مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: در روزهای پرالتهاب جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، بسیاری از نهادهای فرهنگی، هنرمندان و خوانندگان کشور با خلق آثار حماسی و ملی، کوشیدند صدای واقعی مردم ایران باشند. از قطعات موسیقایی پرشور گرفته تا نماهنگها و سرودهایی که در فضای مجازی و رسانههای مختلف دستبهدست میشد، این تولیدات بخشی از احساسات عمیق و پیام مقاومت را منتقل کردند. وقتی قطعه «علاج» محسن چاوشی یا اثر حسین پارسا، خواننده جوان، منتشر شد، انگار برای مردم نه تنها یک قطعه موسیقی بلکه نمادی از امید و استقامت بود که روحیه آنها را در برابر چالشها تقویت میکرد.
تولیدات موسیقیایی زمان جنگ 12روزه نشان میدهد که چقدر موسیقی و بودنش در چنین روزهایی مهم و حیاتی است؛ چراکه موسیقی در چنین شرایطی فراتر از یک هنر صرف، به ابزاری قدرتمند برای انتقال احساسات جمعی، تقویت روحیه مقاومت و ایجاد همبستگی ملی تبدیل میشود.
در لحظات پرتنش و بحران، مردم نیازمند چیزی هستند که به آنها آرامش دهد، امید ببخشد و انگیزه حرکت و ایستادگی را در دلشان زنده کند؛ موسیقی این نقش را بهخوبی ایفا میکند. سرودها و قطعات حماسی، با کلام و ملودی تأثیرگذار، پیام مقاومت، وحدت و پایداری را به مخاطبان منتقل میکنند و احساس تعلق به یک هدف مشترک را در میان مردم تقویت میسازند.
علاوه بر این، موسیقی توانایی منحصر به فردی در ایجاد پیوند عاطفی بین نسلها دارد و میتواند روایت تاریخی یک ملت را در قالبی هنری و ماندگار بیان کند. در دوران جنگ، این آثار نهتنها بهعنوان سندی از روح زمانه ثبت میگردند، بلکه باعث میشوند پیامها و ارزشهای فرهنگی، مذهبی و ملی به نسلهای بعدی نیز منتقل شود.
به طور مثال قطعه «علاج» محسن چاوشی در آن زمان، فراتر از یک قطعه موسیقی ساده، به نمادی از امید و مقاومت برای بسیاری از مردم تبدیل شد. این اثر با ترکیب ملودی خاص و کلامی سرشار از احساس، توانست پیامی عمیق و الهامبخش به گوش شنوندگان برساند. «علاج» بهعنوان صدای جمعی مردم، یادآور این بود که حتی در سختترین شرایط، امید و مقاومت میتوانند راهگشای مشکلات باشند. همین تأثیرگذاری عمیق بود که باعث شد این قطعه در فضای موسیقی، به یکی از ماندگارترین آثار حماسی تبدیل شود.
در این گزارش، با توجه به اهمیت موسیقی در چنین برهههایی، بررسی کردهایم که نهادهای مختلف فرهنگی مانند سازمان فرهنگی رسانهای اوج، حوزه هنری، بنیاد رودکی، مرکز شعر و موسیقی و سرود سازمان صداوسیما چه تولیداتی در این ایام ارائه دادهاند. طبق بررسی «فرهیختگان»، سبد مرکز موسیقی صداوسیما تقریباً به لحاظ تولید موسیقی و سرود در این ایام خالی بوده؛ مرکزی که بهطور سنتی یکی از مهمترین بازوهای فرهنگی و هنری رسانه ملی محسوب میشود. این مرکز در سالهای گذشته در بزنگاههای تاریخی و ملی، با تولید سرودها و آثار ماندگار، نقش مهمی در تقویت همبستگی و انتقال پیامهای فرهنگی ایفا کرده است. همین پیشینه باعث میشود انتظارات از این نهاد در چنین مقاطعی بالاتر باشد. تجربه جنگ اخیر نشان داد که علاوه بر توان هنری و فنی، چابکی و واکنش سریع نیز برای ایفای نقش مؤثر در رویدادهای مهم، ضرورتی انکارناپذیر است.
نگاهی به تاریخچه این مرکز نشان میدهد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دهه ۶۰، مرکز سرود و آهنگهای انقلابی شکل گرفت تا با تولید آثار ملی، انقلابی و مذهبی، فضای فرهنگی تازهای را رقم بزند. در دهه ۷۰، این مرکز با گسترش دامنه فعالیت خود، علاوه بر سرودهای مناسبتی، به تولید موسیقی متن، آثار ورزشی و نماهنگهای تلویزیونی پرداخت و به تدریج به یکی از بازوهای اصلی صداوسیما در حوزه موسیقی تبدیل شد. طی این سالها، بسیاری از سرودها و قطعاتی که امروز در حافظه جمعی مردم مانده، محصول همین مرکز بوده است. همین سابقه و تجربه باعث شده که در مقاطعی مانند جنگ اخیر ایران و اسرائیل، انتظار عمومی از این مرکز بیشتر از هر نهاد دیگری باشد.
آنهایی که برای وطن خواندند
یکی از شناختهشدهترین آثار موسیقایی دوران جنگ ۱۲روزه، آهنگ «علاج» با صدای محسن چاوشی بود؛ قطعهای که به صدای شاخص آن روزها تبدیل شد. آوازخوانی چاوشی در این ایام نه اتفاق عجیبی بود و نه دور از انتظار؛ چراکه او پیشتر بارها نشان داده بود دل در گرو وطنش، ایران دارد. چاوشی که همواره چه با بهانه و چه بیبهانه برای ایران آواز سر داده، در این روزهای تلخ با صدای خاص و گیرایش، اثری را خلق کرد که به صدای ماندگار این جنگ تبدیل شد. «علاج» با شعری از کاظم بهمنی ساخته شد و در اوج بحران، حال و هوای تازهای به مردم بخشید. هرچند پس از انتشار، برخی تلاش کردند با برچسبهای بیربط ارزش این اثر را کمرنگ کنند، اما روایت کاظم بهمنی بهعنوان شاعر، پاسخی روشن و قاطع به این انتقادها داد. این قطعه با حمایت و مشارکت سازمان حوزه هنری منتشر شد. سازمان حوزه هنری علاوه بر «علاج»، در ساخت دو اثر دیگر نیز مشارکت داشت. پس از پایان جنگ، فرزاد فرزین بار دیگر برای ایران خواند. ترانهاش یادآور روزهایی بود که تنها دو هفته از پایانشان میگذشت؛ اثری با نگاهی عمیق و احساسی به وطن، با واژههایی ساده اما صادقانه. فرزین از همان سالهای آغازین فعالیتش، همواره در آثارش به ایران پرداخته است؛ از «خلیج فارس» و «واسه آبروی مردمت بجنگ» تا «مدال»، «مرز» و پروژه بزرگ «منو بشناس» با حضور ۴۰ خواننده دیگر. در این اثر تازه، او از ماندن و نرفتن گفت، از خاکی که با هیچچیز در دنیا معامله نمیشود و از ایستادن حتی اگر جهان روبهرویمان باشد. یکی دیگر از تولیدات این دوره، آهنگ «قول مردونه» با صدای رضا صادقی بود. واکنشهای صادقی از همان روزهای ابتدایی جنگ در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت و این قطعه بار دیگر نشان داد که او چقدر به وطنش وفادار و دلبسته است. در کنار این آثار، حوزه هنری در این دوره به تولید ۷ موزیکویدئو نیز پرداخت که هر یک بخشی از فضای احساسی و حماسی این روزها را بازتاب میداد.
محمد معتمدی از نخستین صداهایی بود که در این روزها طنینانداز شد. قطعه «ایرانِ علی(ع)» با شعری از محمدمهدی سیار، آهنگسازی مسعود سخاوتدوست و اجرای معتمدی، همزمان با عید سعید غدیر خم و در پی حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به کشورمان منتشر شد. این اثر که به همت مرکز موسیقی ماوا (آوای انقلاب اسلامی) در سازمان هنری رسانهای اوج تولید شد، ایران را سرزمین عاشقان امیرالمؤمنین(ع) تصویر میکند؛ وطنی که ولایت، تکیهگاه استواریاش است. ترکیب این پیام معنوی با داغ وطن، اثری ساخت که هم مذهبی و هم ملی است، و مخاطب را به پیوند میان ایمان و خاک فرامیخواند. سازمان هنری رسانهای اوج در حوزه موسیقی در مجموع ۱۸ اثر تولید کرده است که شامل ۵ نماهنگ مداحی با هنرمندی محمد اسداللهی، نریمانی، ابوذر روحی، رضا شریفی و مهدی رسولی میشود. همچنین ۵ نماهنگ سرودی، ۳ قطعه صوتی و دو اجرای خیابانی برگزار شده که یکی از آنها اجرای سالار عقیلی بوده است. علاوه بر این، یک پویش موسیقایی و دو نماهنگ دیگر نیز در این مجموعه فعالیتها به چشم میخورد. این تنوع آثار نشاندهنده فعالیت گسترده و متنوع سازمان اوج در عرصه موسیقی است. بنیاد فرهنگی هنری رودکی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز با پروژه «آفاق بیپایان» تلاش کرد لحظهای از همدلی و امید را در این روزهای پرالتهاب زنده کند. آهنگسازی حسام صدفینژاد، شعری از علیمحمد مؤدب و خوانندگی سیدمحسن حسینی، این نماهنگ ایران را «خانه» میخواند؛ خانهای که پرچمش عشق است، بیشهاش جای شیران و سروهایش، نماد ایستادگی. تصاویر این اثر، ایران را نه صرفاً یک خاک، بلکه موجودی زنده و ریشهدار به تصویر میکشد؛ وطنی که هر بار نامش بر زبان میآید، هم غرور برمیانگیزد و هم مسئولیت.
در کنار سازمانها و نهادهای رسمی، برخی خوانندگان بدون هیچ حمایت مستقیم، آثاری همسو با حالوهوای جنگ منتشر کردند؛ موسیقیهایی که برای ماندن در کنار مردم و نشان دادن همراهی در روزهای سخت آن دوران ساخته شدند.
سالار عقیلی با صدای همیشه حماسی و سوزناک خود، قطعه تازهای به نام «برای تو بمیرم ای ایرانم» را روانه گوشها کرد. شعری از زهرا تاج و آهنگسازی پویا سرایی، این اثر را به فریادی صادقانه از دل آتش و خاکستر بدل کرد؛ سرودی برای مردمی که شاید خسته باشند، اما همچنان ایستادهاند. انتشار این قطعه در اول تیر ۱۴۰۴، یادآور مسیری بود که عقیلی سالها پیش با آهنگ جاودانه «ایران» آغاز کرده بود؛ اگر آن اثر، سرود افتخار بود، «برای تو بمیرم...» روایت وفاداری در میانه ویرانی است. در پوستر قطعه نوشته شده: «ایران، هر وجب از خاک تو، تکهای از جان ماست.» جملهای که بهخوبی حس و حال این اثر را خلاصه میکند.
یا همایون شجریان، از دیگر خوانندگانی بود که با انتشار اثر در همان روزهای جنگی، روایتی متفاوت از جنگ را خواند. به گفته شجریان، «جهانِ ستم، سرودهای است اجتماعی و انساندوستانه. از غبار جانهای زخمخورده و درهمشکسته، این قطعه به دنیا آمده؛ از صدای آزادهایی که در وحشت اسیرند و فریادهایی که در نیستان ستم، به زنهار برمیخیزند...» در «جهان ستم»، همایون شجریان دو شاعر از دو نسل متفاوت شعر فارسی را به گفتوگو با هم نشانده است؛ گفتوگویی میان بیدل دهلوی با غزلیات پیچیده و استعاریاش و هوشنگ ابتهاج، شاعری از دوران ما با بیانی صریح و سوگوار. این همنشینی، با صدای آشنای همایون، به ترکیبی تبدیل شده که تلخی جهان را تصویر میکند؛ اما در دل همان تلخی، تسکینی پنهان دارد؛ همان امیدی که هنر اصیل همیشه به انسان هدیه میدهد.
حتی نسل تازه موسیقی ایران هم در آن روزها سکوت نکرد. جوانانی که احتمالاً سالهای جنگ تحمیلی ایران و عراق را تجربه نکردهاند، اما ضربان قلبشان با نام ایران میتپد، پا به میدان گذاشتند تا صدای خشم، مقاومت و امید باشند. حسین پارسا، از چهرههای جوان موسیقی، با انتشار چند قطعه در طول آن روزهای جنگ، نشان داد که عشق به وطن به نسل و تجربه محدود نمیشود. صدایش، گرچه تازه و نسبتاً جدید بود، اما استقبال قابلتوجهی از آن شد. او در آهنگهایی که خواند، در تلاش بود تا نشان دهد این خاک، وارثانی دارد که تا آخرین لحظه از آن پاسداری میکنند. پیوستن هنرمندان جوان به جریان موسیقی مقاومت، تصویری نو از همبستگی ملی ساخت؛ تصویری که در آن، نامهای تازه و قدیمی در کنار هم میخوانند تا آتش عشق به ایران هرگز خاموش نشود.
اینها بخشی از تولیداتی بود که توسط افراد، سازمانها و ارگانهای گوناگون ساخته و منتشر شدند. البته آثار دیگری نیز در مسیر انتشار قرار دارند که هرکدام با حمایت و مشارکت نهادها و سازمانهای مختلف تولید شدهاند و تلاش کردهاند تا همدلی و همراهی خود را با مردم نشان دهند.
جای خالی همان همیشگی
در کنار خوانندگان مستقلی که با امکانات و بودجههای محدود یا گسترده تلاش میکنند صدای مردم باشند و در کنار آنها بمانند، مراکز و نهادهای تخصصی متعددی نیز در حوزه موسیقی فعالیت دارند. حوزه هنری با بخش موسیقی خود، مرکز «ماوا» بهعنوان بازوی موسیقایی سازمان هنری رسانهای اوج، و بنیاد رودکی بهعنوان نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، هر یک در این عرصه نقشی ایفا میکنند و آثار متعددی را تولید و منتشر کردهاند. اما در این میان، جای یک نام بزرگ خالی است؛ مرکز شعر، موسیقی و سرود سازمان صداوسیما. نهادی که در دوران جنگ ۱۲روزه، در حالی که دیگر مراکز و هنرمندان در خط مقدم فرهنگ و هنر ایستادند، ما از آن هیچ اثر شاخص یا قابلتوجهی ندیدیم. البته صداوسیما در آن ۱۲ روز با پخش موسیقیهای مختلف تلاش کرد تا استفاده از موسیقی را فراموش نکند، اما پخش موسیقی کجا و ساخت و تولید آن کجا؟
برای گفتن از اهمیت این مرکز، باید به گذشته دور برویم که مرورش خالی از لطف نیست. با ورود علی لاریجانی به سازمان صداوسیما بهعنوان مدیر، واحد موسیقی وارد فصل تازهای از فعالیت خود شد؛ فصلی که پلی میان دوران سازهای کوبهای و موسیقی ارکسترالِ اوایل دهه ۷۰ و شکوفایی موسیقی پاپ در سالهای بعد ایجاد کرد. پیش از آنکه پاپ بهصورت گسترده وارد جریان موسیقی کشور شود، فضای موسیقایی سازمان بیشتر بر آثار ارکسترال و استفاده از سازهای کوبهای متمرکز بود. در این مقطع، نامهایی چون چنگیز حبیبیان، مهرداد کاظمی، حسن همایونفال (با قطعه خاطرهانگیز «آی نسیم سحری»)، بیژن خاوری، فریدون شهبازیان، بابک امینی، بابک بیات و علیرضا عصار درخشش ویژهای داشتند. این دوره بهعنوان گذرگاهی مهم، زمینهساز ورود جریان پاپ به سازمان و شکلگیری دورهای تازه در موسیقی تلویزیونی ایران شد.
یکی از مدیران تأثیرگذار مرکز موسیقی صداوسیما، محمدعلی معلم دامغانی بود؛ مدیری که با عنوان شاعر و ادیب شناخته میشود و دوران درخشانی از تحول و شکوفایی را رقم زد. معلم دامغانی که نامش در ادبیات معاصر ایران ماندگار شده، با دیدگاهی نو به موسیقی و ترانه، مسیر تازهای در این مرکز فرهنگی گشود. او با تکیه بر تجربهای که در شعر فارسی، بهویژه در حوزه اشعار حماسی و مذهبی داشت، موسیقی پاپ را در صداوسیما احیا کرد. مرکز موسیقی در آن دوره، به یکی از قطبهای اصلی شکلدهی موسیقی پاپ ایرانی تبدیل شد و توانست گامهای مهمی در جهت تعریف موسیقی پاپ وطنی بردارد؛ موسیقیای که جایگزین جریان غالب لسآنجلسی شد و پیش از آن با نگاه منفی و محدودیتهای فراوان روبهرو بود. اما با مدیریت فرهنگی علی معلم، این جریان زنده شد و فرصتی برای تولید ترانههای غنیتر و متنوعتر فراهم آمد.
ورود او به مدیریت موسیقی صداوسیما همزمان بود با تلاشهای جدی برای سیاستگذاری و سازماندهی موسیقی پاپ به سبک بومی و فاخر. او که خود شاعری توانمند بود، با همکاری فریدون شهبازیان و دیگر متخصصان، فضایی نوآورانه در موسیقی پاپ ایجاد کرد. هدف اصلی، مقابله با سلطه موسیقی لسآنجلسی بر مخاطبان ایرانی و ارائه موسیقی اصیل و فرهنگی متناسب با نیازهای جامعه بود. در این دوره، هنرمندان برجستهای چون حسین زمان (مهندس برق و نوحهخوان)، خشایار اعتمادی، محمد اصفهانی و محسن چاوشی با استعداد و دانش خود، نقش مهمی در شکلگیری و توسعه جریان نوین موسیقی پاپ ایفا کردند. هنرمندانی که با اشعار فاخر و موسیقی تنظیمشده توانستند جایگزین شایستهای برای موسیقی لسآنجلسی باشند. این دوره هرچند با محدودیتهایی روبهرو بود، اما نقطهعطفی در تاریخ موسیقی پاپ ایران به شمار میرود؛ دورهای که افراد با توانایی هنری و درک اجتماعی بالا فرصت بروز یافتند. همچنین بستر تولید آثاری چون «من خود آن سیزدهم» محسن چاوشی فراهم شد؛ هرچند ممیزیها باعث تأخیر در انتشار آنها گردید.
فضای کاری مرکز موسیقی تحت مدیریت علی معلم با هدف حمایت از موسیقی فاخر و شادیبخش شکل گرفت، اما محدودیتهای فرهنگی و حساسیت بر اشعار و محتوای موسیقی، نوآوری هنرمندان را تحتتأثیر قرار داد و مانع شکلگیری جریانهای آزاد موسیقایی شد. علی معلم علاوه بر مدیریت، خود نیز شاعر بود و با سرودن شعر برای ترانهها، شاعران برجسته را به خلق آثار نو و باکیفیت ترغیب کرد. شعرهای او، بهویژه مثنویهای حماسی و دینی، حتی پس از گذشت دهها سال از انقلاب، تازگی و قدرت خود را حفظ کردهاند.
بسیاری از اهالی فرهنگ بر این باورند که دوران مدیریت علی معلم در مرکز موسیقی صداوسیما نقطهعطفی در تاریخ این نهاد است؛ مدیری که نهتنها موسیقی پاپ را احیا کرد، بلکه با روحیه بزرگمنشی و رویکردی دوستانه، فضای همکاری و خلاقیت میان شاعران و هنرمندان را گسترش داد. در نهایت، مرکز موسیقی صداوسیما در دوران مدیریت او از یک نهاد دولتی ساده به مرکزی پویا و تأثیرگذار تبدیل شد که با ترانهها و موسیقیهای خود، همصدایی با مردم و آرمانهای انقلاب اسلامی ایجاد کرد و نقشی مهم در حفظ و انتقال فرهنگ و هنر انقلاب ایفا نمود.
در کنار تحولات بزرگ دوران مدیریت علی معلم دامغانی در مرکز موسیقی صداوسیما، دهه ۸۰ نقطه آغاز موج تازهای در موسیقی تلویزیونی بود؛ موجی که نهتنها تیتراژها را به بخش جدی و اثرگذار برنامهها و سریالها تبدیل کرد، بلکه برای نخستین بار رسم داشتن تیتراژ پایانی را هم باب کرد. این تغییر باعث شد رقابتی نفسگیر میان خوانندگان شکل بگیرد و اجرای تیتراژ به فرصتی طلایی برای ماندگار شدن بدل شود. از صدای نوستالژیک مجید اخشابی در «محله بندهنواز» و اجرای احساسی محمد علیزاده در «کولهپشتی» گرفته تا شروع درخشان محسن یگانه در «ماه عسل»، همه در این فضای تازه جان گرفتند. در این میان، نام احسان خواجهامیری بیش از همه مطرح شد؛ تا جایی که میگفتند تقریباً تمام تیتراژهای مهم آن سالها را او خوانده است. نقطه اوج این مسیر برای او، اجرای ماندگار تیتراژ سریال «نابرده رنج» بود که هنوز هم بهعنوان یکی از شاخصترین و محبوبترین آثار کارنامهاش شناخته میشود.
در دوران مدیریت علی معلم دامغانی در مرکز موسیقی صداوسیما، علاوه بر احیای موسیقی پاپ و شکلگیری جریان تازهای از تیتراژهای ماندگار، اتفاق مهم دیگری نیز رقم خورد: ساخت موزیکویدئو بهعنوان یک قالب جدی هنری در تلویزیون ایران. از همین زمان بود که این قالب تازه در کشور باب شد و هنرمندان توانستند آثار خود را با روایتی تصویری و هنرمندانه به مخاطب ارائه کنند. نمونه شاخص این جریان، موزیکویدئوی «نون و دلقک» با صدای محمد اصفهانی بود؛ اثری که در آغاز آن، جملهای تقدیمی به چارلی چاپلین نقش بست: «با یاد چارلی چاپلین، اسطوره تکرارناپذیری که از طنز برای بیان حقایق بیشترین بهره را برد. هنرمندی که از میان مردم برخاست و همواره در سختترین شرایط با آنان زیست...» ویدئو با تصاویری از چاپلین، کلاه و عصای معروفش و آن راهرفتن امضایی آغاز میشد و با ترکیب موسیقی و تصویر، تجربهای تازه و متفاوت برای مخاطب ایرانی خلق کرد.














