محمدحسین سلطانی، خبرنگار: صداهایی که در فیلمهای نعمتالله شنیدهاید را به خاطر بیاورید. نعمتالله از معدود کارگردانهایی است که با صدا هم بلد است قصه بگوید. احسان افشاریان صداگذار سینمای ایران، در دو اثر اخیر نعمتالله با او همکاری کرد و بخشی از وظیفه قصهگویی را در فیلم برعهده گرفت. کسی که سینمای نعمتالله را حائز یک شاعرانگی میداند. حالا افشاریان رو به روی میکروفون «فرهیختگان» نشسته و از دو اثر آخر حمید نعمتالله و زیستن با او میگوید. کسی که خودش را شاگرد مدرسه این کارگردان میداند.
از سینمای نعمتالله برایمان بگویید؟ برایتان فیلمهای نعمتالله چگونه است؟
سینمای حمید نعمتالله برای من همیشه یه ترکیب از واقعگرایی و شاعرانگی بوده و در عین حال پر از غافلگیری. نعمتالله زندگی روزمره را میگیرد و با جسارت و خلاقیت طوری نشان میدهد که هم به شدت واقعی به نظر میآید و در عین حال شاعرانه است. فضاسازیهای فیلم خیلی خاص و تصویر و صدا از هم جدا نیستند، انگار هر قاب با موسیقی، سکوت و دیالوگ کامل میشود. وقتی با آقای نعمتالله کار میکنم حس میکنم دارم وارد دنیایی میشوم که هم خیلی آشناست و هم پر از غافلگیری.
چنین سینمایی طبیعتاً از یک کاراکتر متمایز بیرون میآید. خب شما در دو اثر اخیر آقای نعمتالله با ایشان کار کردید بیشتر از شخصیتشان بگویید.
حمید نعمتالله همیشه خود خودش است، هیچ نقابی ندارد و هیچ وقت نقش بازی نمیکند. در همه حالتهای زندگی همان آدم واقعی است. جهانبینی ساده اما عمیقی دارد؛ به موضوعات از چند زاویه نگاه میکند و واقعاً در خود زندگی صاحبنظر به حساب میآید. چیزی که کارهای او را متمایز میکند این است که وقتی فیلم میسازد، انگار به اثر روح میدمد. مثل اینکه یک کالبد بیجان را زنده کند. او هم حساسیت فوقالعادهای دارد و هم جسارت و همین ترکیب باعث میشود آثارش منحصربهفرد بشوند.
نعمتالله را میشود منصوب به سینمای اجتماعی ایران دانست، البته اگر این لفظ را قبول کنیم، اما آثار او کاملاً با باقی سازندگان متمایز است، دلیلش را چه میدانید؟
به نظرم نگاهش با بقیه فرق دارد. او جامعه را گزارش نمیکند یا تحلیل نمیکند؛ جامعه را زندگی میکند. شخصیتهایش مثل آدمهای واقعی نفس میکشند و حرف میزنند. بیشتر شاعر اجتماعی است تا گزارشگر. برای همین کارهایش همیشه یک لحن شخصی و انسانی دارند، نه صرفاً یک بیانیه یا پیام اجتماعی، در آثارش خیلی ساده پیشگوییهایی از آینده میکند که بعدها میبینیم در جامعه اتفاق میافتد مثل وقتی که فیلم «بیپولی» را ساختند و درمورد مشکلات اقتصادی گفتند هنوز جامعه وارد بحران اقتصادی نشده بود و این اتفاق در قاتل و وحشی هم افتاد و همچنین درفیلم جدیدشان «بت» که انگار برای پنج سال آینده است.
شما در «قاتل و وحشی» با آقای نعمت الله همکاری کردید، همچنین در اثر اخیرشان «بت»، از این تجربه بگویید، چه تمایزی با باقی آثاری که تجربه حضور در آن را داشتید، میبینید؟
«قاتل و وحشی» برای من یک تجربه خیلی خاص بود، ژانری که در ایران بیسابقه است. جهان فیلم پر از هیجان، خشونت و تنش و هولناک بود، همین باعث میشد صداگذاری نقش خیلی مهمی پیدا کند. صدا توی این کار فقط مکمل تصویر نبود، خودش بخشی از روایت بود. چالش بزرگ این بود که بین اغراق و واقعیت، بین سکوت و هیاهو تعادل پیدا کنیم. همین باعث شد سخت باشد؛ اما در عین حال خیلی یاد بگیرم. یکی از عنصرهای اصلی فیلم طوفان است که تقریباً طوفان را نمیبینیم ولی صداگذاری تمام آن اتفاق هولناک خارج از قاب را به خوبی القا میکند، میکس کار بسیار سخت بود و در نهایت به بالاترین کیفیت تجربه متفاوتی را برای همهمان رقم زد.
آقای نعمتالله بعد از «قاتل و وحشی» و ماجراهایی که برای اکرانش پیش آمد خیلی کارها میتوانستند بکنند؛ میتوانستند فیلم را ببرند یوتیوب و پخش غیرقانونی داشته باشند یا حتی فیلم را ببرند جشنوارههای خارجی و پشت تریبونهای آنور آب رازِ دل باز کنند. حتی میشد به کلی بگذارند و بروند و مهاجرت کنند؛ چرا این اتفاق نیفتاد؟
جواب این سؤال خیلی شخصی است و باید از خود آقای نعمتالله بپرسید؛ اما چیزی که من به ذهنم میرسد، وطن دوستی نعمتالله است. ایشان خیلی ایرانی است.
یک سؤال که شاید عجیب به نظر برسد؛ اصولاً همکاری کردن با یک کارگردان، یک طور وارد شدن به زندگی آن کارگردان است؛ زندگی کردن جای نعمتالله چگونه است؟
زندگی در جهان نعمتالله یعنی همیشه در معرض تجربههای تازه بودند. یعنی هیچوقت به قواعد معمول راضی نشوی و مدام دنبال راه دیگری برای دیدن، شنیدن و روایت کردن باشید. کار کردن با او شبیه یک مدرسه همیشگی است؛ مدرسهای که در آن علم، تجربه و احساس با هم مخلوط میشوند. کنار آن آدم یاد میگیرد حتی سادهترین آدمها و لحظهها میتوانند بار شاعرانه و دراماتیک داشته باشند. این دنیا پر از غافلگیری است، پر از جزئیاتی است که آدم را عوض میکند. برای من همکاری با حمید نعمتالله فقط یک تجربه کاری نیست؛ بیشتر شبیه زیستن در یک جهان تازه است. جهانی که در آن صدا و تصویر با هم یکی میشوند، سادهترین لحظهها معنا پیدا میکنند و آدم مدام با خودش روبهرو میشود. به همین خاطر میگویم کار کردن با او فقط فیلمسازی نیست، یک جور زندگی کردن است.














