«شعلهور» یکی از سختترین پروژههای نعمتالله است. فیلمی که بخشی از آن در سیستانوبلوچستان گرفته شده و فرید قبادی هم در آن نقشآفرینی کرده است. قبادی در سالهای اخیر بهعنوان یکی از موفقترین نقش مکملها و از بازیگران مهم تئاتر شناخته میشود. بازیگری ۵۱ ساله که در فیلم سینمایی «شعلهور» با حمید نعمتالله همکاری کرد و حالا او مقابل میکروفن «فرهیختگان» نشسته و از روزهای همکاری با سازنده، «رگ خواب» و «وضعیت سفید» میگوید.
برای شروع، به چندسال قبل و فیلم «شعلهور» بازگردیم؛ اثری که هم در جشنواره با بازخورد بسیار خوبی مواجه شد و هم میتوان آن را یکی از شاخصترین آثار حمید نعمتالله دانست. لطفاً از این تجربه بگویید؛ چه شد که به این پروژه پیوستید و چه عاملی در «شعلهور» شما را جذب کرد؟
فکر میکنم سال ۱۳۹۵ بود. آن سالها در تئاتر، شرایط روحی و حرفهای بسیار خوبی را تجربه میکردم. جایزه بهترین بازیگر سال تئاتر را دریافت کرده و در جشنواره فجر نیز جایزه گرفته بودم. در مجموع، حالوروز خوبی داشتم و این روند با دعوت به پروژه «شعلهور» تکمیل شد. تصور اولیه من این بود که این دعوت پیرو موفقیتهایم در تئاتر انجام شده، اما وقتی برای صحبت رفتم، متوجه شدم آن مسائل، ملاک اصلی نبودهاند و پیشنهاد حضور من براساس مناسبات دیگری - روال مرسومی که دستیاران به کارگردان پیشنهاد میدهند - صورتگرفته است. این فرایند به یک جلسه حضوری با آقای نعمتالله منجر شد و گفتوگوی ما بسیار خوب پیش رفت. در آن مقطع، مهمترین عامل برای من، شخصیت خود حمید نعمتالله بود. در آن جلسه درباره فیلمنامه، قصه و اینکه قرار است چه فیلمی ساخته شود، هیچصحبتی نشد؛ اما شخصیت وی بهقدری جذاب و گیراست که شما را برای همکاری ترغیب میکند. طبیعتاً من پیگیر فیلمنامه و نقش شدم، اما نعمتالله توضیح داد که هنوز با آقای مقدمدوست در حال نگارش کارند و در آن زمان، متنی برای ارائه وجود ندارد. سرانجام، همکاری من بدون اطلاع از قصه آغاز شد. مدل کاری نعمتالله در آن پروژه - چون در کارهای دیگرشان حضور نداشتهام، نمیدانم - اینگونه بود که اصولاً فیلمنامه را در اختیار عوامل و بازیگران قرار نمیدادند، یعنی شما با یک فیلمنامه مکتوب مواجه نبودید که آن را بخوانید و تحلیل کنید؛ همهچیز به شکل شفاهی میان بازیگر و کارگردان پیش میرفت و نهایتاً روز فیلمبرداری، برگههایی که خود او به آنها «برگههای کذایی» میگفت، به بازیگر داده میشد که حاوی دیالوگها بود، سپس خود حمید سر صحنه حاضر میشد و از بازیگران میخواست صحنه را بهشکلی واقعی و طبیعی ایفا کنند، بنابراین شروع این همکاری مبتنیبر فیلمنامه نبود، بلکه بر جذابیت شخصیت خود حمید نعمتالله استوار بود.
با این اوصاف، آیا میتوان گفت فرایند کار تقریباً بهطور کامل مبتنی بر بداههپردازی بود؟
خیر. حمید نعمتالله و هادی مقدمدوست فیلمنامه را نوشتند؛ اما روال کاری نعمتالله که برای من بسیار جذاب است، به نبوغی در کارگردانی او بازمیگردد که مختص خودش است و آموختنی نیست. درحقیقت از ذات او بهعنوان یک عاشق واقعی سینما نشئت میگیرد. فیلمنامه وجود دارد و دیالوگها بهطور کامل نوشته شدهاند، اما او بازیگران و عوامل فیلم را به چهارچوبی که از پیش مشخصشده محدود نمیکند. دقیقاً همین نکتهای که شما به آن اشاره کردید؛ او شما را ترغیب میکند که به این باور برسید که خلاقیت و بداهه شما مهم و مؤثر است. اما درنهایت، این فرایند در همان مسیری پیش میرود که خود او میخواهد و با همان کلماتی که او، گاه با وسواس بسیار، بر آنها اصرار دارد. این امر ویژگی خاصی برای کارگردان است که بازیگرانش را در موقعیتی قرار دهد که احساس کنند در حال ارائه رفتارهایی واقعی و بداهه هستند؛ درحالیکه این رفتارها در واقع کاملاً تحتکنترل کارگردان و در مسیری است که او میخواهد. این موضوع بهراستی مهارت و استعدادی است که حمید نعمتالله از آن برخوردار است.
چرا او این روش را برمیگزیند؟ فیلمسازان بسیاری با فیلمنامه کامل کار میکنند و به کیفیت قابلقبولی نیز در آثارشان دست مییابند؛ اما دلیل اصرار حمید نعمتالله بر این شیوه چیست؟ ما این رویکرد را بهوضوح در آثاری مانند «وضعیت سفید» نیز مشاهده میکنیم که به نظر میرسد بخشی از دیالوگها و واکنشها کاملاً متعلق به خود بازیگر است. نعمتالله با این روش درپی چه هدفی است؟
شبی که از محل فیلمبرداری به هتل بازمیگشتیم و فرصتی برای گپوگفت فراهم بود، من این موضوع را به شکلی دیگر با او مطرح کردم. پرسیدم اگر قرار است همهچیز، از لباس و گریم گرفته تا جای دوربین، اندازه لنز، میزانسن و لحن بازیگر را کارگردان تعیین کند، پس ماهیت و هویت افرادی که بهعنوان طراح یا بازیگر در یک پروژه حضور دارند، چه میشود؟ برای مثال وقتی یک طراح لباس، پوشش بازیگر را انتخاب میکند و نزد کارگردان میآورد و کارگردان میگوید این را دوست ندارم، شلوارش را چنین و پیراهنش را چنان تغییر بده. جایگاه آن طراح کجاست؟ آیا این به آن معنا نیست که کارگردان خود در حال طراحی است و طراح صرفاً مجری است؟ در حوزه بازیگری نیز اینطور است. وقتی شما با یک صحنه کاملاً چیدهشده، میزانسنِ دادهشده، نورِ بستهشده و دوربینِ کاشتهشده مواجه میشوید و تنها وظیفهتان بیان دیالوگهاست، فرایند بسیار مکانیکی میشود؛ گویی روح و زندگی در آن جریان ندارد. البته این رویه مرسوم در بسیاری از فیلمهاست. پاسخی که حمید نعمتالله به من داد، بسیار جالب بود. او گفت اگر در هریک از این بخشها، فرد خلاقی حضور داشته باشد که دیدگاه درستی نسبت به فیلمنامه داشته باشد و بتواند مرا متقاعد کند که تصمیم او درست است، من آن تصمیم را میپذیرم. به نظر من، حمید نعمتالله با این کار به فیلمهایش روح میدمد. شما میتوانید افرادی را صرفاً بهعنوان تکنسین و اپراتور در فیلم خود داشته باشید، اما وقتی به آنها استقلال و آزادی عمل داده میشود، این فضا را مییابند که از خلاقیت و نبوغ خودشان استفاده کنند. در واقع حمید از نبوغ همه عوامل بهره میبرد و به بازیگر این امکان را میدهد تا هرچه را در ذهن دارد و دوست دارد، بیان کند. سپس خود او آن را پرداخت نهایی میکند. فکر میکنم این رویکرد، روح را به اثر میآورد و بازیگران را از یک رفتار و بازی کلیشهای دور میکند.
به روح حاکم در آثار حمید نعمتالله اشاره کردید، میخواهم از زاویه دیگری به این موضوع بپردازم. به نظر من این روح تا حدی ملّیت دارد و در کارهای او، این روح کاملاً ایرانی است، برای مثال حسادتی که در شخصیت امین حیایی در فیلم «شعلهور» میبینیم، دارای مختصات جغرافیایی مشخص و عمیقاً مبتنیبر این بوم است. این ویژگی در آثار دیگر نعمتالله، مانند «وضعیت سفید» نیز دیده میشود. پرسش من این است که این روح چگونه ایرانی میشود؟ چه عاملی سبب میشود کارهای حمید نعمتالله تا این اندازه ایرانی باشد؟
زیرا خود حمید بسیار ایرانی و فردی سنّتی است. این برخلاف ظاهر آثار و شاید سبک زندگی اوست که در نگاه اول، از وجود یک هنرمند مدرن و روشنفکر حکایت دارد؛ اما نعمتالله بسیار سنّتی، عمیقاً ایرانی و بهاصطلاح «بچه تهرون» است.
ممکن است این موضوع را با ذکر مصادیق بیشتری توضیح دهید؟ اینکه میگویید ایرانی و تهرانی است، دقیقاً به چه معناست؟
وقتی در صحنه فیلمبرداری حمید نعمتالله حاضر میشوید، اگر چهره او را نشناسید، نمیتوانید تشخیص دهید که کارگردان کیست. آن کبکبه و دبدبهای که شاید در بسیاری از پروژهها پیرامون کارگردان شکل میگیرد، در کار او ابداً وجود ندارد. او بهاندازهای فروتن، خاکی، صمیمی و شبیه به دیگر افراد معمولی حاضردرصحنه است که بهراستی قابلتشخیص نیست. نه اهل هیاهوست، نه رفتارهای تصنعی دارد و نه دچار خودمحوری است. اتفاقاً همواره ترجیح میدهد کمتر دیده شود و اجازه دهد قصه و روابط میان آدمها خودبهخود شکل بگیرد. وقتی با او همکلام میشوید، لزوماً با بحثهای عمیق هنری و فلسفی مواجه نیستید. با حمید میتوانید درباره زندگی صحبت کنید، خاطره تعریف کنید یا ماجرای درگیریای را که سالها پیش برایتان رخداده، بازگو کنید و او با چنان هیجانی به جزئیات گوش میدهد که گویی خود در آن صحنه حاضر است. اینکه میگویم او واقعاً «بچه تهرون» است، به همین معناست. پیش از آنکه او را یک فیلسوف یا اندیشمند تصور کنید، با دوستی بسیار صمیمی، خوشمشرب و بهدوراز تکبر و منیتهای عجیبی مواجه میشوید که متأسفانه برخی هنرمندان ما به آن دچارند. او انسانی بسیار فروتن، صمیمی و واقعی است اما بهمحض اینکه وارد گفتوگویی علمی، تخصصی و هنری شوید، آنگاه دانش عمیق خود را آشکار میکند و شما تازه میفهمید این انسان، علیرغم ظاهر و شیوه ارتباطی سادهاش، چه اندازه غنی و پرمایه است. او در گفتوگوهایش آن فاصله مرسوم را حفظ نمیکند. این واقعیبودن شخصیت اوست که در فیلمهایش نیز بازتاب مییابد؛ چراکه در نهایت، هر فیلمی شبیه به کارگردانش میشود.
پرسش دیگر من کمی شخصیتر و معطوف به دیدگاه خود شماست. در بین آثار حمید نعمتالله، کدامیک برای شما برجستهتر است و چرا؟
فیلم سینمایی «قاتل و وحشی» را ندیدهام؛ به همین دلیل، با صرفنظر از آن فیلم و علیرغم تمام تعریفهایی که از آن میشود، همچنان معتقدم «شعلهور» اثر شاخص و بارز حمید نعمتالله است. دلیل این انتخاب را به گفتوگویی صمیمانه با خود حمید نعمتالله مستند میکنم که نشان میدهد این دیدگاه، دستکم در مقطعی، نظر خود او نیز بوده است. در یکی از همان شبهایی که با هم صحبت میکردیم، حمید نعمتالله گفت فرید! من هرچه از سینما میدانم، در «شعلهور» به کار گرفتهام و دیگر چیزی برای ارائه ندارم. البته این گفته ممکن است به همان مقطع زمانی محدود باشد و دانش سینمایی او از آن سال تاکنون قطعاً افزایشیافته و شاید امروز نظر متفاوتی داشته باشد، اما تا آن زمان، خودش نیز معتقد بود «شعلهور» بهترین فیلمش است. از نظر من نیز «شعلهور» فیلم برجستهای است، زیرا از یکسو، قواعد سینما را به لحاظ فنی بهخوبی به تصویر میکشد و از سوی دیگر، به یک موضوع ظریف انسانی میپردازد. اگر شما ایده ساخت فیلمی درباره «حسادت» را در مرحله طرح با یک نویسنده یا فیلمساز مطرح کنید، پس از اندکی تأمل، ممکن است به این نتیجه برسد که این موضوع، مواد خام کافی برای ساخت یک فیلم بلند سینمایی را فراهم نمیکند؛ اما حمید نعمتالله این کار را با موفقیت انجام میدهد. به همین دلیل معتقدم «شعلهور» همچنان بافاصله، متفاوتترین اثر در کارنامه اوست.
اجازه دهید از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم. اگر در جایگاه یک منتقد به آثار حمید نعمتالله بنگرید، چه پرسش یا نقد مشخصی مطرح میشود؟ آیا مسئلهای در فیلمهای او وجود دارد که ذهن شما را به خود مشغول کرده باشد؟
البته این دیدگاهی کاملاً شخصی است، برای مثال شاید این پرسش برایم مطرح باشد - و هیچگاه فرصت نشد که با خود او در این باره صحبت کنم - که چه عاملی باعث شد فیلم «آرایش غلیظ» را بسازد؟ چرا سراغ آن فیلم رفت؟ نه اینکه «آرایش غلیظ» فیلم بدی باشد، اما به نظرم در قیاس با دیگر آثار او، به جهان متفاوتی تعلق دارد. شاید خواسته فضای دیگری را تجربه کند، اما برای هنرمند صاحبسبکی مانند وی چنین تجربههایی ممکن است اندکی طرفدارانش را مکدّر و سردرگم کند.
شاید این واکنش سردرگمی در میان مخاطبان، در مواجهه با فیلم «قاتل و وحشی» نیز وجود داشته باشد.
من فیلم را ندیدهام، اما نظراتی که شنیدهام این را تأیید میکنند که جهان آن با سایر فیلمهای نعمتالله تفاوت کامل دارد. میدانید، حمید نعمتالله روحی طغیانگر و سرکش دارد و همواره درون خود با این روح در کشمکش است تا به آن پاسخ دهد. ممکن است در برخی موارد، این درونِ طغیانگر بر او غلبه کند و حاصلش چنین آثاری شود.
و این طغیان، تبلور خود را در شخصیتهای اصلی آثار او نیز مییابد، برای مثال آن پسر نوجوان در «وضعیت سفید»، شخصیت اصلی در «شعلهور» و حتی شخصیت لیلا حاتمی در «رگ خواب»، همگی واجد این روحیه طغیانگرند.
بله، این طغیان واقعاً درون حمید وجود دارد. در گفتوگوهای خصوصی میتوان دید که او از این روح سرکش خود کاملاً آگاه بوده و دائماً در حال مهارکردنش است. این موضوع به همان نکتهای بازمیگردد که در ابتدا گفتم؛ حمید انسانی بسیار «واقعی» است، زیرا با تمام این ویژگیهایش زندگی میکند، آنها را پنهان نمیسازد و از رفتارهای تصنعی پرهیز دارد. او با همان روح طغیانگرش زندگی میکند و این اصالت، کاملاً ملموس است.
بهعنوان آخرین نکته درباره «شعلهور»، آیا موضوع دیگری باقیمانده که بخواهید به آن اشاره کنید؟
«شعلهور» تجربهای بسیار سخت برای تمام گروه، بهویژه حمید نعمتالله بود.
چرا؟
شرایط کار بسیار دشوار بود، زیرا بخش عمده فیلمبرداری در زابل انجام شد. فاصله میان محل اقامت و لوکیشنها زیاد بود و محل اقامت ما نیز با محدودیتهای امنیتی همراه بود؛ اما مهمترین مسئلهای که نعمتالله با آن درگیر بود، چالشهای مربوط به تهیه و تولید فیلم بود. واقعاً امیدوارم روزی برای او شرایطی فراهم شود که با تهیهکنندهای کار کند که دغدغههای تولیدی و مالی را بهطور کامل از دوش او بردارد. در آن پروژه، حمید همزمان در دو جبهه میجنگید؛ یکی برای کیفیت هنری اثر و دیگری در پشتصحنه برای فراهمآوردن ابتداییترین امکانات. این وضعیت برای یک کارگردان بسیار دشوار است که بهجای تمرکز کامل بر فرایند خلاقانه، دائماً نگران مهیاکردن شرایط کار باشد. امیدوارم همواره با تهیهکنندگان خوب همکاری کند.
پرسش دیگری دارم که تاکنون پاسخی برای آن نیافتهام. فیلم «قاتل و وحشی» توقیف شد، اما حمید نعمتالله در برابر این اتفاق سکوت کامل اختیار کرد. او میتوانست مانند بسیاری دیگر از فیلمسازان، اثرش را به جشنوارههای خارجی ببرد، از آن طریق فضایی برای اکران داخلی ایجاد کند یا برای خود وجهه بینالمللی بسازد؛ اما هیچیک از این کارها را نکرد. به نظر شما چرا؟
به باور شخصی من، حمید نعمتالله سامورایی است؛ درظاهر، صاحب سکوت و آرامشی عمیق است، اما درونش، اقیانوسی پرهیاهو و طوفانی دارد. او واقعاً مانند یک سامورایی است که در سکوت بر کار خود تمرکز میکند، از هیاهو پرهیز دارد و تنها در مواقع لزوم شمشیرش را از نیام بیرون میآورد.














