فاطمهسادات بکائی، خبرنگار: «شکارگاه» بعد از سریال «آکتور»، دومین تجربه سریالسازی نیما جاویدی است که مثل تجربه اول، دوستداشتنی از آب درآمده. جاویدی باز هم قصهای درباره عشق، شجاعت و خیانت ساخته که البته این بار تار و پود روایتش را با مسئله هولناک مرگ و جنایت در هم بافته است. کارگردان خوشآتیه جوان که علاقه زیادی در فضاسازیهای فانتزی دارد در نهایت با یک پایانبندی غیرقابل پیشبینی طعم خوب تجربهای لذتبخش از تماشای یک سریال ایرانی را برای مخاطبانش به ارمغان میآورد.
مضمون داستان مأموریت میرعطاخان و خانوادهاش برای حفاظت از گنجی گرانبها در شکارگاهی نفرینشده، با وثیقه شدن پسرش نزد دربار است. روایت چنین بار سمبولیک قابلتأملی دارد که بهخوبی ریشههای ملی و اجتماعی آن با مخاطب ارتباط برقرار میکند. در سریال جدید نیما جاویدی، شکارگاه و تاج نه صرفاً اشیائی مادیاند، بلکه بازتابی از حکومت، سلطه و سرنوشت مردم ایران هستند.
درباره شکارگاه اولین چیز مهمی که به چشم میآید انتخاب بازیگرهای جسورانه برای کاراکترهای متعدد قصه است که با گریم و طراحی لباسی چشمنواز به درستی در خدمت امضای کار فانتزی کارگردان درآمده است. این شاید اولین تجربه مخاطب ایرانی از تماشای چهره پرویز پرستویی در نقشی جدی اما با گریمی متفاوت و دیده نشده است که شاید حتی در لحظات اول سریال کمی برای مخاطب آزاردهنده باشد؛ اما به سرعت تبدیل به یک انتخاب خوب میشود.
او پیش از این هم در تجربه آکتور و فیلم سینمایی «سرخپوست» نشان داده بود تا چه اندازه به طراحی لباس، گریم و صحنه فانتزی اما چشمنواز علاقهمند است و حالا در سومین تجربه مشابه میتوان گفت این سلیقه خاص به نوعی امضای کاری برای او در قاب تصویر تبدیل شده است.
حضور جدی الهام پاوهنژاد و رضا فیاضی در نقشهایی مهم و تأثیرگذار هم یکی دیگر از نقاط قوت سریال است که نشان میدهد جاویدی با کمک گرفتن از چهرههایی حرفهای اما کمتر دیده شده در سالهای اخیر باز هم توانایی بالای کارگردانی خود را برای احترام به سینما و مخاطب به خدمت گرفته است. به نظر میرسد نیما جاویدی قرارنانوشتهای با خود برای به کار گرفتن چهرههای توانمند سینما که این سالها کمتر به چالش کشیده شدهاند، دارد تا به مخاطب نشان بدهد این چهرهها هم میتوانند با هدایت یک تیم خوب از پس نقشهایی متفاوت و جسورانه بربیایند.
در روزهایی که سریالهای ایرانی کمکم به تکراری مبتذل سقوط کردهاند، شکارگاه با استفاده از یک لوکیشن واحد و استفادهای هوشمندانه از محدودیت، توانسته در دل یک تخیل تاریخی، جذابیت و تعلیق را به شکلی نفسگیر خلق کند. تجربهای که باز هم برای اولینبار نیست که جاویدی از آن بهره میگیرد. او «سرخپوست» را هم که تماماً در یک زندان فیلمبرداری شده بود توانست به اثری تبدیل کند که مخاطب ایرانی از تماشای آن لذت ببرد.
هر از گاهی نشاندن لبخند روی لب تماشاچی وسط روایت پر پیچ و خم یک سوژه ملهتب هم یکی دیگر از ویژگیهای دلچسب شکارگاه است که سوگل خلیق با حضور در نقش دخترکی خدمتکار توانسته به خوبی از عهده این مسئولیت بربیاید.
از جمله نکات برجسته دیگر سریال میشود به پرسوناژهای زن قدرتمند و تعیینکننده اشاره کرد؛ شخصیتهایی مثل سیمین، ملوک یا فروغ، نقش محوری در شخصیتپردازی و روایت این قصه بر عهده دارند و نهتنها برابر با مردان قرار میگیرند، بلکه گاه در کیاست و هوشمندی فراتر از آنها هم عمل میکنند و البته باید اشاره کرد که تمام این نمایش قدرت از کاراکترهای زن به شکلی باورپذیر برای مخاطب ساخته شده تا او نه با یک روایت ضدزن طرف باشد و نه یک روایت درگیر با رگههای فمنیستی! همانطور که اغلب آثار دچار آن میشوند.
پیشروی سریع داستان و انسجام روایت هم یکی دیگر از عوامل دوستداشتنی شدن شکارگاه است. سریال در هر قسمت خردهروایتهایی را به قصه اصلی پیوند میدهد که باعث افزایش فراگیر تعلیق در بیننده میشود؛ اما به سرعت و بدون وقتکشی مرسوم در سریالهای ایرانی که بسیاری از کارگردانهای موفق را هم به خود دچار کرده است چالشها حل شده و از آن عبور میکنند.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد که یکی از جمله نقاط ضعف سریال هم از همین پیشروی سریع قصه نشئت گرفته بود. این رویه برخی از گرههای شخصیتی در کاراکترهایی همچون میرعطا و سیمین را دچار تغییراتی سریع و نامتوازن میکند که چندان دلچسب نیست و به نظر میرسد کارگردان میتوانست با دقت بیشتر در شخصیتپردازی آن را حل کند. تصمیمگیریهای اساسی اما عجولانه و همچنین اکشنهای شبههالیوودی که کمی با حال و هوای قاجاری قصه فاصله داشت از جمله اشکالاتی بود که بهتر است به آن اشاره کرد اما با این حال، باید تأکید کنیم که دستاورد کلی شکارگاه بسیار فراتر از این ضعفهاست.
اگرچه در طول سریال تعلیق و غافلگیریهای زیادی وجود دارد، اما بدون تردید نقطه اوج «شکارگاه» همان پایانبندی باشکوه و غیرقابل پیشبینی آن است. پایانی که هم ضداستعماری و ضدانگلیسی است، هم در دفاع از ارزشها و آینده دختران ایرانی معنا پیدا میکند. جاویدی با این انتخاب نشان داده که روایت تاریخی برای او فقط بازسازی یک دوره نیست، بلکه فرصتی است برای گفتن حرفهای امروز؛ همین هم باعث میشود لحظات پایانی سریال نهتنها هیجانانگیز، بلکه غرورآفرین و بهیادماندنی از آب دربیاید.
شماره ۴۴۹۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
وقتی تاریخ و فانتزی دست به دست هم میدهند














