سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: پیمان ابراهیم نه برای صلح است و نه محدود به خاورمیانه، بلکه برای تسلط بر تمام جهان اسلام طراحی شده است؛ محیطی به مساحت ۳۱ میلیون مترمربع و تقریباً دو برابر مساحت روسیه و یا معادل مجموع مساحت روسیه، آمریکا و چین.
خبرگزاری رویترز به نقل از ۵ منبع آگاه گزارش کرده که دولت دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، بهشکلی فعال، در حال مذاکره با مقامات کشور آذربایجان و برخی دیگر کشورهای آسیای مرکزی بهمنظور پیوستن به پیمان ابراهیم است. تلاشی آشکار برای قطع ارتباط قدرتهای شرقی، استقرار در جنوب روسیه، رسیدن به شرق چین و ناامنسازی شمال ایران.
پیمان ابراهیم در این معنا، صرفاً طراحی آمریکا به تحریک لابی صهیونیستی برای تضمین امنیت رژیم صهیونی نیست، بلکه تمام یا بخش بزرگ پروژه تضمین هژمونی آمریکا و مهار رقبا به شمار میرود. در این روند، صهیونیستها خود را در طرح بزرگ آمریکا جانمایی کرده و با نشستن در قلب آن، قصد دارند سرنوشت ملت فلسطین و امنیت خاورمیانه و جهان اسلام را به کارت معامله با ملتها و دولتهای اسلامی در تمام گستره جهان اسلام مبدل سازند.
ابعاد صلح ابراهیم
در خصوص پیوستن دولتهای قفقاز و آسیای میانه به پیمان ابراهیم نکاتی وجود دارد که در ذیل آمدهاند.
۱. دولتهای قفقاز و آسیای میانه با رژیم صهیونی روابط دیپلماتیک و اقتصادی قدیمی و بزرگی دارند. این درحالی است که پیمان ابراهیم در ابتدا برای عادیسازی روابط دولتهای فاقد رابطه دیپلماتیک با تلآویو بود. بر همین مبنا دولتهایی مانند امارات و بحرین که رژیم صهیونی را به رسمیت نشناخته بودند، در پیمان ابراهیم آن را به رسمیت شناخته و روابط دیپلماتیک با تلآویو را آغاز کردند. تلاش برای دخیل کردن دولتهایی که سالهاست با رژیم صهیونی رابطه دارند، حکایت از آن دارد که برقراری روابط چندان مهم نیست و پیوستن به پیمان ابراهیم چیزی شبیه به پیوستن به «پیمان سنتو» سابق است که نمونهای غیرآتلانتیکی از ناتو بود.
۲. کشیده شدن پیمان ابراهیم به قفقاز و آسیای میانه خطری برای منافع چین، روسیه، ایران و ترکیه است زیرا این کشورها بیش از پیش با رژیم صهیونی درگیر میشوند. با این حال واکنش هرکدام از این کشورها به موضوع و تلآویو بسیار متفاوت خواهد بود.
۳. بین خبر پیوستن این دولتها به پیمان ابراهیم و کریدور ادعایی زنگزور رابطهای وجود دارد. در اصل قرار است کریدور داوود رژیم صهیونی را به ترکیه، متصل کرده و سپس تلآویو با کریدور زنگزور به قفقاز و آسیای میانه راه یابد.
۴. آمریکا به دلیل اعتماد کم به ترکیه، قصد دارد موازی و بزرگتر از محور پانترک، مناطق تحت نفوذ رژیم صهیونی را افزایش دهد. در این طرح ترکیه و رژیم صهیونی با یکدیگر دچار اصطکاک نمیشوند بلکه در بستر طرح آمریکا رقابت میکنند. ترکیه، قفقاز و آسیای میانه محیط محور پانترکی است و قرار است این محیط جزئی از پیمان ابراهیم شود.
۵. اینکه رژیم صهیونی نقش خود را از خاورمیانه به فراتر رسانده مهم است. نقشی که تلآویو با لابیگری در آمریکا برعهده گرفته، فراتر از خاورمیانه و باید ابعاد و دلایل آن به دقت مورد بررسی قرار گیرند.
۶. به دلیل دشواری حمله و تهاجم همهجانبه مستقیم، آمریکا در پی مستقر شدن گسترده در پیرامون قدرتهای شرقی برای ایجاد گسست میان آنها و سپس گذار از آن پیرامون به درون کشورهاست. بر این اساس آمریکا با در اختیار گرفتن محیط میانی بین چین، روسیه و ایران، در ارتباط میان آنها اخلال کرده و سپس با ابزارهای گوناگون مانند پانترکیسم و تکفیریها، از پیرامون به درون آنها نفوذ میکند.
۷. کارکرد جنگ اوکراین که آمریکا آغاز آن را تحریک کرد، کاهش توجه روسیه به دیگر نقاط بود؛ در نتیجه روسیه در سوریه، قفقاز و آسیای میانه با کاهش قدرت روبهرو شد.
۸. رژیم صهیونی دارای نفوذی چندجانبه در قفقاز و آسیایمیانه است. نخست جمعیت بومی یهودیان در این مناطق و دوم یهودیان اشکنازی شرق اروپا که همراه با دیگر ملل شرقی در دوره شوروی به این مناطق کوچانده شدند. شوروی برای برهم زدن ترکیب جمعیتی در سرزمینهای آسیایی خود، اسلاوها را به ویژه از روسیه و اوکراین به آسیای میانه منتقل میکرد؛ با توجه به تعداد بالای جمعیت یهودیان در روسیه و اوکراین، درنتیجه تعداد قابل توجهی از یهودیان نیز به این مناطق راه یافتند.
۹. رژیم صهیونی از چندمنظر برای این دولتها اهمیت دارد. لابی یهودی و صهیونیستی در آمریکا، اروپا و روسیه نفوذ دارد و از این رو عامل مهمی در رابطه جمهوریهای استقلال یافته با قدرتهای بزرگ است. دوم آنکه رژیم پل انتقال فناوری غرب به این کشورهاست. سوم آنکه در سایه مناقشه برانگیز بودن خرید سلاح از آمریکا، روسیه و چین که خرید از هر یک باعث اعتراض دیگری میشود، خرید سلاح از صهیونیستها این دردسر را ندارد.
۱۰. اگر در گذشته آرمان صهیونیسم سلطه بر محدوده نیل تا فرات بود، این طمع نه تنها کمتر نشده بلکه با توسعه به جیحون و سیحون و سند نیز رسیده است.
۱۱. بازیگر اصلی تسهیلکننده و نقطه کانونی در این طرح آذربایجان است که با فروریختن آن، اساس طرح منهدم میشود.
۱۲. محور پانترکی و توسعه پیمان ابراهیم به آسیای میانه به صورت فوری روسیه و ایران را دچار مشکل کرده و برای چین هم زیانبار است. تاکنون از این سه کشور، دو کشور درگیر جنگ شدهاند. هدف این جنگها، فرسایش و انحراف حواس قدرتهای شرقی بوده است. برای جلوگیری از رسیدن آمریکا به هدفش باید روند فرسایش معکوس شده و از میزان توجه به قفقاز و آسیای میانه کاسته نشود.
۱۳. در جنگهای سه سال اخیر رژیم صهیونی نشانههای برجستهای از همکاری محور پانترکی با تلآویو دیده شده است. آذربایجان و قزاقستان دو تأمینکننده مهم انرژی رژیم صهیونی از مسیر ترکیه همچنان به فروش نفت به تلآویو ادامه میدهند. از سوی دیگر در جریان توطئه سقوط سوریه، ترکیه نقش مهمی ایفا کرد و سپس آذربایجان نیز وارد ماجرا شد؛ هرچند در سال ۲۰۲۰ و انتقال تکفیریها به قرهباغ ارتباط باکو با قضیه سوریه آشکار شده بود. جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونی پرده دیگری بود که گفته میشود طی آن برخی پهپادها از ترکیه، آذربایجان و حتی ترکمنستان به ایران رسیدند.
۱۴. علاوه بر آذربایجان، رژیم صهیونی دیگر نقطه کانونی طرح است که ضربه همزمان به آن میتواند اختلالی قابل توجه رقم بزند. بر این اساس تحرکات رژیم صهیونی ضد محور مقاومت، همزمان فرصت خوبی برای حمله به یکی از کانونهای اصلی توطئه است.
۱۵. سوریه و حفظ آن نقش مؤثری در مسدودسازی توطئهها داشت. با سقوط سوریه روند طرحهای شوم شدت گرفت و به سرعت ایران درگیر جنگ شد. این مسئله نشان میدهد علیرغم ضربهای که در سوریه به محور مقاومت وارد شد، مقاومت باید بر استفاده از ظرفیتها در این کشور متمرکز شود.
۱۶. تا پیش از این رژیم صهیونی به ویژه در دوره جنگ سرد، خود را به عنوان عامل آمریکا در خاورمیانه به واشنگتن اثبات کرد. از سوی دیگر شعارهای خود رژیم نیز منطبق بر قلب خاورمیانه بود که در هدف تسلط بر نیل تا فرات متجلی میشد. توسعه نفوذ رژیم صهیونی به آسیای میانه اما نشان میدهد تلآویو در حال انطباق کامل با حوزه مأموریت سنتکام است. رژیم صهیونی علیرغم حضور در خاورمیانه مدتها در حوزه فرماندهی ارتش آمریکا در اروپا موسوم به یوروکام قرار داشت؛ اما در سال ۲۰۲۰، در آخرین سال ریاست جمهوری ترامپ به حوزه سنتکام منتقل شد.
۱۷. تحرکات سنگین و هماهنگیهای گسترده میان رژیم صهیونی و آمریکا در حال حاضر دو ستون اساسی دارد؛ اوانجلیستها و سنتکام. ترامپ با متحدان اوانجلیست در دولت اول خود معامله قرن و پیمان ابراهیم را به راه انداخت، پایتخت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل کرد و الحاق بلندیهای جولان به رژیم صهیونی را به رسمیت شناخت. او در همان دوره قصد حمله به ایران را هم داشت. عملکرد تهاجمی ترامپ علیه ایران در هردو دولت مرهون تلاش جریان مسیحیان اوانجلیست یا صهیونیست بود. لابی اوانجلیستها در سیاست و لابی سنتکام در داخل ساختارهای نظامی - امنیتی آمریکا دو پیشران مهم رژیم صهیونی هستند. در سایه این دو پیشران است که دولت نتانیاهو با یهودیان و صهیونیستهای لیبرال و چپگرای آمریکایی در جامعه و حزب دموکرات به مشکل خورده و البته خود را بینیاز از رابطه قبلی با آنها میبیند. اوانجلیستها به دلایل ایدئولوژیک از راستگرایان افراطی در سرزمینهای اشغالی حمایت میکنند؛ همانگونه در آمریکای شمالی، جنوبی و اروپا این کار را انجام میدهند.
سنتکام نیز به نیرویی عملیاتی برای تحرک در منطقه نیاز دارد که عملکردش مانع از آسیب مستقیم به نیروهای آمریکایی شود؛ از این رو برای سنتکام راستهای افراطی و طیفهای موعودگرا که جاهطلب و پراگماتیست هستند، مطلوبیت دارند. در دورانی که دموکراتها برسرکارند، سنتکام و اوانجلیستها همچنان قدرت حمایت از نتانیاهو را دارند و از سوی دیگر جایگاه مستحکم او در داخل مانع از برنامههای سرنگونی او میشود.
۱۸. پیمان ابراهیم در ابتدا مطرح شد تا به به ادعا و زعم طراحان باعث بهبود رابطه میان مسلمانان و عربها در منطقه با دولت یهودی شود. با این حال ابعاد برنامه بسیار از آن فراتر رفته است. پیمان ابراهیم فرامنطقهای و اوراسیایی است. مقصود بهبود رابطه یهودیان و عربها نیست، بلکه هدف مسلط کردن اوانجلیستها بر محیط اسلامی است. بر این اساس از مراکش در غربیترین ضلع جهان اسلام تا اندونزی در شرقیترین نقطه این جهان در دایره هدف قرار دارند.














