محمدحسین سلطانی، خبرنگار گروه فرهنگ: نمرهدهی بر اساس اپیزودها برای سریالهای ایرانی هنوز جا نیفتاده و این بازار را داده دست جلوهفروشها. اعداد و ارقام IMDb هم که الحمدلله(!) یک شوخی بی نمک است (سربسته اگر بخواهیم مثال بزنیم، سریال وحشی هومن سیدی از Black Mirror، یکی از مهمترین آنتولوژیهای تاریخ امتیاز بالاتری گرفته است.) همین اتفاق باعث شده آثار آببندی نشدهای همچون شکارگاه حقشان زایل و تولیدات متوسطی -متوسط با اغماضِ اخلاق ایرانی- مثل تاسیان بتوانند از ارزشگذاری فرار کنند و با چند تکه وایرالی، استفاده از جلوههای بصری الصاقی و ساختن عشق کارتپستالی، در فقر محتوای باکیفیت، مخاطب را گیر بیندازند.
روایت در دیالوگ نیست!
به هر ترتیب، پرداختن به تاسیان مفصل انجام شده و حالا نوبت شکارگاه است که بیاید برای وزنکشی. شکارگاه یک شاهکار نیست چون نوسان دارد. در اپیزودهای پنجم، ششم و هفتم قابل بحث و باکیفیت است و حتی میتوان گفت قسمت هفتم شکارگاه در کنار قسمت دوم «در انتهای شب» یکی از با کیفیتترین اپیزودهای تاریخ نمایش خانگی را به نمایش درآوردهاند، با این حال حتی اثر خوبی مثل شکارگاه دچار خطا میشود و در دو قسمت پایانی و سکانسهایی از چند قسمت ابتدایی گذری به سینمای کشورهای همسایه میزند. شکارگاه علیرغم توانایی قابل تحسینش در قصهگویی، وقتی به صحنههای تیراندازی و درگیری با مهاجمان (در قسمتهای ابتدایی و پایانی) میرسد، بالیوودی عمل میکند و در تولید خرده روایتهای فرعی، نسخه ارتقایافته سینمای ترکیه را به نمایش میگذارد. با این همه، شکارگاه نیما جاویدی حائز یک نکته قابل توجه است که عمده فیلمنامهنویسان ایرانی، یا فراموشش کردهاند یا اصلاً بلدش نیستند؛ هر قدر هم که به سمت سینمای اجتماعی و کمدی میرویم این نابلدی عیانتر میشود. این نکته قابل توجه، روایت تصویری است. اینکه بتوانی بدون ۱۰ صفحه دیالوگ، دو صفحه قصه بگویی. جاویدی چه در این اثر و البته به شکل ارتقایافتهتری در سرخپوست، این توانایی را به رخ میکشد. صحنه دود کردن سیگاربر گل برای بیان رابطه عاشقانه، وسواسِ شخصیت نامجو بعد از ماجرای اشتباهش درباره اصلان و صحنه تلاش سیمین برای خودکشی و حضور کودک، نشان از توانایی قابل تحسین جاویدی در قصهگویی بدون دیالوگ است. با این حال جاویدی در همین جا هم دچار دو اشتباه قابل بحث در اجرا میشود. با آنکه تلاش برای روایت تصویری در اثر مشهود است اما نباید فراموش کنیم شکارگاه با مسئله بیصبری و پرحرفی (نه در دیالوگ و مونولوگ) مواجه است. شکارگاه برای آنکه شخصیتهایش ساخته شوند، روی موقعیتها صبر نمیکند، زمان نمیگذارد تا مخاطب با کنشهای بازیگر درگیر شود و این وضعیت در دو قسمت پایانی به نقطه اوج خود میرسد. به عنوان مثال به صحنه مرگ بهادر، رفتن نامجو و ترمیم ارتباط اصلان با پدرش نگاهی بیندازید. همه چیز در کمتر از دو دقیقه جمع میشود و به جای آنکه مخاطب را به کاراکترها نزدیک کند، نیش موقعیت را میکشد. به موازات همین نیشکشیها، اثر جاویدی دچار بیماری باقی سریالهای نمایش خانگی میشود و به وسواس ایجاد روابط دفعی و خرده روایتهای فرعی برای نگه داشتن ریتم میافتد. خرده روایتها از یک جایی بیشتر و بیشتر میشود و کل قصه را درگیر میکند. از جایی به بعد دائماً روایتهایی با و بیمنطق اضافه میشوند و با و بیمنطق حذف میشوند. شاهد مثالش هم ماجرای بازگشت منصور، گروگان گرفتن نصیرالدوله و خرده روایتها و ماجراهایی که دفعی به وجود میآید و به جای آنکه باعث نفس تازه کردن سریال باشد، نفس اثر را میگیرد و منطق روایی قصه خوب جاویدی را دچار لغزش میکند.
ای کاش بهادر داستان را تمام میکرد!
با این همه شکارگاه را میشود یک اتفاق مهم در روزهای متلاطم سریالسازی در ایران دانست؛ اثری که در اولین قدم، سطحی از استاندارد را رعایت میکند. عمده بازیها خوب و حتی درخشان است؛ بازی امیر نوروزی، عرفان ابراهیمی، الهام نامی، ستایش دهقان و مهدی حسینینیا بالاتر از حد معمول نمایش خانگی و در سکانسهایی به خلق کاراکتر نزدیک میشود. در مقابل، برخی کاراکترها که نقش تعیینکنندهای در قصه دارند، تعمداً یا سهواً، ضعفی جدی دارند. در میان این کاراکترهای ضعیفترین شخصیت، قهرمان اصلی داستان یعنی میرعطا (با بازی پرویز پرستویی) است. شخصیتی که تلاش شده تا در متن قصه و میزانسنها ساخته شود اما در میانه خرده داستانها گیر میافتد. به عنوان مثال با ورود صاحب ملک به خانه ما شخصیتی هوسران میبینیم و در پسِ روایت گفته میشود که او با پسرش اصلان، جدال عشقی داشته، با این حال دائماً صحبت از عیار بودن این شخصیت، پیش از ورود به عمارت گفته میشود و تمام کاراکترها میگویند او جوانمردی بوده که تغییر کرده. او در همان قسمت اول دو راهزن داستان را گچ میگیرد و در صحرا رها میکند تا بمیرند و در دفعات مختلف خشونتش به چشم همه آمده. ما دقیقاً نمیدانیم کاراکتر پرستویی چه زمانی عیار بوده و عجیبتر از آن علیرغم تأکید روی عیار بودن این شخصیت، ترسی در تمام رفتارش نهفته و همین کاراکتر پرستویی در شکارگاه را بدل به شخصیتی ناقص میکند. شخصیتی که پس از مرگ مهدی حسینینیا بدل به قهرمان قصه میشود و عملاً بارِ پایانبندی هم بر روی دوش آن قرار میگیرد و به مقام شهادت(!) میرسد.
گذر از کلیشه شجاعت است
جاویدی کارگردان شجاعی است. او بلد است چطور قصه بگوید و از کلیشههای روایی سریالهای ایرانی فاصله میگیرد. حتی وقتی به مثلث عشقی متوسل میشود، شیوه پرداخت و جزئیات رواییای که در تصویر میگنجاند نه اروتیک میشود و نه عشقی کارتپستالی سر هم میکند، هر چند که کاتهای بیجا و صفِ طویل روایتهایش اجازه نمیدهد موقعیتها تمام ظرفیتشان را عیان کنند. با این حال او در دو قسمت پایانی، درجه شجاعتش در قصهگویی را بالا میبرد و داستان را میبرد به سمت مسئله وطن و ایران و قصهای شبیه به استرداد را روایت میکند. قصهای که هر چند بیرون از روایت ۷ قسمت قبلیست و داستان جمعوجور خانواده متزلزل ما را ناگهان، بدل به یک اثر میهنی میکند اما همین تغییر روایی هم نشان از شجاعت جاویدی دارد، شجاعتی که کمتر کارگردانی در نمایش خانگی حاضر است آن را به جان بخرد و کاراکترهایش را در یک جدال فراتر از مسائل فردی بیندازد. جاویدی با آنکه در دو قسمت پایانی بیصبری را به اوج میرساند اما دغدغه مهم و جدی دارد که گاهی به فرم هم تبدیل میشود. او میخواهد فرایندی را به نمایش بگذارد که افراد از فردیتشان عبور میکنند و برای یک خیر جمعی، خودشان را قربانی میکنند و همین جای تحسین بسیار دارد.
مینی سریال و ما ادراک مینی سریال
خب، تا اینجای کار به کلیت اثر پرداخته شد و در اندازه بضاعت از نکات فنی این اثر گفته شد اما با شکارگاه میتوان یک تحلیل کلی هم درباره آینده نمایش خانگی ارائه داد. در دو سال اخیر بیش از ۵ مینی سریال در نمایش خانگی ساخته شده که همگی از کیفیت قابل قبولی برخوردار بودند و برعکس، سریالهایی با بیش از ۱۵ قسمت، معدل کیفی مطلوبی نمیگیرند. برای آنکه دادهها واضحتر به چشمتان بیاید، یک نگاهی به ۵ اثر نمایش خانگی در دو سال اخیر بیندازید و ببینید چند مورد از آنها مینی سریال است، آنوقت خواهید دید همین آثار ۹ و ۱۰ قسمتی هستند که آبروی سریالسازی مملکت را حفظ کردهاند. سریالهایی که هم قصههای متفاوتی داشتند و هم پرداخت فرمیشان قابل توجه و تعداد قسمتهایشان به اندازه قصهها بوده. پس باید در یک کلام بگوییم: ممنونیم که برای وقت و شعور مخاطب احترام قائلید!














