کوشا ساسانیان، خبرنگار: اگر نگاهی به سریالهای چند سال اخیر شبکه نمایش خانگی بیندازیم، با تعداد زیادی از آثار مواجه میشویم که بدون بهرهمندی از نیازهای ابتدایی یک اثر سینمایی و فقط به علت پروپاگاندای رسانهای و حواشی که پیرامونشان ایجاد شده، پربازدید شدند. این روند نشان میدهد که بین حجم بالای تولیدات و کیفیت واقعی آثار، شکاف قابل توجهی وجود دارد. از «زخمکاری» تا «تاسیان» و «سووشون»، آثاری هستند که حتی توانایی یک خط قصهگویی نداشتند. در این شرایط، نیما جاویدی که در میان همنسلان خود سینمابلدترین است، اثری خلق کرده که واقعاً ارزش نقد شدن دارد؛ اثری که ابتدائیات مدیوم سینما را به خوبی رعایت کرده و یک سر و گردن از تمام آثار اخیر بالاتر است.
«شکارگاه» داستان میرعطاخان عیار است که قرار است به همراه خانوادهاش به مدت ده روز در عمارتی نفرینشده از گنجینه پادشاهی که میراث مملکت است، محافظت کنند. پیشکار ولیعهد، پسر سوم میرعطاخان را که از مابقی فرزندان نزد پدر محبوبتر است، برای ضمانت گروگان میگیرد و به آنها میگوید اگر اتفاقی برای تاج بیفتد، همهشان سربهنیست میشوند. تمام این اتفاقات در همان قسمت اول رخ میدهد. جاویدی برای شروع قصهاش اصلاً وقت تلف نمیکند و همان ابتدا مخاطب را گیر میاندازد. مخاطب با لوکیشنی که قرار است داستان در آنجا بگذرد آشنا میشود؛ یک عمارت نفرینشده در محلی که پر از راهزن حرفهای است. تعیین زمان قصه نکته دیگری است که همان ابتدا تکلیف ما را با سریال مشخص میکند؛ این خانواده قرار است ۱۰ روز پرالتهاب را در این عمارت بگذرانند. کارگردان ورود به درون شخصیتها را از همینجا و با اختلاف میان اعضای خانواده بر سر قبول یا رد کردن این مأموریت آغاز میکند. این تقابل و نبرد میان شخصیتها در میزانسن هم هویداست و این یعنی قصهگویی با تصویر؛ همان مهمترین امکان مدیوم سینما که جاویدی به خوبی از آن استفاده میکند. نکته دیگر در شخصیتپردازی این است که تمام شخصیتها در داستان، روابط، هدف و انگیزههای مشخصی دارند و هر کدام بخشی از بار درام را به دوش میکشند. هیچکدامشان اضافی یا بدون کارکرد نیستند که با نقد سلبی بتوانیم از فیلمنامه حذفشان کنیم. حتی شخصیتی مانند شمسی که در قسمت دوم از داستان خارج میشود، هم با دزدیدن جواهرات و سپس مرگش، پیشمقدمه ورود دخترش به قصه و انگیزه او برای انتقام است.
با تمام اینها، نمیتوانیم این نکته را نادیده بگیریم که تعجیل کارگردان برای پیشبرد قصه بعضی مواقع به ضرر اثر تمام شده و باعث سطحی ماندن و عمق پیدا نکردن شخصیتها و روابط بین آنها میشود. برای مثال، نقطه شروع و روند شکلگیری عشق میان عیسی، باغبان عمارت که مفتش نظمیه بوده و محافظ مخفی جواهرات است و سیمین، دختر میرعطاخان، مشخص نیست. ما حتی تا قسمت ششم نمیدانیم که آیا عیسی واقعاً عاشق سیمین شده یا این هم بخشی از نقشه او برای حفاظت از جواهرات است. یا دختر شمسی که در ابتدا برای گرفتن انتقام مادرش خانواده را به جان هم میاندازد، در آخر اصلان، پسر بزرگ سرهنگ و قاتل مادرش را میبخشد و مداوایش میکند؛ بهطوری که اصلان عاشقش میشود! اگر جاویدی با مکث و تأمل بیشتری این روابط را بنا میکرد، اثر چند پله رشد میکرد. هرچند بعید است کارگردانی در حد و اندازه جاویدی به این مسئله واقف نباشد. شاید برای این تعجیل تعمدی دلیلی وجود دارد. آنچه ما میبینیم و در اثر مشهود است، کمپرداختن به روابط میان شخصیتها به ضرر سریال تمام شده است. از همین منظر، ریتم روایت به یکی از ویژگیهای دوگانه «شکارگاه» بدل شده است. جاویدی برخلاف بسیاری از سریالهای خانگی که کشدار و بیدلیل طولانی میشوند، در هر قسمت گرهای تازه ایجاد میکند و مخاطب را در تعلیق نگه میدارد. این ریتم تند هرچند گاهی مانع از تعمیق روابط عاطفی یا روانی کاراکترها میشود، اما در عوض باعث شده سریال پرکشش باقی بماند و تماشاگر کمتر احساس خستگی یا بیحوصلگی کند. همین انتخاب است که در نهایت، گرچه ضعفهایی در شخصیتپردازی بر جا میگذارد، اما به پویایی روایت و جذابیت کلی اثر کمک کرده است.
جاویدی با تسلط بر ابزارهای سینمایی، از جمله میزانسن، نورپردازی، حرکت دوربین و قاببندی، توانسته فضاسازی و درونیات شخصیتها را بهطور مستقیم و تأثیرگذار منتقل کند، بدون آنکه نیاز به دیالوگهای توضیحی یا روایت بیرونی باشد. این مهارت باعث میشود سریال «شکارگاه» نسبت به سایر آثار شبکه نمایش خانگی متمایز شود؛ سریالی که هم پرکشش و تعلیقآفرین است و هم امکان تحلیل و مطالعه جدی را فراهم میآورد. پیچیدگیهای روانی شخصیتها و تنشهای میان آنها از طریق تصویر و حرکات در قاب به نمایش گذاشته میشود و مخاطب تجربهای مستقیم و ملموس از جهان داستان پیدا میکند؛ تجربهای که کمتر در آثار مشابه دیده شده است. بنابراین، «شکارگاه» نه تنها سرگرمکننده و جذاب است، بلکه نشاندهنده استانداردهای حرفهای سریالسازی در ایران است و نمونهای قابل توجه برای تولیدات آینده محسوب میشود. این اثر به وضوح ثابت میکند که با بهرهگیری از مهارت کارگردانی، میزانسن دقیق و روایت هوشمندانه، میتوان آثار شبکه نمایش خانگی را از سطحینگری و حواشی رسانهای فراتر برد و مخاطب را با کیفیت واقعی سینما مواجه کرد.
شماره ۴۴۹۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
هر اتاق، یک راز و یک فرصت برای قصهگویی














