محمدحسین سلطانی، خبرنگار گروه فرهنگ: «دلم میخواهد برگردم ایران.» این جمله را مارتیک قرهخانیان در 76 سالگی بر زبان میآورد. او پانزده ساله بود که همراه با خانواده به تهران آمد و اول به عنوان نوازنده و بعد به عنوان خواننده مطرح شد. مارتیک کمی پیش از انقلاب از ایران رفت به لندن تا در یکی از هتل هیلتونها همراه با گروه ایتالیایی نوازندگی کند. به خاطر چهره ارمنی-ایرانیاش کسی فرق بین او و گروه ایتالیایی را نمیفهمید و آنجا چند سالی ایتالیایی شد، البته شرایط خیلی دوام نیاورد. مارتیک از ایتالیایی بودن خسته شد و خواست که به ایران بازگردد و این اتفاق بالاخره افتاد. تا سال 59 در ایران ماند اما باز هم قرار نبود این داستان خیلی ادامهدار باشد و مارتیک لسآنجلسی شد. او 45 سال است که ساکن آمریکاست و هیچ پرونده بازی نه در ایران و نه در آمریکا ندارد. آدم بیحاشیهای است و بعید به نظر میرسد حتی در جمعهای خانوادگی هم بحث سیاسی کرده باشد. این روایت چند خطی برای خیلی از آنهایی که مثل مارتیک پیش از شروع دهه شصت از ایران رفتند، صدق میکند. آنهایی که موها و کارنامهشان سفید بوده و سفید شده و حالا منتظر یک چراغ سفید هستند تا راهی باز شود و پاسپورت آمریکاییشان را فراموش کنند و برچسب لسآنجلسی بودن از پیشانیشان برداشته شود.
راهی که کم و بیش باز بود
اوایل دهه هشتاد و اوایل دهه نود بود که راه برای بازگشت برخی از خارجنشینها به کشور باز شد، همانهایی که وارد گنگ لسآنجلسیها نشدند و وصلِ به حسابهای نامحدود پهلویچیها و مافیاهای یهودی-پرشین نبودند و در گوشه و کنار لسآنجلس، به واسطه رفاقتهای قبل از انقلابشان چند اجرا برگزار و عده چندصد نفریای را در کنسرتهایشان جمع میکردند. این جمعیت اگر خیلی شانس باهاشان یار بود میتوانستند با ارتباطاتی بیایند حوالی ایران و در ترکیه و امارات کنسرتهایی برگزار کنند و پول بلیت رفت و برگشتشان به آمریکا را دربیاورند و هزینههای یک زندگی معمولی در آمریکا را تأمین کنند. خیلیها این ملالت را دوام نیاوردند و تا دولتهای هشتم و دهم به پایان هشت سالشان رسیدند، فرصت را مناسب دانستند و به کشور بازگشتند.
بازگشت فریدون: یکی از اولین خوانندههایی که به کشور آمد، فریدون آسرایی بود. او تا قبل از سال 83 در آمریکا و کانادا روی استیج میرفت اما در اواخر دولت خاتمی، با آلبوم غریبه به کشور آمد و اوایل دهه نود بود که به عنوان داور مسابقه شبکوک پایش به تلویزیون باز شد. فریدون آسرایی را شاید نشود به معنای دقیق کلمه لسآنجلسی دانست (چون در پیش از انقلاب فعالیت موسیقایی نداشت) اما یکی از مواردی است که با تعامل ارشاد به کشور آمد و کمی بعدتر پای ثابت تیتراژها و برنامههای تلویزیونی شد.
کامبک در وقت اضافه: شاید یکی از خوانندههایی که از همان ابتدا وارد باندهای لسآنجلسی نشد، حبیب محبیان است. خوانندهای که در ابتدای حضورش به صورت جسته و گریخته با پخشکنندههای آنور آبی کار کرد اما در دوران اوج حرکتهای ضدایرانی خارج از کشور و در دولت دهم درخواست بازگشت به ایران را داد و مسئولان داخلی هم منعی برای بازگشت حبیب ندیدند. البته فرایند مجوز دادن به حبیب به عمر او قد نداد و مجوز اولین اثرش پس از فوت او صادر شد و تلویزیون در سال 96 و در زمان حادثه کشتی سانچی آهنگ مرگ قوی حبیب را پخش کرد.
در این سالها بحث آمدن بسیاری از خوانندهها مطرح شده و بهخصوص پس از اظهارنظرها و بحثهایی درباره آمدن معین به ایران در روزهای پایانی دولت سیزدهم، حالا تقریباً هر چند ماه یک بار نام خواننده دیگری مطرح میشود که میخواهد به کشور بازگردد و یا فعالیتی داشته باشد یا حتی در کشور خودش روزگار باقیمانده از عمر را سپری کند. در میان این نامها چرخیدیم و چند اسم از خوانندگانی که میشود بلیت بازگشتشان به ایران را امضا کرد، نام بردیم. هنرمندانی که حضورشان در ایران چندان منع قانونیای ندارد. برای شروع بهتر، از پربحثترین نام شروع کنیم؛ معین.
معین و مسئلهای که حل نشد
در حیاط هیئت دولت بود که محمدمهدی اسماعیلی نام معین را بر زبان آورد. بعد از حبیب این دومین خواننده لسآنجلسی بود که نامش در مهمترین مکان منسوب به قوه اجرایی کشور میآمد. نصرالله معین نجفآبادی در سال ۱۳۶۲ اولین آلبومش را در خارج از کشور منتشر کرد و یکی از موفقترین خارجنشینها در برگزاری کنسرت و فروش آلبومها بود. با این حال معین حرکت سیاسیای نداشت و در داخل هم پرونده بازی برای او تشکیل نشده بود. مجموعه این اتفاقات باعث شد بحث بازگشت معین به کشور جدیتر از قبل مطرح شود. از طرف دیگر، معین هم در دوران جنگ 12 روزه کم نگذاشت و همپای بسیاری از هنرمندان ایرانی، نامش به عنوان حامیان ایران در فضای مجازی مطرح شد. با این حال ماجرای معین و ایران هنوز به نقطه مشخصی نرسیده و صرفاً هر دو طرف تمایلشان به بازگشت را نشان دادهاند.
بچه آبادان جایش در لسآنجلس نیست
مارتیک غربیخوان بود و به همین خاطر نتوانست پیش از انقلاب آنقدری که باید مطرح شود. سال 1370 او ترانهای میخواند که با تمام کارنامه کاری او متفاوت است. ترانهای با نام برو دیوونه که روی دستگاههای موسیقی ایرانی نوشته شده بود و برای مارتیکی که سالها غیرایرانی خوانده و نواخته بود، یک بدعت به حساب میآمد. این خواننده ارمنیتبار در گفتوگویی دلیل خواندن چنین اثری را دلتنگی برای ایران میداند. مارتیک حتی میگوید در آن زمان بلیت بازگشت به ایران را هم گرفت اما به دلیل 6 ماهه بودن ویزا نتوانست کارها را طوری سر و سامان بدهد که به کشور بازگردد. مارتیک میگوید: «چون گفتم نمیتوانم به ایران برگردم، چیزی خواندم که ایرانی باشد.» حالا سیوچهار سال از آن اثر گذشته و مارتیک دوباره میخواهد به ایران بازگردد. او میگوید: «من خیلی به شهرهای مختلف ایران سفر نکردم، میخواهم کشورم را بیشتر ببینم.» مارتیک تنها 28 سال از 76 سال عمرش را در ایران بود و به نظر میرسد، همهچیز تقریباً برای بازگشتش به ایران آماده باشد و این بار یک ویزای دیگر میتواند داستان مارتیک و بازگشت به ایران را تمام کند.
آنها برمیگردند اگر بخواهیم، اگر بگذارند!
همین چند هفته قبل بود که بحث آمدن و بازگشت شهرام شبپره به ایران مطرح شد. به هفته نکشید که باند پهلوی تهاجمش به شبپره را آغاز کرد و تهدیدها جواب داد و او مجبور شد که تمام اظهاراتش برای بازگشت به کشور را پس بگیرد و از مافیای لسآنجلسی دفاع کند. این در حالی است که شهرام شبپره در این سالها چندان فعالیت سیاسی جدیای مانند ابراهیم حامدی(ابی) و عبدالحسن ستّارپور(ستار) نداشته و سالهاست که حتی در جدول خوانندههای پرطرفدار موسیقی هم قرار نمیگیرد. با این حال رسانههای آنور آبی برای آنکه شبپره به کشور بازنگردد، از هیچ تلاشی عقب ننشستند و خط و نشانی جدی برای سایر خوانندههای ساکن در آمریکا کشیدند. جدای از شهرام، برادرش شهبال شپپره هم یکی دیگر از کسانی است که در این سالها چندان فعالیت سیاسیای نداشته و از گزینههایی است که به نظر میرسد بازگشتش به کشور چندان دچار مشکل قانونی نباشد و احتمالاً راه برای بازگشتشان به ایران میتواند هموار باشد.
همراهان آسرایی و گمانهزنیهایی برای بازگشت
فریدون آسرایی در سالهایی که بین آمریکا و کانادا در رفت و آمد بود با گروهی به نام پرواز همراهی میکرد. در این گروه جدای از خودش و یکی دو خواننده دیگر دو برادر حضور داشتند که نامشان در سالهای اخیر پای ثابت شوخیهای استندآپ کمدینها و سریالهای نمایش خانگی بوده. کامران و هومن برادرانی بودند که در اواسط دهه هفتاد مطرح شدند و به عنوان چهرههای پرمخاطب موسیقی در دهه هشتاد نامشان در نقل و انتقالات بلوتوثی بین مردم جا افتاد. کامران و هومن در تمام این سالها تقریباً هیچ اظهارنظر سیاسیای نداشتند و با آنکه سبک کارشان خیلی با خوانندههای جریان اصلی موسیقی لسآنجلسی تفاوتی نداشت اما چندان هم کنش و واکنشهای سیاسی نداشتند و حضورشان در کشور طبیعتاً مسئله قانونیای ندارد. این دو خواننده در این سالها مهمترین آثارشان را با روزبه بمانی و مریم حیدرزاده کار کردهاند که هر دوی این افراد از کسانی هستند که مجوز فعالیت در ارشاد را دارند.
و دیگرانی که راه برایشان باز است...
به غیر از اسامی یاد شده بسیاری دیگر از خوانندگانی وجود دارند که در سالهای اخیر با آنکه در لسآنجلس و نزدیک به محافل پهلویستها بودند اما هیچگاه درگیر فعالیتهای چشمگیر سیاسی نشدند. به عنوان مثال احمدرضا نبیزاده خالق ترانههایی همچون سوتهدلان هم در این سالها هیچ فعالیت سیاسیای نداشته و یا علیرضا قاسمی با نام هنری شهیاد هم در محافلی که ابراهیم حامدی و منصور جعفریممقانی حضور داشتند، وارد نشد.
جدای از خوانندهها بسیاری از موسیقیدانها، آهنگسازها و البته ترانهسراهایی وجود دارند که در این سالها یا تمایل بازگشت به وطن از خود نشان دادهاند یا با پرهیز از فعالیت سیاسی راه را برای بازگشت به کشور هموار کردهاند. چهرههایی همچون کاظم عالمی پس از انقلاب به ایران آمدند و تلاش داشتند در همان سالهای جنگ فعالیت موسیقایی داشته باشند، اما این فعالیتشان تداوم نداشت و به آمریکا سفر کردند یا افرادی چون محمد مقدم و رامین زمانی که به عنوان آهنگساز و ترانهسرا فعالیت بیحاشیهای داشتند. حتی در میانه این نامها میتوان نام منوچهر چشمآذر و مسعود فردمنش را هم اضافه کرد که کیفیت بالایی از خودشان نشان دادند و شکل و شیوه فعالیتشان با باقی خوانندهها و هنرمندان حاضر در آمریکا و بیرون از وطن تفاوت جدی و عمدهای داشت.
در تمام این سالها صحبت از بازگشت به ایران همیشه وجود داشته و این تمایل از دو طرف نشان داده شده. در برخی از دولتها صحبت از باز شدن سازوکاری برای بازگشت هنرمندان به کشور مطرح شده و در برخی از سالها مکاتباتی هم با هنرمندان انجام شده اما آنچه فقدانش در این سالها احساس میشود، به اجرا درآمدن همان سازوکارهاست. سازوکاری که بشود هم از رفتن هنرمندان غیرسیاسی جلوگیری کرد و هم از بازگشت آنهایی که تمایلی به حضور در باندهای قدرت نداشتند. باندهایی که در خارج از کشور به شکل واضحی پولپاشی میکنند تا بسیاری را از بازیگر گرفته تا نخبه به اجلاسیههایشان بیاورند و در این بین آنهایی که در چنین همایشهایی حاضر نمیشوند، جایشان نه خارج از این مرزها بلکه جایی در میان کوچه و خیابانهای همین مملکت است. جایی که بتوانند در آنجا یا بخوانند یا زندگیشان را در وطن خودشان سپری کنند.














