افزایش تابآوری اقتصادی در شرایط تحریم یا جنگ نظامی، نیاز ضروریتری برای یک جامعه محسوب میشود؛ شرایطی که البته ایران هر دو را تجربه کرده و حالا شاید نگاه کارشناسان و مجریان مربوطه به ضرورت افزایش تابآوری را جدیتر کرده است. در گفتوگویی با مصطفی سعیدی، کارشناس حوزه انرژی به بررسی این موضوع پرداختهایم.
در شرایط جنگی که منابع مالی دولت محدود و فشار بر تأمین انرژی افزایش مییابد، چه الگوی اصلاح یارانه انرژی میتواند ضمن کاهش بار بودجهای، از شوک قیمتی به خانوارهای آسیبپذیر و صنایع جلوگیری کند؟ آیا امکان پیادهسازی یارانههای هوشمند در کوتاهمدت وجود دارد؟
کشور در دهه 80 بهروزرسانی قیمتهای نسبی انرژی را تجربه کرد. سیاستهای هدفمندی یارانهها اجرا شد و در آن الگو که تجارب آن وجود دارد، کلیت ماجرا این است که باید به سمت اصلاح یارانه انرژی حرکت شود که سیاستگذار بتواند مصرف را کنترل کند؛ چراکه وقتی مصرف افزایش پیدا میکند بخشی از درآمد صادراتی کشور کاهش مییابد یا مثلاً نیاز به واردات افزایش خواهد داشت. ارزی که در شرایط تحریمی بهسختی به دست میآید صرف وارداتی میشود که در کشور هیچ تولیدی در مقابلش انجام نمیشود و این روند هم افزایشی است، یعنی وقتی این قیمتهای نسبی بیشتر اختلال پیدا میکند و اختلال ناشی از این موضوع بیشتر میشود. مسئله این است که چگونه اصلاحات باید انجام گیرد که مردم نیز همراهی کنند؟ تجربه دهه 80 این بود که مستقیم به مردم پول داده شد. قابلتوجه اینکه نظام سیاسی کشور در موضوع هدفمندی یارانهها متحد نبود و ناقص اجرا شد. در ادامه دولت بعدی آمد و کلاً موضوع را لغو کرد و عملاً مردم بعد از 10 سال همچنان حدود 40 هزار تومان یارانه میگرفتند و این موضوع باعث بدبینی مردم نسبت به کلیت بحث اصلاح یارانههای انرژی شد. نکته مطرح این است که اگر بهجای یارانه انرژی خود انرژی به مردم داده شود، حتی اگر دولتها تغییر کنند پایبندی به اجرای سیاست وجود خواهد داشت و مقداری ثابت از هر انرژی- معادل ریالی آن- به مردم پرداخت میشود و در این شیوه با وجود تورم قیمت انرژی نیز تعدیل خواهد شد و میزان پرداختی از تورم مصون میماند. در بلندمدت یکسری حاملهای انرژی نیاز به زیرساخت دارند، مثلاً برای گاز طبیعی نیاز به کنترهایی دارم که بتوانند میترینگ انجام دهد یا در زمینه کنترلهای برق لازم است مالکیت آنها مشخص باشد. برای بنزین زیرساخت حداقلی وجود دارد ولی برای برق و گاز نیاز به زیرساخت داریم. ایجاد و بهبود این زیرساختها در اعمال یارانههای هوشمند میتواند بسیار کمککننده باشد.
در صورت بروز حملات فیزیکی یا اختلال در شبکه توزیع سوخت و برق، چه ظرفیتهایی برای تنوعبخشی به منابع و مسیرهای تأمین انرژی کشور وجود دارد؟ آیا ساختار فعلی عرضه انرژی کشور تابآوری لازم را در برابر سناریوهای اضطراری دارد؟
نکته این است که تنوع سبد انرژی در کشور بسیار محدود است و ۹۰ درصد انرژی کشور به گاز وابسته است. درصد قابلتوجهی از بخش نیروگاهی و همچنین گرمایش به گاز وابسته است و اینها همه وابسته به گاز تولیدی میدان پارس جنوبی است، فلذا آسیبپذیری کشور در این حوزه زیاد است، برای عبور از این مرحله سخت، ابتدا توسعه شبکه به شکل پراکنده توصیه میشود به این معنا که بهجای اینکه انرژی را از جنوب کشور تا نوک قله انتقال دهیم باید به شکل پراکنده توسعه ایجاد شود و در استانها از انرژی خورشید و رآکتورهای تولید برق هستهای کوچکمقیاس- که بهرهوری بالا دارند- استفاده شود. کار دیگری که انجام آن امکانپذیر است این است که در زمینه سوخت خودرو از بنزین فاصله بگیریم و به سمت CNG و خودروهای برقی تغییر مسیر بدهیم. البته مسئله مهم قابلبیان نظام معیوب قیمت انرژی است که موجب میشود انگیزه کافی برای این تغییر در میان مردم و عاملان اقتصادی وجود نداشته باشد. تمام این سیاستهای تنوعبخشی باید در راستای سیاستهای اقتصادی باشد و باید منطق سیاستگذاری تغییر کند، برای مثال LPG اگر به شکل یارانهای به مردم عرضه شود ممکن است در کوتاهمدت بتواند مشکلاتی را حل کند ولی در بلندمدت باعث ایجاد مسائل بزرگتری خواهد شد و بدون اصلاح نظام قیمتهای نسبی و کنترل روند مصرف سیاستهای تنوعبخشی موجب پیچیدهتر شدن حل مسئله میشود.
با توجه به وابستگی بالای صنایع انرژیبر به گاز و برق، در شرایط محدودیت منابع، چگونه میتوان اولویتبندی تخصیص انرژی به بخشهای حیاتی تولیدی را تعریف کرد؟ چه مدلی از «مدیریت تخصیص انرژی» برای دوران جنگ قابلتوصیه است؟
در حال حاضر در اولویتبندی قطع انرژی، اولویت اول مردمند- با اینکه قوانین چیز دیگری میگویند- برای مثال قوانین الزام دارند که گاز صنایع نباید قطع شود و اگر قطع شود دولت باید جریمه بدهد، اما قطع میکنند و جریمهای هم پرداخت نمیشود. خیلی راحت قانون را زیر پا میگذارند و گاز صنایع را قطع میکنند و به بخش خانگی میدهند. ذیل این سیاست برای مثال در تابستان برق به مردم با قیمت پایین داده میشود و صنایع تعطیل میشوند که نشان از اولویتبندی حکمرانی دارد. زمانی که صنعت به علت قطع انرژی تعطیل میشود، دود آن به چشم همین مردم میرود؛ چراکه وقتی صنایع تولید ندارد باعث کاهش صادرات و درآمدهای ارزی میشود و با جهشهای ارزی مجدداً جهشهای تورمی همراه با بیکاری ایجاد میشود، ولی این اثر بلندمدت و پنهان است. برای راهحل مدلی که توصیه میشود این است که انرژی را سهمیهبندی کنیم و سپس قیمت انرژی واقعی شود. با این پیششرط که آن سهمیهای که مردم دارند قیمت یارانهای باشد، این موضوع باعث میشود از آسیب به دهک پایین جلوگیری شود. پیشنهاد عملی این است که میبایست اصلاحات انرژی با تخصیص سهمیه انرژی به هر کدملی همزمان انجام گیرد، در این صورت خانوار از میزان انرژی موردنیاز تا میزان سهمیه را از یارانه استفاده و مازاد بر سهمیه را با هزینه واقعی پرداخت میکند و آن را میفروشد. این موضوع با اصلاح انگیزههای مصرفکنندگان موجب کاهش مشهود مصرف خواهد شد، لذا اینکه بتوان در دوران جنگ انرژی را بین خانوار بهصورت سهمیهبندی تقسیم کنیم هم موجب کاهش مصرف میشود، هم تابآوری کشور افزایش و هم ارزبری کاهش مییابد و درنهایت موجب کاهش ضریب جینی و اختلاف طبقاتی خواهد شد.
آیا توسعه انرژیهای تجدیدپذیر بهویژه در مناطق دور از مرزهای پرتنش، میتواند بهعنوان مؤلفه بلندمدت تابآوری انرژی کشور در نظر گرفته شود؟ چه اصلاحات نهادی و سرمایهگذاریهایی برای تسریع این مسیر ضروری است؟
آنچه بابت انرژیهای تجدیدپذیر قابلبیان است، انرژیهای تجدیدپذیر مکمل است و خیلی نمیتوان بهعنوان یک عامل اصلی تولید روی انرژیهای تجدیدپذیر حساب کرد. در شرایط پیک کمککننده است و هیچوقت انرژی خورشیدی بهعنوان عامل اصلی تولید برق در کشورهای مختلف به کار گرفته نمیشود. متأسفانه دولت عددهایی مانند ۲۰ یا ۳۰ هزار مگاوات را مطرح میکند که باید دید شبکه برق کشور کشش و ظرفیت این اعداد را دارد یا خیر؟ این موضوعات همه نیاز به بررسی دارند و تا حدی که من اطلاع دارم در حال حاضر شبکه حداکثر تا ۸ هزار مگاوات ظرفیت تجدیدپذیر برای اضافهشدن دارد. البته چالشهای دیگری نیز وجود دارد مانند اینکه در صفحات خورشیدی توان تولید درطول شب از دست میرود و برای زمان پیک شب مشکل ایجاد خواهد شد، پس موضوعی که اهمیت دارد مدیریت تولید و مصرف انرژی است و در ساختار نهادی و سرمایهگذاری قبل از این بخش تولید و مصرف در ساتبا تجمیع شده بود که این آمار اشتباه بود. در شرایط فعلی بخش مصرف به سازمان بهینهسازی مصرف منتقل میشود و بخش تجدیدپذیر بهصورت تخصصی در وزارت نیرو دنبال میشود که باعث بهبود شرایط ساختاری میشود و در بخش سرمایهگذاری صندوق توسعه ملی دارد در این موضوع سرمایهگذاری میکند و بحثی که به وجود میآید بازگشت سرمایه این سرمایهگذاریهاست که با نظام قیمتی فعلی انرژی در آینده چالشبرانگیز خواهد شد که احتمالاً باید خریداران این انرژیهای تجدیدپذیر صنایع بزرگ باشند که با قیمتهای واقعی بخرند تا بازگشت سرمایه اتفاق بیفتد.
در زمان فعلی و با در نظر گرفتن محدودیتهای اجتماعی موجود، چه ابزارهایی برای مدیریت تقاضای انرژی (از جمله تعرفهگذاری پلکانی، سهمیهبندی هوشمند، یا تشویق به کاهش مصرف در بخش خانگی و تجاری) مؤثرترند؟ چه زیرساختهایی برای اجرای سریع این سیاستها در کشور فراهم است یا باید فراهم شود؟
در سالهای اخیر تعرفهگذاری پلکانی انجام شده، هر سال هم پلهها افزایشیافته ولی تأثیر آنچنانی در مصرف نداشتهاند، چون قاطبه مردم طبق استانداردهای فعلی مصرف نرمالی دارند و انگیزهای برای کمککردن این عدد نرمال ندارند. نکتهای که وجود دارد ایجاد انگیزه برای مردم در جهت مصرف بهینه است، برای مثال در مقوله بنزین وقتی 100 لیتر ماهانه به قیمت تقریباً رایگان به فرد داده میشود، مشخصاً انگیزهای برای کاهش مصرف ندارد، برای گاز و برق نیز همین منطق صادق است. ایرادی که تعرفهگذاری پلکانی دارد، این است که تشویقی به کاهش مصرف نمیکند. کاهش مصرف زمانی اتفاق میافتد که سهمیهبندی هوشمند انجام شود و فرد بتواند به قیمت واقعی باقیمانده سهمیهاش را بفروشد. وقتی در شرایط فعلی بخش عمدهای از مردم طبق استانداردهای وزارت نیرو متعارف مصرف میکنند، انگیزهای برای کاهش مصرف وجود ندارد و ایراد اصلی تعرفهگذاری پلکانی همین است. سیاستی که باید انجام شود این است که با سهمیهبندی هوشمند مردم به کاهش مصرف تشویق شوند و از این کاهش مصرف برایشان درآمد ایجاد شود.











