سهیلا عباسپور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: نواب همتیان، مدرس دانشگاه و تحلیلگر ارشد رسانه در ادامه نشستهای تخصصی پیرامون بازخوانی استراتژیهای کلان ایران در نسبت با جنگ دوازدهروزه که به همت اندیشکده مطالعات ایران پژوهشکده شهید صدر برگزار میشود، ذیل محور رسانه به ارائه «روایت جنگ رسانهای از جنگ» پرداخت. این نشست به بررسی هندسه روایت از سوی رژیمصهیونیستی و آنچه در رسانههای جریان اصلی ایران و شبکههای اجتماعی در جنگ شکل گرفت، اختصاص داشت. همتیان ضمن پاسخگویی به سؤالات دهقانیان، دبیر این نشست تخصصی بیان کرد که جریان رسانهای ما در روایت اتحاد و انسجام دست برتر را داشت و آنچه باید با قوت در جریان رسانهای ما حین جنگ شکل میگرفت روایت پر توان «زندگی ضمن جنگیدن» بود.
دهقانیان دبیر نشست: در این مدت یک اصطلاح از حاشیه به متن آمد که خیلی پر رنگ بود. امروزه در جنگها، یک بخش به سختافزارهای جنگ نظامی یا اقدامات و تاکتیکهای عملیات نظامی اختصاص دارد و بخش قابلتوجه و عمده آن جنگ رسانهای و نرم است. از رسانه بهعنوان یک ابزار عملیات در زمین حریف یاد میکنند که با تکنیکهای عملیات روانی، سعی در جنگ روایت دارند. نقش روایت در ساخت گفتمان، بسیج نیرو و منابع، آمادگیهای ذهنی و روانی و در نهایت در خلق یک کنش جمعی انکارناپذیر است. ما با آغاز جنگ در روزی که در فرهنگمان بسیار از جنبه مذهبی مهم است، با یک شوک مواجه شدیم. ارزیابی شما از عملیات رسانهای که بلافاصله در ساعتهای اولیه توسط رژیمصهیونیستی و رسانههای موافق آن بهویژه رسانههای غرب شکل گرفت چیست و چگونه فضای رسانهای را خلق کردند و ما چگونه با این مسئله مواجهه داشتیم؟
همتیان، مدرس دانشگاه و تحلیلگر ارشد رسانه: من بحث را به شکلی شروع میکنم که یک آورده کاملاً عینی و ملموس برای مخاطبان عزیز داشته باشد. ما میخواهیم پایمان را وسط جنگ و جای مخاطب بگذاریم و ببینیم او در موقعیت عدم اطمینان چهکار میکند تا تحلیل کنیم و سپس در این خط زمانی، از لحظهای که حدود دو و نیم صبح روز جمعه اولین خبرها از جنگ منتشر شد تا بعد بپردازیم.
موقعیت «عدم اطمینان» موقعیتی مملو از فرصت و تهدید برای مخاطب است. این زمانی اتفاق میافتد که امتداد یک رویداد (تعریف رویداد) را به رسانه میسپاریم و کاملاً این طبیعی است و منفی نیست؛ جهان، جهان رسانه است. وقتی موقعیت «عدم اطمینان» به مخاطب القا میشود او به کجا باید مراجعه کند؟ طبیعتاً او به جایی که امتداد رویداد است بهنحویکه برایش اطمینان ایجاد کند و او را از موقعیت عدم اطمینان بیرون میکشد، مراجعه میکند. این خاصیت ابهام است که چون یک مه غلیظی در فضای ذهنی ما ایجاد میکند ما به حالت عدم اطمینان دچار میشویم و سریع میخواهیم خودمان را از این موقعیت بیرون بکشیم و سراغ رسانهها میرویم. اینجا روایتی که از جنگ رسانهای میبینیم کارکرد پیدا میکند. یعنی مخاطب میخواهد امتداد رویداد را از رسانهها دریافت کند و حالا اینجا کسی میتواند نقش برگبرنده را در رفع این فضای غبارآلود ذهن مخاطب بهتر ایفا کند که در درجه اول سرعت داشته باشد و در درجه دوم با واقعیت در ارتباط با مخاطب انطباق داشته باشد. یک استراتژی در رسانه وجود دارد که به آن استراتژی انکار میگویند. ما چه زمانی یک موضوع را انکار میکنیم؟ زمانی که آن خبر و اتفاق موردپسند آن رسانه نباشد و آن رسانه یا آن خبرنگار آن را تکذیب میکند که چنین چیزی نیست و اصلاحیه میزنیم. رسانه ما در این قضیه بهواسطه عملکردی که از سال 1395 داشت، یک توالی درستی دارد در آن اتفاق میافتد. من نمره خیلی مثبت و خیلی منفی به رسانه خودمان نمیتوانم بدهم؛ جاهایی بهشدت خوب عمل کرده و جاهایی هم نه؛ این حالت بهت و شوک اولیه ناشی از جنگ برای تمام دستگاههای ما بود نه فقط رسانه؛ علت اساسی آن هم این بود که برخی حدسها و پیشبینیها بر این بود که چنین اتفاقی خواهد افتاد، این به کنار؛ اینکه ما بدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد پیشبینی نظامی آن یک بعد است و اینکه بدانیم چه روایتی باید غالب شود یک بعد دیگر است.
خیلی از مردم و دستگاههای رسمی ما خبر را از رسانه ملی پیگیری میکردند که از دو روز قبلش میگفتند که سفارتخانههای منطقه دارد خالی میشود. اتاق وضعیت و خبر صداوسیما، خبرهایی را در سطح بینالملل و منطقه رصد میکنند که لزوماً بازپخش هم نمیشود؛ اما خود آنها از این خبرها نزد خودشان مطلع هستند و میدانند فضا چگونه است. ما از ماههای قبل تهدید به حمله شده بودیم. مدیریت رسانه نباید بهگونهای تمهید میکرد و سناریوهای مواجهه با جنگ را تمرین میکردند؟ این روایت جنگ چگونه شکل گرفت؟
نکتهای که فرمودید یک پیشدرآمد دارد و علتش هم این است که اگر این جلسه کنونی ما سال 2001 بعد از یازده سپتامبر برگزار میشد میتوان یک تحلیل رسانهای بیرونی از آن داشت که مثلاً چگونه میشد مواجهه با دو جریان رسانههای اصلی یا جریان رسانهای اصلی آمریکایی و جریان رسانهای دوم یا غیر جریان اصلی کرد. اگر اکنون سال 2001 بود میگفتیم تنها منبع دریافت خبر برای مخاطب، رسانه ملی بوده است. یعنی رسانه ملی است یعنی فقط شبکه خبر نیست و مثلاً شبکه سه یک گونه خبر را دارد ارائه میکند. اینها همه رسانههای جریان اصلی هستند. اما ما اکنون در حالی این جلسه را داریم برگزار میکنیم که محل دریافت اخبار برای مخاطب، یک مرجع و رسانه نیست و این یک امکان مقایسهای برای مخاطب ایجاد کرده است. یعنی نگاه میکند ببینید رسانههای طیف مخالف جمهوری اسلامی اکنون درباره این رخداد چه میگویند و بعد رسانههای این سو را هم با یک عدم تعادلی میبینید. اگر فرد حامی منافع جمهوری اسلامی باشد نسبتش هفتاد درصد رسانههای مطلوب خودش و سی درصد رسانههای آن سو هستند و برعکس این هم هست. اگر کسی ضدیتی با جمهوری اسلامی داشته باشد هفتاد درصد سهم سبد رسانهایاش را آن سو میگذارد و سی درصد هم رسانههای این سو را میبیند و با ذهنیت آن سویی میآید ببینید این رسانهها چه میگویند. ما در چنین جهانی داریم صحبت میکنیم. در این جهان، با امکان مقایسهای که ذهن مخاطب از اخبار و روایتها دارد دیگر نمیتواند اتاق وضعیت تکبعدی رسانهای جریان اصلی ایجاد کند.
اضلاع و هندسه روایت جنگ رسانهای را شما چگونه روایت میکنید. ما میخواهیم این جنگ رسانهای را از دو طرف ماجرا روایت کنید. به هر حال کسی که این جنگ را آغاز کرده قطعاً یک سناریوی رسانهای داشته است. دشمن چه سناریویی داشت و ما چگونه با آن سناریوی رسانهای مواجه شدیم؟
من قصدم معرفی یک فرایند بود که نواقصی دارد. اتاق وضعیت تکبعدی رسانهای امکان مدیریت صحنه نبرد رسانهای را به ما نمیدهد. نکته بعدی این است که چه آرایش رسانهای را طیفهای گوناگون ناظر به این رخداد دوازدهروز داشتند و چه فراز و نشیبهایی را طی کرده است؛ این را ما باید از عینک مخاطب نگاه کنیم. چون اراده مخاطب به همراهی و عدم همراهی برای دو طیف مهم است نه چیزی غیر از این؛ من حتی بعد نظامی این اتفاقات را برای اثرگذاری بر محاسبات ذهن مخاطب ایرانی نسبت به این روایتها میدانم. یعنی همانطور که فضای مذاکره و دیپلماسی جزئی از میدان سخت ماست، معکوس آن را هم ببینید که بخشی از آرایش رسانهای آنها جزئی از میدان سختشان است. یکی از آنها فروپاشی روانی است که چرا جامعه ایرانی باید به فروپاشی روانی برسد. آرایش روانی و رسانه چگونه شکل گرفت؟ مخاطب را از روز اول در مرکز قرار دهید. دو محدوده معنابخشی مثبت و منفی دور این معنا شکل گرفت. این محدودههای معنابخش از یک سمت شبکههای اجتماعی، رسانههای جریان اصلی و افواه عمومی از نظر من است نه افکار عمومی؛ یعنی فهم من و شما در کنار هم چه روایت و امکان تطبیقی را به روایتی که دارد ایجاد میشود، میدهد.
دو روایت متضاد در سه روز اول شکل گرفت. القای روایت بحران که خود القای روایت یک موضوع است و اینکه آیا آن روایت شکل گرفته یا نه یک موضوع دیگر است و تصمیمگیری مخاطب بر اساس چه روایتی شکل گرفته یک موضوع دیگر است و این سه تا باید تفکیک شود.
یعنی واقعیت، برساختش و نحوه مواجهه با آن.
بله؛ یعنی خود رخداد، روایترخداد و فراروایتش؛ حالا زیرمتنش آن افواهی است که گفتم. این سه تا را در نظر بگیریم. سه تا پنج روز اول روایت بحران و روایت انسجام داشت با هم میجنگید. یعنی ضمن اینکه یک شوق و نگرانی توأم در مخاطب ایجاد شده بود، شوق از اینکه من مخاطب در محیطی دارم زندگی میکنم با مردمی که 89 درصد از آنها متحد و منسجم شدند و نگرانی از روایت بیفرمانده شدن و این انگاره که ارتباط آنها با هم مهم است. من بر اساس تصویر ذهنی خودم از این چیزی که روی میز است مواجهه میکنم. روال عادی زندگی مخاطب ایرانی این بود که عید را طی کند و یکشنبه سر کارش برود. چرا او وارد شوک شد؟ چون یک روال عادی به هم ریخت و در موقعیت عدم اطمینان فرد به رسانهها مراجعه میکند و میبیند صهیونیستها مسئولان را تهدید میکنند. این به مخاطب چه انگاره و تصویری میدهد؟ اینکه بحران فراگیر است. در محاسبه ذهنی مخاطب این دو روایت انسجام و اتحاد غالب بود و با هم در تنش بودند. این بازنمایی بود؛ یعنی نمایش گرتهبرداریشده از واقعیت؛ یکی از نقاط قوتی که دیدم خیلی به آن اشاره نشده است؛ جمعیتی نزدیک به شش تا هشت میلیون نفر به مازندران رفتند، نان به مدت دو روز کمیاب شد. خوب این کجای روایت بود؟ او میخواهد روایت بحران غالب باشد که ما وقتی با ساری، بابلسر و آمل روبهرو میشویم با روایت بحران برای جامعه روبهرو شویم که مثلاً نه نان هست نه روغن هست و نه برنج و اکنون هم در شرایطی هستیم که مثلاً هر کسی خواست میتواند چیزی بدزدد. اما روایت اینسو چه بود؟ انسجام و اتحاد بود که آن را خنثی میکرد. مواجهه اینگونه بود که مثلاً تو که خانه نداری به خانه من بیا و من مثلاً نان به تو قرض میدهم و دیگری که میگفت در این شرایط کمتر جنس بخریم.
و هیچ تصویری هم از هجوم مردم به فروشگاهها نداشتیم.
نه نداشتیم. حتی من مصاحبه یکی از شخصیتهای صهیونیست در آمریکا را دیدم که میگفت من زیرنویس مصاحبه ایرانیها را دیدهام و یک نمونه از آن را در حیفا و تلآویو نداشتهایم. او مصاحبههایی که در تجمع اولیه در ایران بود را میگفت که مردم میگفتند ما خاکمان را رها نمیکنیم و هستیم و او میگفت این مصاحبهها را آنسو نمیشنود و تحلیل میکرد که این به خاطر ریشه ایرانیان است.
یعنی به خاطر این شوکی که به ما وارد شد اتفاقاً یک ملت شدیم ولو با احساس غم و ناراحتی و هر احساسی یا حتی احساس ناامنی. حتی شاید ما چنین مواجههای را در ایام کرونا به این غلظت نداشتیم.
بله. این به یک ریشه جامعهشناسی ارتباط دارد که شکلگیری ساختار ارتباطی ایرانیان به لحاظ اجتماعی چگونه است. یک قشر از ایرانیان دوست دارند همه لوازم منزلشان کامل باشد و این از جهت جامعهشناختی در صیرورت استقلالخواهی ایرانیان است، درصورتیکه در برخی کشورها یک لباسشویی هست و پنج طبقه همه دارند از آن استفاده میکنند. نمیخواهم وارد آن بعد مصرفگرایی شوم. این یک فرصت و تهدید توأمان دارد. اگر ارتباط مقاوم استقلالخواه را از ایرانی بگیرید ایرانی فاسد میشود. جنگ این را مثل یک اورانیوم غنیشده بروز داد. جنگ مثل یک سانتریفیوژ عمل کرد. ایرانیان دقیقاً مثل یک غنیساز عمل میکنند، یعنی میگیرند غنی میکنند و استفاده میکنند بدون اینکه ابعاد جامعهشناسی آنها تغییر کند. همان حملهای که اعراب به ما داشتند به مصر هم داشتند؛ مصر زبانش از آرامی به عربی تغییر کرد؛ اما ایرانیها زبانشان تغییری نکرد درحالیکه مؤلفههای قدرتمند آنها را گرفتند و غنی کردند. این روایتها در پنج روز اول در تعارض با هم قرار گرفت و ایرانیان در روایت انسجام موفق شدند. اما دشمن که دستبردار نیست و به روایت خودش برای روایت تنش و بحران ادامه میدهد، چند تا آزمایش اجتماعی-رسانهای انجام داد. یک بخش از این به نظرم آزمایش ادراکی است. حتی زمانی که آنها شهید فخریزاده را ترور کردند که به فاصله نه ماه از شهید سلیمانی بود، برای این بود که بدانند آیا ایرانیان که به شهادت فرماندهان نظامیشان واکنش نشان میدهند همانگونه هم به شهادت دانشمندان هستهای واکنش نشان میدهند. این ارزیابی را در ترور شهید علیمحمدی، شهید احمدیروشن و شهید رضایینژاد هم انجام دادند. این یک نکته دارد. فرماندهان نظامی با روایت حماسه و انتقام تلاقی دارند. مخاطب ما روایتش در حماسه و انتقام و ترور فرماندهان نظامی خیلی جدیتر است تا روایت اینکه ما انتقام دانشمندانمان را بگیریم یا نگیریم و خوب این انتقامخواهی کمتر است. نمیخواهیم ارزشگذاری کنیم. منظور این است روایت انتقام و حماسه برای آنها ملیحتر و گستردهتر است. یعنی اگر الان شهید فقهی و شهید باقری را کنار هم بگذاریم مخاطب ما آیا انتخاب میکند؟ خب نه! هر دو برایش ارزشمندند. من دارم در مورد مدل محاسبه ذهنی صحبت میکنم که ترور یک دانشمند هستهای چه روایتی را بازتولید میکند و چه روایتی را ترور یک فرمانده نظامی بازتولید میکند.
خط رسانهای که در روزهای اول جنگ شکل گرفت مؤلفههای برجستهاش بیشتر در چه محورهایی بود؟
آنها یک مثلث را درست کرده و آن را بازتولید میکردند: شوک، بحران و بیثباتی و این را مدام تکرار میکردند. حتی در شبکه اجتماعی ایکس توئیتهای کاملاً دروغ و شایعه میزدند که مثلاً در زابل ترور هدفمند مأموران انتظامی دارد انجام میشود. درصورتیکه اتفاق آن روستا در زابل روز نهم جنگ بود، نه روز دوم یا سوم. آن مثلث شوک، بحران و بیثباتی کانون مرکزی روایتهای آنها تا پنج روز اول بود.
چه روایتهایی به پیشبرد این مثلث کمک میکرد و خط روایت چه بود؟ منظورم از جهت مصداقهای رسانهای است.
اینها را باید لایهبندی شده به هم نزدیک کرد. روایت برای ایجاد انگاره و تصویر ذهنی است. یک روایت که ساختند این بود که آسمان ایران کامل در اختیار رژیم صهیونیستی است و هر کاری بخواهند میکنند و میآیند و میروند؛ درصورتیکه به اذعان کارشناسان نظامی آمریکایی که فیلم آن در فضای مجازی هست باید این گونه مقایسه کرد که یک کشور تک و تنها با سامانههای پدافندی عقبتر از ناتو داشت با این مجموعه میجنگید و نه اینکه فقط با رژیم صهیونیستی بجنگد. سامانههای پدافندی و سیستم دفاعی ما در کل داشت با سیستم دفاعی ناتو میجنگید و موفقیت موشکی ما که تک و تنها بودیم داشت پدافندهای هفت لایه ناتو را درمینوردید. روایت اما معکوس بود. آنها کمتر میگفتند سیستم پدافندی ایران؛ میگفتند لایههای پدافندی ایران و نیروهای نیابتی. چرا آنها این همنشینی کلمات را داشتند و دنبال چه بودند؟ میگویند اگر میخواهید در ذهن مخاطبتان روایتی بسازید که یعنی من دارم سخت میجنگم باید دشمنت را بزرگ کنی. آنها میگفتند ما با ایران نمیجنگیم؛ یمن هست، ایران هست، عراق هست و گروهکهای داخلی سوری مدافع ایران هم هستند و... آن مثلث یک لایهاش پدافندی و آسمان ایران بود. بحث بیثباتی اقتصادی و معیشتی هم که در برنامههای آنها بود که درگیر سوریه شدند، وگرنه داشتند زمینهسازی روایی لایههایی که معیشت مردم را درگیر کند، انجام میدادند.
این روایتی که به عنوان روایت و درک خود مخاطب از صحنه است این بود که در ساعات اولیه با آن حجم از ترور، یک انگارهای در مقابل انگاره برتری نظامی شکل گرفت که به ویژه در هوا برتری را نشان میدهد و پیچیدگی دارد. اما یک لایه در سطح عالی فرماندهی، راهبردی و تاکتیکی بود و لایه دیگر که در روایت دوم میخواهد شکل بگیرد یعنی ترور دانشمندان هستهای در نقاط مختلف. ما هفته قبلش تعداد زیادی سند آورده بودیم که ضربه اطلاعاتی و نفوذی به رژیم بود. مخاطب ایرانی در این فضا بود که دادههای حساس رژیم را دسترسی پیدا کرده بودیم و ناگهان صبح جمعه جنگ میشود. مردم عادی خودبهخود دنبال پاسخ برای این ابهام و پیچیدگی بودند.
بله؛ یکی از منابع تولید شوک همین روایتی بود که شما اشاره کردید و نمیشود آن را کتمان کرد و وجود داشت و کماکان بخشهایی از آن را میبینیم. اینکه چگونه بخش زیادی از آن خنثی شد در خود این روایت نیست و باید جای دیگری دنبال آن بگردیم. اما اصل وجود روایت را نمیتوانیم کتمان کنیم. اینکه الان در تقابل رژیم صهیونیستی با ایران، آیا ایران هم دست برتر اطلاعاتی را دارد یا نه، بخشهایی است که در لایههای فوقانی کشور دارد پیش میرود و بررسی میشود. کما اینکه اگر نداشت، آوردن آن حجم از دادههای فوق سری رژیم اصلاً امکانپذیر نبود. اما اینکه باید یک رویکرد تبیینی در لایههای ذهنی مخاطب داشته باشد یا نه ضرورت مسئله را کم نمیکند. چند درصد مردم ما مگر به لایههای سرّی کشور و ساختار سیاسی آن دسترسی دارند؟ زیر یک درصد هم نیستند و فقط مسئولان ارشد کشور هستند.
رژیم در بعد نظامی و سخت به فرماندهانش میگوید من ملاط آماده کردهام و با آن قرار است چه چیزی درست کنی و دست مخاطب ایرانی بدهی؟ خب او قرار است با آن بیثباتی، بحران و شوک را بیرون بکشد که بتواند مخاطب را به فروپاشی روانی برساند و بعد از آن نسبت به تمامیت ارضی و استقلال و انسجام خودش بیحس شود. انسانها در این موقعیتهاست که بیحس میشوند. این بهرهبرداری را میخواست بکند. این هم طور دیگری خنثی شد.
تصویری که ما از دشمن برای جامعه ایران مخابره کردیم این بود که داشتیم با ناتو میجنگیدیم؛ اما من میگویم ما داشتیم با فراتر از ناتو میجنگیدیم و کشورهای همسایه ما با آسمان بازشان در یک سوی ماجرا بودند و خبر رهگیریها میآمد. رهبر انقلاب در مواجهه قبلی که با رژیم صورت گرفت و پدافند ما ضربه خورد، یک راهبرد رسانهای را مطرح کردند که ما از آن غفلت کردیم. آن هم این بود که دشمن را نه آنقدر بزرگ کنیم و نه آنقدرها کوچک؛ دشمنی که رسانه را دارد و نهادهای بینالمللی هم در این جنگ با آنها به شدت همراه بودند که حقوقی و مدنی هم بودند و به شکل معمول خود نمیخواستند به شکل محکومیت و استفاده از ابزارهای حقوقی خود برای تخطئه رژیم وارد عمل شوند. این به آن شوک بحران و حیرت کمک نکرده بود؟
این سه موضوع بود. انگارهای که به نظرم باید میساختیم این بود که تبیین کنیم برای مخاطب که قدرتمندی ما نامتقارن است. اگر میدان ما در روزهای آخر غلبه نکرده بود و ایران هفت فروند موشک نمیزد که هر هفت تایش خورد و کاملاً پدافند در تلآویو و حیفا تعطیل نشده بود، این درک تغییر نمیکرد، چون روایت رسانهای برونمرزی ما آن قدرت را نداشت. یعنی خارج از مرزهای ایران، دستاوردهایی که در عراق، هند، پاکستان، چین و... به وجود آمد به واسطه فیلمهایی که از موشکهای ایرانی و اصابت آنها در جهان پخش شد شکل گرفت نه به واسطه اینکه پرستیوی یا هیسپانتیوی کار کرده بود و نه به واسطه اینکه رسانههای اجتماعی بینالمللی ما کاری کردند. چون مخاطب داخلی ما اتصالی با آن سو ندارد. من دیروز با یک هندی صحبت میکردم و او گفت آنجا هنوز فکر میکنند که نصف جمعیت ایران عرب هستند.
این یک بازنمایی از خود جامعه ایران است که میفرمایید کمکاری صورت گرفت. ما یک ایرنا داریم که شعب منطقهای دارد.
بله؛ مشکل در استراتژی رسانهای است.
تصویر توان نظامی که نباید بزرگنمایی و نه کوچکنمایی باشد سر جای خودش، باز هم ما احساس میکنیم که جامعه ایران نسبت به ساخت قدرت و ابزار آن در اسرائیل اطلاع خاص ندارد. یعنی باید وایزمن حتماً زده شود که شاید از لحاظ اهمیت خیلی مهمتر از فردو ما باشد یا مثلاً خیلی از جاهای دیگر که زده شد. از لحاظ تصویر فضایی و نقشه جغرافیای روی زمین و شهرهای اسرائیل، ما منتظریم شبکههایی که گاهی پخش مستقیم داشتند یا الجزیره این تصویرها را نشان بدهد. رژیم این اجازه پخش را نمیداد. در هر صورت، ما یک دشمن پیچیده و قدرتمند داریم که حمایتهای زیادی از آن میشود و دشمنی ما قبل از انقلاب با آن شروع شده است. اما افکار عمومی ایرانیان و کارشناسان و حتی نخبگان نسبت به هندسه قدرت در اسرائیل که اصلاً چه موجودیتی دارد ضعف داریم و حتی در روایت نبرد اسرائیل با فلسطینیها هم ضعف داریم. فلسطینیها با دست خالی روبهروی آن ایستادهاند. من دیدهام که کارشناسان و سخنرانان اسرائیل وقتی ایران را ترسیم میکنند آن را با جزئیات اعم از مذهب، قومیت، توان، پیگیری بمب هستهای و... ترسیم میکنند.
خب این برای آنها کاربرد معنایی دارد.
او دارد از ایران یک دشمن خطرناک قدرتمند که در آینده تهدید جدی برای موجودیت اوست ترسیم میکند. اما ما این تصویر از اسرائیل را در افکار عمومی نداشتهایم و نبود این تصویر متعادل باعث شده برخی سرخوردگیهای بدونوجه پیش بیاید.
میخواهم به یک اشتباه تبلیغی- تبیینی و رسانهای در کشور اعتراف کنم. یک سؤال؛ ایران چگونه میخواهد رژیم صهیونیستی را از بین ببرد؟ این را از 10 نفر در خیابان بپرسید. اظهارات کاملاً هالیوودی است. درصورتیکه اصلاً این نیست. شخص اول این مملکت دنبال نابودی ایده اسرائیل است. ایده اضمحلال اسرائیل و فروپاشی از درون مطرح است.
حذف فیزیکی و جنگی در اولویت نیست. اما فهم این بوده که ما دنبال این بودیم رژیم را به شکل جنگ رودررو حذف کنیم. ممکن است تقابل ایجاد شود ولی آن چیزی که بیشتر مطرح میشود، نبوده است. رهبری در همان بحثی هم که مطرح شد ما قرار است آنها را به دریا بریزیم، فرمودند ما قرار نیست شما را به دریا بریزیم، یعنی استراتژی جبهه اسلامی و مقاومت واقعاً مقاومت بود و جنگ نبود.
این که یکسری انگارهها و تصورات فاصلهدار میبینید ایجاد شده بهخاطر اینکه ما مبنا را متناسب با وضعیت ذهنی و ادراکی از آینده میخواهیم از رژیم داشته باشیم که آن را درست تبیین و تنظیم نکردهایم. یکی این بود که ایران در کلان دنبال نابودی رژیم صهیونیستی است و تدریجی در طول زمان بهصورت ارادی و اختیاری در آن منطقه، یعنی هم در رژیم اضمحلال ارادی ایجاد شود و هم در فلسطینیها اراده بازپسگیری باشد. دوم اینکه این موضوع کاملاً روی زمین است. یکجا پیدا کنید که رهبر انقلاب فرموده باشند ما جای فلسطینیها داریم میجنگیم؛ هیچجا نیست. ایشان گفتهاند ما حمایت میکنیم و هر جا نیاز باشد کمک میکنیم. آنها خودشان باید فلسطین را نجات دهند. حالا این تصور واقعبینانه کاملاً روی زمین کجا و تصورات فانتزی هالیوودی که در جامعه ما ایجادشده است کجا؟
این تصور را که ساخته و از کجا آمده است؟
این امر شکافی دارد که بخش عمدهای از آن به صاحبان قلم رسانههای ما برمیگردد بهواسطه این محاسبه غلط که ما دنبال نابودی جغرافیایی رژیم در صفحه روزگاریم. این جمله را هیچوقت از رهبر انقلاب نشنیدهایم. ایشان یکبار گفتند تلآویو و حیفا و آن هم زمانی بود که حجم تهدید روی ایران بالا رفته بود و گفتند اگر معارضه کنید تلآویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم. این بازدارندگی ایران را بالا میبرد و ربطی به ایده رژیم ندارد. صاحبان قلم و تریبونداران و مبلغان ما همه تصورشان این است آنها را باید محو کنیم.
یعنی محو اسرائیل محو ایده و فرهنگ آن است؟ بایدن میگفت حتی اگر اسرائیلی نباشد ما دوباره میسازیم. جمهوری اسلامی میخواهد کاری انجام دهد که دیگر قابلبازسازی نباشد.
اتفاقاً میخواستم بگویم پیام دومی که بهغلط در ذهن جامعه ما شکل گرفت، این بود که بیش از این که ایده رژیم را بهعنوان پیشران اهداف اقتصادی غرب بدانیم، آن را رژیمی ذاتاً یهودی میدانیم که در این منطقه اهداف صهیونی دارد. مسیحیت و ایوانجلیستها و صهیونیستهای مسیحی که در لابیهای کنگره آمریکا هستند، این اهداف را پیش میبرند، کمااینکه در پیام چند روز پیششان در کنگره، ترامپ را ندای خدا اعلام کردند که او ظهور مسیح را زمینهسازی میکند. اما این در منطقه ما اولویت ندارد. رژیم صهیونیستی، یک پیشران اقتصادی، فرهنگی و بعد ایدئولوژیک و دینی برای بلوک غرب در منطقه است. صدراعظم آلمان گفت او کار کثیف ما را انجام میدهد؛ دیگر اظهاری از این واضحتر؟ او گفت ما نمیتوانیم؛ چرا؟ آمریکا دید عضویتهای شرمندهساز در سازمانهای بینالمللی دارد و نمیتوانست به منطقه بیاید و در عرض چند ساعت میلیونها آدم را بکشد و آواره کند، پس کارتل یا پادگانی به اسم یک کشور باید بسازد که نفت بدزدد و... اینجاست که ما میفهمیم صحبتهای رهبری کاملاً روی زمین است، یعنی قطع شریان حیاتی رژیم. اینها را بهمرور باید حل کنیم. یک مدت چالشی روی روایت مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شکل گرفت. یک مجری مشهور تلویزیونی چند روز قبل در یکی از خانههای تخریبشده در جنگ اخیر در تهران با یک خبرنگار آمریکایی عکس گرفت. آیا مرگ بر آمریکای ما شامل آن خبرنگار میشود؟ ما در آمریکا مثلاً مالکوم ایکس را داریم. آیا مرگ بر آمریکای ما شامل او میشود؟ مرگ بر آمریکا مرگ بر گفتمانی است که از دل آن خشونت، کشتار و تجاوز و استعمار درمیآید. اما جامعه ما این شعار را چگونه فهمیده؟ ما که با رشتهکوههای راکی آمریکا و خلیج مکزیک مشکل نداریم.
یعنی این مبنای روایت از دشمن و تصویر آن یکی از پایههای آن سهضلعی در جنگ رسانهای بود. ما به این نتیجه رسیدیم که خود رژیم نمیتواند بدون حمایت آمریکا و دیگران جلوی ایران بماند. اما واقعیت این است که آنها و بخشی از جهان عرب پشتش هستند و ما بهعنوان کشوری که در منطقه تنهایی استراتژیک داریم، درحال ورود به یک جنگ ائتلافی میشویم.
بله، در این که ما قدرتمندیم شکی نیست؛ اما باید قدرتمندی را متناسب با وضعیتی که در مخاطب نگرانی ایجاد نکند ببینیم. من مؤلفه سوم را توضیح میدهم. آیا جامعه ما برای جنگ آماده بود؟ نه، چون ما جنگ وجودی را عیان دیدهایم. تبیین جنگی و زندگی جنگی ما خیلی ضعیف بود؛ اینکه ضمن زندگی باید بجنگی و زندگی را با قوت مثل دهه جنگ ادامه دهی. برخی رسانههای ما نگران بودند که اگر بگویند برای جنگ آماده باشید پس ما جنگطلبیم و چه کسی اقتصاد را کنترل کند و چه کسی مثلاً بحران را کنترل کند. این یک ریشه مبنایی فرهنگی اجتماعی دارد که شما یعنی کل دنیا اگر میخواهید صلح داشته باشید همیشه باید برای جنگ آماده باشید. چارهای نیست. اینجا کسی بازنده است که در بعد سخت چیزی ندارد مثل کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که هیچچیزی نمیگویند، چون نمیدانند چه باید بگویند. یکبخشیاش این است و بخش دیگر اینکه اگر سمت ایران بروند یا سمت آن یکی بروند، هر کدام از دو طرف با بولدوزر از روی آنها رد میشوند.
آیا این جهان دارد متناسب با مفاد حقوق بشریاش اداره میشود؟ اصلاً اینطور نیست. در این جهان منطقی این است که ما مسلح و آماده جنگ باشیم، زندگی ضمن جنگ؛ این نکته سوم بود.
در اسرائیل آنها یک سال تمرین کردهاند. وقتی سفیر آمریکا در اسرائیل میگوید من یک شب پنج بار به پناهگاه رفتهام، فکر نکنم هیچایرانی حتی اگر بداند به ساختمان موشک بزنند پنج بار بخواهد به پناهگاه برود و برگردد.
این ویژگی روحی روانی ایرانیان است.
به نظر شما حضور نوجوانان در اینستاگرام مثبت است یا منفی؟
نه مثبت است و نه منفی. ظاهرش تهدید است. اما رهبری سال پیش در مورد مسئله فلسطین فرمودند نوجوانان ما در شبکههای اجتماعی با جهان ارتباط بگیرند و باصراحت هم این را فرمودند. اصلاً جوان ما نمیداند با یک پاکستانی بخواهد حرف بزند چه بگوید.
اینها جزء مؤلفههای هویتساز برای نوجوانان ماست. وقتی به او نقش میدهیم طرف را میسازد.
ایرانیها ذاتاً انرژی نهفته دارند. بخش عمدهای از جوانان که در ضدیت با جمهوری اسلامی حرف میزنند ضد جمهوری اسلامی نیستند؛ ادراکش این است که دارد به او ظلم میشود. شما این ظلمستیزی او را در کانال مبارزه با رژیم صهیونیستی بیندازید.
طی آن مدت با این همه دستگاه عریضوطویل فرهنگی تقریباً هیچ اثر فاخری از یک کلیپ خوب تا تولید هنری و... ندیدیم اما در شبکههای اجتماعی همینهایی که شاید برای ما تهدید حساب میشدند بدون اینکه کسی به آنها بگوید و دستور کار و قراردادی باشد، صحنهای برایشان باز شد که توانستند در آن کنشگر باشند. اتحاد در کف خیابان نبود که فیزیکی باشد و بگوییم ما اتحاد داریم. اتحاد در کف شبکههای اجتماعی شکل گرفت. وقتی انواع بازخوردها به پیامها، اخبار و تصاویر و... نشان داده میشد این اتحاد شکل گرفت و همه پایکار بودند. اتفاقاً ما از نهادهای رسمی خیلی دیر واکنش دیدیم و آنها هنوز در شوک بودند که چه بگویند و در شرایطی که کشور تعطیل شده بود درگیر این بودند که چه کسی بسازد، چه کسی نظارت کند و... اما وقتی این یک مسئله عمومی و برونسپاری به مردم شد، خود آنها پایکار آمدند.
به آن کسی که برای سلامتی پدافندهای شهرشان آش نذری میداد کسی نگفته بود این کار را بکند. اینها در جهان عجیب است اما روایت اینها کجاست؟ ما روایت فتح نداریم و آوینی الان نیست. آوینی پشت دوربین نیست که کشف کند چگونه معنا را تولید کند؛ گوشه و کنارها برخیها هستند. برخی گروههای جهادی رفتند که ساختمانهای تخریبشده را تمیز کنند. لاشه موشک کروز کناری افتاده بود؛ این خیلی نکته دارد. ما باید اینها را نشان بدهیم، چون در آن همدلی جهانی تأثیر دارد. این ساختمانهای تخریب شده خیلی نکته دارد. ما آن اشتباه راهبردی را کردیم و امکان اتصال ما به بیرون نبود. تاجرهای ایرانی، مالزی را مسلمان کردند. امکان اتصال را چرا میبندیم و چرا به آن ادامه نمیدهیم. جهان تشنه است بداند ما اینجا چگونه زندگی میکنیم که روبهروی ناتو ایستادهایم. وقتی امکان اتصال نداریم دوباره روایت را برای ما میسازند.
حرف من این است که اولاً جامعه را تهدید نبینیم. ما باید عینکمان را عوض کنیم. یکی با قصد، معارضه میکند که من با او کاری ندارم اما یکی هست که اعتراضش و سایر مواردش معارض با گفتمان کلان جمهوری اسلامی نیست. این ربطی به کنش مدنی ندارد، او دارد روایت مدنی- سیاسی از آن بیان میکند. برخی از همینها پرچم ایران را بالای خانهشان در این روزها نصب کردهاند و خود ما مثلاً پرچمی نزده بودیم. این افراد معارضهای ندارند. الان پرچم ایران نماد همبستگی ماست. ما قطعات یک پازلیم که اگر من و تو از هم جدا شدیم نمیشود به بعدش فکر کرد. به همین خاطر اول انقلاب مردم با هر وزن سیاسی و مذهبی آمدند. الان فقط ایران مهم است. بله، به شیوه مذاکره، معیشت و اقتصاد نقد است؛ اما اکنون روایت ایران نباید کنار برود. اگر هر جا در مناظرات و گفتوگوها و صحبتها حس کردیم ایران دارد به حاشیه میرود، بدانیم داریم اشتباه میرویم. هر کسی باشد و هر شخصیتی در هر جایگاهی اعم از سیاسی، فرهنگی، امامت جمعه فرقی ندارد؛ اگر دارید ایران فعلی را تضعیف میکنید در زمین دشمن بازی میکنید. فرقی ندارد که دارید مبانی اسلام یا کفر را تبیین میکنید و اگر برونداد آن عدم انسجام باشد اشتباه روایت میکنید.
یعنی اختلاف پیش بیاورند. اتحاد اکنون رمز پیروزی است.
بله؛ اکنون فقط ایران. این روایتهای متواتر یک نکته دارد. توضیح دادم که کارکرد روایتها تولید انگاره است. انگاره اولین تصویر ذهنی است که ما بر اساس آن تصمیم میگیریم. من از در خانه که بیرون میآیم با چه انگارهای روبهرو میشوم؟ آنها مبنای تصمیم من است. دارم وضعیت ذهنی را تشریح میکنم. یک انگاره من مثلاً این است که انگار یک ثباتی دارد در کشور ایجاد میشود یا آب دارد انگار کمیاب میشود. انگاره دیگر این است که برق قطع میشود. این انگارهها مبنای تصمیم فرد میشوند که زندگی روزمره فرد را میسازد. روایتها انگارهها را میتوانند بسازند. یعنی اینکه من امروز از قطعی آب و برق روایت انسجام یا عدم انسجام میتوانم بیرون بکشم، هر دوی آن امکانپذیر است. این قدرت معنابخشی رسانه است که میتواند جنگ را عامل فروپاشی روانی کند یا میتواند آن را عامل انسجام و اتحاد کند؛ به ویژگیهای درونی جامعه هم ربط دارد. ابهام، غارت آینده ذهن یک فرد است. اگر ندانید سال بعد هستید یا نیستید و کشورتان برقرار است یا نه، نیروها برقرارند یا نه، این ابهام سال آینده و سالهای بعد را غارت میکند و بر کنشی که فرد امروز با دیگران در جامعه اعم از همسر و فرزند و سایرین دارد مؤثر است. روبهروی اینها ما داریم روایتهای متقاطعی را شکل میدهیم. روایت بحران را انسجام شکست. یک جامعه بحرانزده نمیتواند منسجم باشد. پس اگر ما انسجام داریم یعنی روایت آنها غالب نشده است. چگونه میخواهند انسجام ما را از بین ببرند؟ بخشیاش همین روایتهای تفرقهافکن اعم از سیاسی و اقتصادی و... است و بخشیاش هم همین است که جنگ را از موضع حماسه به موضع محاسبه عقلانی ببرد. از جهت رسانهای خیلی دارند روی این کار میکنند. اگر ما در موضع حماسه باشیم ولو در صورت تکهتکه شدن، پای کشورمان میایستیم؛ اما اگر محاسبه ما عقلانی شود یعنی پرسشگری غیرحماسی صورت گیرد یعنی عقل بدون شور این وسط محاسبه کند و پرسشگری منفی داشته باشیم مبنی بر اینکه چرا داریم میجنگیم، این جمع نقیضین خواهد بود و شروع فرسایشی شدن اتحاد و انسجام است. چگونه میشود از اتحاد و انسجام جلوگیری کرد؟ این ذاتاً تهدید نیست. اگر موضع حماسه و انتقام و شوری را که ایجاد کرده به موضع تبیین فرادستتر از او یعنی رژیم صهیونیستی ببریم که درگیر یک جنگ وجودی و حیات است و بگوییم ناگزیریم به ورود به جنگی که با حیاتمان گره خورده و دوم اینکه باید متحد و مقاوم بمانیم تا ایده رژیم از میان برود تبیین درستی خواهد بود.
نکته دیگر این است که اتفاقاً ایده ایران برای نابودی رژیم ایدهای است که نه هیجانی است و نه مشمول خسارات زیاد است. کسی که این فرایند را چیده است دارد به جهان پس از ایران کنونی فکر میکند که ما میخواهیم با اقتصاد و تکنولوژی چین، عربستان سعودی، ترکیه و مصر تا حدی و تا حدی هم بخش شرقی اروپا رقابت کنیم. الان قصدی که رژیم دارد این است که زیرساختها را نابود کند که ما اگر پیروز شدیم حتی تا بیست سال آینده نتوانیم کاری کنیم.
آنها به صراحت میگویند ما برنامهها را عقب انداختیم.
پیشبینی من این است اگر موجهای جدیدی بخواهد پیش بیاورد سراغ قوتها و قدرتهای ما مثل بحث نانو، پزشکی و... خواهد آمد و هم سراغ دانشمندان و هم ساختارهای اینها خواهد رفت که آن را فرسوده کند و در صورت پیروز نشدن او، ما آینده پس از جنگ نداشته باشیم. یک ایران ضعیف شده که دیگر زیرساختها را نداشته باشد.
ایده رژیم باید تدریجی و غیرهیجانی با کمترین خسارت از بین برود. این دو محاسبه را باید در جامعه تبیین کرد. شهید تاج سر ماست ولی از دست دادن او برای ما خسارت است. جایگاهش ابدی و عزت ابدی دارد؛ اما نبودش برای کشور خسارت است. دانشمند هستهای شهید که افتخار ماست اما نبودش برای ما خسران است. چرا رژیم صهیونیستی کیمیا دارو را زد؟ برای اینکه مواد اولیه دارو در کشور را دچار مشکل کند.
روایت بیثباتی و بحران و شوک از طریق انسجام تقریباً خنثی شد. روایت ابهام با روایت بازیابی ظرفیتهای تاریخی ذهن ایرانی خنثی میشود. ما در این ضعیف بودیم، یعنی چه؟ یعنی ای ایرانی این ابهام نباید باعث فروپاشی تو شود. تو دفاع مقدس را گذراندی که در آن برخی سنگرها روزی سه خمپاره سهمیه داشتند. خسارتهای نامتقارن سنگینی به دشمن زدیم. کما اینکه زدیم و سریع رفت سراغ واسطه کردن این و آن برای آتشبس و این هم باز ترفند ایران بود که چهار صبح آتشبس اعلام شد و ما تا هفت صبح زدیم و گفتیم ما فکر کردیم چهار صبح به وقت گرینویچ را میگویید؛ آقای عراقچی توییت زد. این یعنی چکش آخر را ما زدیم.
در مورد خود مهمترین رسانه ما که مرجعیت خبری دارد صحبت کنیم. طبیعت شبکههای اجتماعی این است که مردم ضریب خطای آنها را میپذیرند. عملکرد رسانه ملی را با توجه به اینکه جنگ پیشبینی شده بود چگونه میدانید؟ ما منکر تلاش و فداکاری این رسانه و کارکنان آن نیستیم و زدن آن از سوی دشمن نشانه تأثیرگذار بودن آن است. اما تمهید رسانه ملی را در قبل، حین و بعد از جنگ تا امروز در بحث روایت از جنگ چگونه ارزیابی میکنید؟
روز اول که تا ده صبح سردرگمی بود؛ چرا؟ اول روبان مشکی آمد و بعد پرچم ایران جایگزین شد. در موقعیت جنگی نمیشود آرایش غم به خود گرفت. ما پنج استراتژی رسانهای داریم که هر کس بر صندلی مدیریت رسانه مینشیند آنها را میداند: سکوت، انکار، بزرگنمایی، کوچکنمایی و واقعنمایی. باید از بین این پنج تا انتخاب کرد. اگر انتخاب هم نکند به سمت یکی از آنها خواهد رفت. غیر از این نیست. از روز دوم تا روز پنجم یا ششم، رویکرد صدا و سیما به سمت حماسی بودن رفت، حماسی بودنی که مقداری در ذوق میزد. میخواهم آسیبشناسی کنم. الان شصت و پنج تا هفتاد درصد مردم اخبار رسمی را از طریق صدا و سیما دریافت میکنند. دریافت خبر از آنجاست و نه تأیید آن؛ پیوست فراروایتی آن دارد در شبکههای اجتماعی شکل میگیرد که معنابخشی رسانه اینسویی یا آنسویی چگونه در ذهن من مخاطب تصویر شود.
در روایت جنگ رسانهای و آن روایت رسانهای از جنگ در تقابل رژیم صهیونی و جمهوری اسلامی دست برتر را به رژیم میدهید؟
در جنگ روانی بله ولی در روایت واقعیت نه؛ اتاق جنگ رسانهای رژیم در جنگ رسانهای بهشدت قوی کار میکند. به این دلیل که او از دو سه سال پیش، رسانههای معتمدی در برخی از اخبار در بدنه رسانهای ما طراحی کرده بود و درست است که شکافهایی در مدل خبررسانی این رسانهها هست و خیلی از آنها شایعه و دروغ است، اما چون بعد عملیات روانی دارد مؤثر عمل میکند.
روایت فتح و حماسه در رسانه ما اوضاع بهتری دارد ولی در گرفتن خط اول نه؛ چالاکی لازم را نداشت و تازه روز دوازدهم و سیزدهم داشت درست میشد و بعد از آتشبس این شکل گرفته بود که ما سناریو داشته باشیم. اکنون رسانه تعیین میکند که چگونه سخت بجنگیم. این مستندات دارد. دشمن میداند که بر اساس روایتی که رسانه ساخته کی میتواند اقدام کند؛ او اگر انشقاقی در جامعه ما ببیند خیلی زودتر موج بعدی را شروع میکند و تنها از این میترسد. قدرت نامتقارنی که گفتم بخشیاش اینجاست که ما انسجاممان را حفظ کنیم.














