه فراهم آورند، اما در عمل تنها ژست دلسوزی میگیرند. برای آنکه سینما بتواند اندکی بار مشکلات مردم را سبک کند، باید دستکم سرگرمکننده باشد و این دقیقاً همان چیزی است که فیلمسازان ما به آن بیتوجهاند.
درنهایت باید گفت «ناجورها» نه یک کمدی قابل دفاع است و نه حتی یک فیلم متوسط که بتوان آن را صرفاً سرگرمکننده نامید. این فیلم نمونهای روشن از آشفتگی و ولنگاری در سینمای کمدی ایران است. سینمایی که به جای قصهگویی، شخصیتپردازی و خلاقیت، به شوخیهای دمدستی و سطحی متوسل میشود و خیال میکند تماشاگر را میخنداند اما نتیجه چیزی جز دلزدگی و سلب اعتماد مخاطب نیست. پرسش جدی این است: چرا چنین فیلمنامههایی مجوز تولید میگیرند؟ چرا سرمایههای کلان بخش خصوصی یا حتی دولتی صرف آثاری میشود که نه ارزش فرهنگی دارند و نه ارزش اجتماعی؟ وقتی تماشاگر با حس پشیمانی سالن سینما را ترک میکند، نتیجهاش چیزی جز بیاعتمادی و بیمیلی عمومی به سینما نخواهد بود. اگر این روند ادامه پیدا کند، سینمای ایران نهتنها از مخاطب، بلکه از اعتبار و هویت خود نیز تهی خواهد شد.
شماره ۴۵۰۸ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
شتر، گاو، پلنگ














