ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: «نیما جاویدی» پس از سوءتفاهم «ملبورن» -که بافت دراماتیکش نشئت گرفته از آثار متأخر اصغر فرهادی بود- روی پای خود ایستاد و فهمش از میزانسن را در مقام یک تکنسین کارکشته و هنرمندی قرار داد که برای معروف شدن نیازی به دریافت تأییدیه از فضای مجازی برای دیده شدن ندارد. «سرخپوست»، «آکتور» و در نهایت «شکارگاه» به مخاطب و همینطور جریان اصلی همیشه مدعی ولی فاقد خلاقیت و سواد ِ شبکه نمایش خانگی ثابت میکند که حتی در بلبشوی وایرالشدگی و اینستناگرامگرایی هم میتوان به استایل شخصی خود در امر فیلمسازی نیز بها داد و سلیقه دیگری را ارتقا بخشید؛ آن هم در شرایطی که هنوز تا پا گرفتن و مستحکم شدن صنعت سریالسازی در ایران راه ناپیموده زیادی باقی مانده است و هرکس سعی میکند سوای پرداختن به اصل ماجرا، با تکیه بر بازیگران نامآشنا و محتوایی که باب میل کاربران بیحوصله فضای مجازی است همچنان به حیات نباتیاش در این فضای گلخانهای ادامه دهد. در چنین شرایطی است که پخش مینیسریال شکارگاه اهمیتی مضاعف پیدا میکند.
«میرعطاخان سرهنگ» (پرویز پرستویی) از افسران باسابقه قرهسوران بههمراه خانوادهاش مأموریت مییابد تا از جواهرات سلطنتی در شکارگاهی متروکه و از رونق اُفتاده نگهداری کند. پلات اصلی درام ِ نیما جاویدی روی کاغذ، صرفاً یک داستان تکراری بهنظر میرسد، ولی وقتی به کُنه ماجرا نگاه میاندازیم برای ما در مقام مخاطب مشخص میشود که با قصهای تَکبُعدی، فاقد عمق، لاغر و کمبنیه طرف نیستیم. «شکارگاه» از همان نمای معرف، استراتژی مشخصی در طرح داستانش دارد و فیلمساز با فهم دقیق نسبت به اهمیت میزانسن و دکوپاژ، دیالوگ و خط و ربط آدمها به یکدیگر را طراحی میکند. جاویدی با توجه به ابزاری که مینیسریال شکارگاه برایش فراهم آورده، پروسه به ثمر رسیدن درام را بر مبنای پلات مرکزی جلو میبرد، اما از قسمت دوم تأکید ویژهای هم بر روی روابط میان کاراکترهایش دارد و پیرنگ را در عرض، بسط و گسترش میدهد. مهر دوطرفه فروغ و پسرکوچک میرعطاء، حضور بهادر بهعنوان چشم و گوش مباشر ولیعهد در عمارت، دسیسهچینی حشمت و دخترش برای انتقامگیری از سرهنگ و اصلان بهخاطر محاکمه شمسی، قرار گرفتن سیمین در رابطه مثلثی با بهادر و مفتش نامجو شاید برای طیفی از منتقدان بیحوصله و بلاگرهای سینمایی آنقدر علیالسویه باشد که گریزی به آن نزنند، اما وقتی خالقان یک اثر براساس داشتههایشان تصمیم به ساخت مینیسریال میگیرند، پُرواضح است که باید با دست گذاشتن بر روی بازیها، کُنه روابط میان آدمها را کاویده و تبدیل به کاراکترشان کند تا اثر با قرار گرفتن بر دوش شخصیتها پازل منطق سببی فیلمنامه را کامل کند.
شکارگاه یک مینیسریال است و جاویدی با توجه به فرصت محدود در شناسایی موقعیت برای مخاطب و همینطور اتکا بر پیشداستان، وارد رابطه تو در توی شخصیتها با یکدیگر و جایگاهشان در خط کلی پیرنگ میشود و با دوربینش قصه میگوید. افراد در گفتوگوهای خود با یکدیگر، تنها آدمکهای سخنگو برای پُر کردن قاب نیستند و فیلمساز با دراماتیزه کردن پیشداستانها در انتقال حس به مخاطب موفق عمل میکند. تعدد خردهپیرنگها در شکارگاه شاید در نگاه نخست برهمزننده نظم ساختار روایی اثر بهنظر برسد، اما وقتی عنان کار دست دوربین بیفتد، دنبال کردن ایدههای جاویدی در سهلترین حالت ممکن برای بیننده امکانپذیر میشود. فرم بصری شکارگاه در بُعد میزانسن، ترکیبی از میزانسنهای عمودی و مثلثی است؛ در میزانسن عمودی، مخاطب مثل بسیاری از آثار نمایشی ایرانی و خارجی با هدف نزدیکی به بافت تصویر و سوژههای درون قاب وارد جهان اثر میشود. در سریال مورد بررسی نیز، گام اول برای درک موقعیتِ شکارگاه نفرینی و مهمامان و میزبانان آن براساسآموزهای جاویدی بهخوبی برداشته میشود، تا مقدمات کاری که فیلمساز میخواهد با استفاده از میزانسنهای مثلثی انجام میدهد بهدرستی محقق شود. تماشاگر خلاءها و باگهای موجود در فیلمنامه را بهخوبی درک میکند و ممکن است برایش سؤال شود که چرا وضعیت شکارگاه و عمارت بسیار شلخته و هرکی هرکیست؟ یا چرا «عشق» و «نفرت» به عناصری دم دستی بدل میشوند؟ پاسخ به این سؤال بدون درنظر گرفتن فهم حداقلی نسبت به مقوله میزانسن و سواد بصری ممکن نیست. میگویند که رابطه میان فروغ با خانواده همسر و همچنین حضورش در بزنگاهها بدون پیششرطهای لازم اتفاق میافتد، اما این تنها ظاهر قضیه است، چون نیما جاویدی در طراحی میزانسنهای مثلثی بهخصوص در صحنه مواجهه مفتش نامجو با حشمت و فروغ بسیار دقیق عمل کرده است و به این واسطه بر اهمیت فضاسازی و برتری نسبی آن در مقایسه با متن نوشته شده تأکید میکند و باگها و حفرههای فیلمنامه را تا جای ممکن به اموری کماهمیت تقلیل میدهد. در شکارگاه هر یک از شخصیتها و حتی اشیاء کارکرد روایی خود را حفظ میکنند و بهمثابه «تفنگ چخوف» پا در عمارت اشرافی میگذارند. به جرئت میتوان گفت که نیما جاویدی از معدود کارگردان-متورانسنهای سینما، شبکه نمایش خانگی و تلویزیون در ایران است که بدون احتیاج به داد و قالهای مرسوم جای ثابتی در قلوب سینهفیلها و مخاطبان جدی سینما پیدا کرده است.
شماره ۴۴۹۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
تفنگ چخوف














