18 شهریور، حوالی ساعت 9 شب وقتی شکوه پیش ایرج برگشت. حبیب رضایی به سالن سینما آمد و همان ردیف آخر نشست. دستش را گذاشت زیر چانه و کمکم نوبت رسید به سکانسهای آخر «بیپولی» حمید نعمتالله و آنجایی که پرویز با بازی حبیب رضایی، پول ایرج (با بازی بهرام رادان) را میدهد. سرم را بر میگردانم و دنبال واکنشی از او هستم. چهرهاش با پرویزِ «بیپولی» خیلی تفاوت میکند. شبیه بازیکنهای بازنشسته فوتبال شده است. دیگر ریش ستاری ندارد، حتی سوی نگاهش هم با نگاه پرویز فرق میکند.
رضایی یکییکی پلهها را پایین میآید تا در گفتوگویی شرکت کند درباره «بیپولی» و نعمتالله. جایی حوالی اراضی عباسآباد و روبهروی کیوان کثیریان.
حالا تماشاگران «بیپولی» نعمتالله پای حرفهای پرویز یا همان حبیب رضایی نشستهاند.
رضایی روی صندلی نشسته است و دستها را به هم میمالد و شروع به حرف زدن از نعمتالله میکند؛ «از نعمتالله همینطور دیالوگ و تصاویر سینمایی میطراود، آنقدر که روح این آدم با سینما عجین است. من خیلی با عشق و علاقه فیلمنامه میخوانم و همین باعث شده از طرف دوستان مورد لطف قرار گیرم و از من میپرسند نظرت درباره فلان فیلمنامه چیست. همین باعث شده حوصله فیلمنامه خواندنم در این سالها کم نشود. حالا میخواهم خاطرهای را برایتان تعریف کنم.»
همه دوستیهای عمیق از یک اشتباه شروع میشود
حبیب رضایی صحبتهایش را با یک خاطره آغاز میکند که درباره اولین فیلم لیلا حاتمی و «بوتیک» است. همان دورانی که رضایی اوج دوران کاری خود را سپری میکرد و نعمتالله در ابتدای مسیر ایستاده بود: «من در این سالهایی که مشورت میدهم خیلی کم گاف دادم ولی یکی از این گافها درباره فیلم «بوتیک» بود. به یک دوست عزیزی بازی در «بوتیک» پیشنهاد شده بود. گفت بیا این فیلمنامه را بخوان ببین چطور است؟ من خیلی متوجهاش نمیشوم. منم خواندم و متوجهاش نشدم. من آقای نعمتالله را قبلاً یکبار دیده بودم. به نظرم خیلی کاراکتر جذاب و کاریزماتیکی آمدند ولی هیچ شناختی از قلم ایشان و کارهایشان نداشتم، برای همین به آن دوستم گفتم به نظرم ریسک این کار بالاست و بهتر است انجام ندهی. یکی از گافهای فراموشنشدنی من این است که مانع شدم کسی در آن فیلم درخشان بازی کند. بعد فیلم را در جشنواره دیدم و فهمیدم چه فیلم حیرتانگیزی است! البته که کارگردان با هوشمندی خود تغییراتی در آن ایجاد کرد. انتخاب بازیگرش و دیالوگهای بازیگر مرد تقریباً حذف شده بود، غیر از یکی دو مورد و همهاش به بازیگر زن و بقیه آدمها منتقل شده بود. یک هوشمندی عجیبی در این کار هست. این اتفاق همیشه به عنوان یک نکته تاریک در ذهن من مانده بود که من همچین اشتباه فاحشی در این زمینه کردهام. یک بار آقای نعمتالله را در جشنواره دیدم و به او گفتم که ما را حلال کن، من همچین اشتباهی کردهام. چند وقت بعد به من زنگ زد و گفت من یک همچین فیلمی دارم (بیپولی) و بلافاصله گفتم کی و کجا بیایم چون دوست داشتم با کارگردانی با چنین نگاهی بازی کنم.»
«بیپولی» شروع دوران پختگی حمید نعمتالله و به نوعی دوران اوج کاری اوست. همان سالهایی که در میان کمدیهای سطح پایین دهه هشتاد و به تکرار افتادن سینمای اجتماعی، نعمتالله خون تازهای به سینمای ایران است. نعمتالله آن سالها شخصیت متفاوتی از خودش ساخت و مخاطب قابلتوجهی را به سینما کشاند. رضایی میگوید: «آقای نعمتالله از نظر من جزء معدود کارگردانهای سینماست که بلد است از بازیگر یک تصویر و تصور جدید بسازد. اوج بازیگری این است که شما یک پلان را بازی کنید که وقتی بعداً خودتان را دیدید نتوانید تشخیص دهید که آدم در تصویر شما هستید یا نه. این اتفاق در فیلمهای آقای نعمتالله خیلی پیش میآید. همین «بیپولی»؛ من همچنان معتقدم که آن شرکت و آدمهای آن شرکت هنوز ظرفیت یک سریال 15، 20 قسمتی را دارند. آن آدمهای متضاد عجیبوغریب در کنار هم. چقدر همه درخشان هستند.» مخاطبی که همین چند دقیقه قبل دوباره «بیپولی» را دید، چندین بار قبلتر هم همین فیلم را دیده بود، اما چه در پایان و چه در میانه اثر همان واکنشهایی را انجام میدهد که سال 88 و روی صندلیهای آن زمان سینما انجام میداد. انگار که سینمای نعمتالله انقضا ندارد. فیلمی که در آن همه بازیگران چند مورد از بینقصترین نقشهایشان را در آن بازی میکنند. رضایی ادامه میدهد: «مرحوم علی سلیمانی بینظیر است. بابک حمیدیان عجیب است. تا واقعاً زندگی نکرده باشی و سینما را بلد نباشی نمیتوانی چنین تصویری خلق کنی. تجربه کار کردن با حمید نعمتالله از آن دعاهایی است که آدم باید در حق هر بازیگری انجام دهد.»
رضایی کار کردن با نعمتالله را یک تجربه ویژه میداند. تجربهای که با کار کردن با اکثر کارگردانهای سینمای ایران متفاوت است، چون نعمتالله متکی بر متن نیست و هر آنچه روی پرده از آثارش دیده میشود، مربوط است به هدایت و اجرای روی صحنه. رضایی درباره این نبوغ میگوید: «یک جنس خاص و ویژهای در هدایت کردن و هدایت نکردن بازیگر دارد. با همین عبارت «جالب بود یا جالب نبود» همه کارهایش را پیش میبرد و در کنار این، همه جزئیاتی که از کاراکتر میخواهد را هم ایشان و هم آقای مقدمدوست از حفظ هستند و انگار تجربهاش کردند. یک بانک اطلاعاتی عجیب از آدمهای عجیب هستند و این دادهها در فیلمنامه نمیآید و فقط در اجرا و هدایت است. شما اگر فیلمنامه آقای نعمتالله را بخوانید بر اساس سواد سینمایی ممکن است دچار بنبست شوید؛ اما آنچه روی پرده و اجرا اتفاق میافتد کاملاً متفاوت است.»
«بیپولی» را میشود شروع درخشش لیلا حاتمی در بازیگری دانست. البته ایرج داستان یعنی بهرام رادان هم کیفیتی را از خودش نمایش میدهد که با باقی آثارش تفاوت جدیای دارد. حبیب رضایی درباره حضور و بازی مقابل حاتمی هم در میانه حرفهایش گریزی میزند و میگوید: «به نظرم خانم حاتمی از آن آدمهایی است که اصلاً مشابه ندارد و تقریباً بازیگرها نمیتوانند اینگونه باشند، یعنی اگر نقشی برای او نوشته باشند و او آن نقش را نپذیرد، باید فیلمنامه را عوض کرد، چون کار دیگری نمیتوان انجام داد. همچنین تجربهای در ساخت آگهی تبلیغاتی با خانم حاتمی داشتم. در آنجا هم همینطور است، یعنی شما میفهمید که ایشان فرق میکند. آنجا هم با همان وسواس انجام میدهد. مواد اولیهای که میگیرند، اصلاً با خروجیاش یکسان نیست. یعنی مواد اولیه میآید و کارخانه عجیبی در وجود حاتمی هست و با کارخانه خلاقیتِ درونش خروجی متفاوتی میسازد.» رضایی از صحبتهایش گریزی به نعمتالله میزند و میگوید: «همین موضوع درباره آقای نعمتالله هم تکرار میشود. هم من به این اعتقاد دارم و هم این جمله بزرگان سینماست که تا یکچیز روی کاغذ و فیلمنامه نیاید، نمیشود آن را در تصویر آورد؛ اما برخی نوابغ مثل آقای نعمتالله هستند که قاعدهها را میشکنند و چیز تازهای خلق میکنند.»
شاید کمتر کسی به این دوران اشاره کند؛ اما نعمتالله در پایان دهه هشتاد دوران درخشانی را در تلویزیون رقم میزند و جدای از ساخت فیلم سینمایی سراغ ساخت تلهفیلمهای نود دقیقهای (و حتی کمتر) میرود. آثاری که تجربه متفاوتی در قاب تصویر کوچکتر است و مخاطب جدیای هم با خود به دنبال میآورد. درنهایت و پس از این تولیدات نعمتالله «وضعیت سفید» را میسازد که از معدود آثار تاریخ تلویزیون است که از سوی سینماییها با احترام از آن یاد میشود. رضایی که در فرایند ساخت «وضعیت سفید» حضور داشته از آن تجربه میگوید: «جدای از سینما، آقای نعمتالله در سریال و «وضعیت سفید» هم یک چیز عجیبوغریب ساخته است. آنجا هم موقعیتهای عجیبی خلق میشود. نکتهاش این است که آقای نعمتالله آنچه مینویسد بر اساس اتفاقات نیست، بر اساس آدمهاست. مثلاً ممکن است درباره یک دعوا چیزی را به شما توضیح ندهد اما میگوید در فلان موقعیت، یک آدم اینطور عصبانی است و شخصی دیگر به گونهای دیگر عصبانی است و در چنین موقعیتی اگر اینها با هم برخورد کنند چه نتیجهای میگیرد؟ چنین شکلی از کارگردانی خیلی جنس خاص و ویژهای است. من در «آرایش غلیظ» همین تجربه را با ایشان داشتم و البته در «وضعیت سفید» هم با آنکه بازی نکردم، در فرایند انتخاب بازیگر شرکت داشتم و چنین تجربهای نصیبم شد و حتی در «آرایش غلیظ» هم همین تجربه که متن با آنچه در تصویر اتفاق میافتد، متفاوت است برایم پیش آمد و هنوز هم نمیتوانم آن را حلاجی کنم.» رضایی صحبتهایش درباره نعمتالله تمام میشود و از پلهها پایین میآید. یکی از خبرنگارها میرود سراغش و شروع میکند از تجربههای جدید او بپرسد. یکی از تماشاچیها گوشهای از سالن به رفیقش میگوید، من فکر میکردم رضایی واقعاً مثل پرویزِ «بیپولی» شارلاتان باشد؛ اما شخصیتش خیلی فرق میکند. رفیقش جواب میدهد: «گفت که نعمتالله روی صحنه آدمهای جدیدی خلق میکنه.»














