ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: جدیدترین «سوپرمن» سینمای هالیوود، مثل بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانی این سالها، تکنیکزده و بسیار جلوهنماست. خروارخروار نقد و ریویوی مثبت در مورد تحفه جدید جیمز گان را در لحظه دور بریزید و بدون بر چهره داشتن عینک خوشبینی، تنها و تنها فیلم را ببینید. سوپرمن، میتوانست در عین وفاداری به جهان آثار پیشین، با برساختن ایدههای جدید، میراث تازهای برای دیسی به بار بیاورد و به فیلمی ماندگار تبدیل شود، اما این آرزو با توجه به راهبردی رواییکه جیمز گان از آن سود برده، صرفاً تلاشی محتوم و شکستخورده در جهت ایجاد جهانی نو و در عین حال به شدت پوک و توخالی است که دو طیف از مخاطبان را عصبانی میکند. پیش از تبارشناسی تماشاگران سوپرمن بهتر است بهشکل اجمالی فرم روایی اثر را بررسی کنیم تا مقدمه مسئلهای که ادعای طرح آن را داریم مغفول واقع نشود. ساختار روایی، سوپرمن جیمز گان بهگونهای است که فیلمساز برای راحتتر کردن کار خود، اتکای فیلم را بر دوش تکنیک گذاشته و بیخیال معرفی شخصیتها و موقعیتهای متعددی شده است که در آن قرار گرفتهاند. البته این مرض تکنیکزدگی بهتازگی وارد جهان بلاکباسترها و فیلمهای ابرقهرمانی «مارول» و «دیسی» نشده است و این دو غول پهلوانپنبه هالیوودی، پس از موفقیتهای زیادی مالی از دهه دوم هزاره جدید میلادی به این طرف، دیگر علاقهای به آپدیت کردن دنیای داستانی قهرمانانشان نشان ندادهاند و صرفاً بر حجم بالای جلوههای ویژه کامپیوتری اکتفا کردهاند تا به این صورت، تماشاگر بختبرگشته را سردرگم کنند. جهان داستانی مارول و دیسی عقیم است، چون به جای تأکید بر خلق موقعیتهای تازه، تنها به حضور متراکم ابرانسانهای بیعقل، شیکوپیک و فاقد روح در درون قاب بها میدهد و آنها را به جان ادراک مخاطب بختبرگشته میاندازد. بهجز «کریپتو» ابرسگ باوفای «کلارک کنت» (سوپرمن) هیچ شخصیت قابلاشارهای در فیلم وجود ندارد که ما بخواهیم ابعاد مختلف معنایی آن را مورد بررسی قرار دهیم، چون جیمز گان تکلیف خودش را مشخص کرده و فیلم را فقط برای هواداران کمیکبوکِ سوپرمن و دنبالکنندگان آثار پیشین این مجموعه ساخته و کاری هم با نوع مواجهه دیگران نداشته، چون خیالش راحت بوده که بیننده بهواسطه پیشفرضها، حفرههای عمیق و قطور موجود در فیلمنامه را نادیده میگیرد و مدهوشیاش از بابت انفجارهای پی در پی و سقوط آسمانخراشها را به پای قابلتأمل بودن فیلم میگذارد و در نتیجه از اشتباهات متعدد فیلمساز میگذرد. اما درصد رعبآوری این رویکرد بهقدری ناچیز است که عملاً نمیتواند طیف عام مخاطبان سینما را بفریبد و از آنسو، دل طرفداران همیشگی سوپرمن را نیز به دست بیاورد. دسته اول، یعنی مخاطبانی که آشنایی کمتری به فیلمهای ابرقهرمانی دارند فریب جیمز گان و استراتژی توپ و ترقهمحور او را نمیخورند، زیرا برای آنها مسیری که روایت در پیش میگیرد ارجحیت بیشتری نسبت به سیجیآی بازیهای بیسروته دارد. دسته دوم هم با وجود آشنایی تام و تمامشان نسبت به آنچه پیشتر در فیلمهای سوپرمن رخ داده نمیتوانند با اثر ارتباطی ولو اندک پیدا کنند. تمام قوت سینمای ابرقهرمانی از گذشته تاکنون به این بوده که پروتاگونیستها و همینطور آنتاگونیستها، کاراکترهایی فراانسانی و شبهماورایی هستند که میتوانند از پس مأموریتهای غیرممکن برآیند و هیچکس جلویشان را نگیرد، ولی این مطالبه چندصباحی است که برآورده نمیشود و سوپرمن نمونه مشخصی از کُند شدن تیغ تیز چنین آثاری است. نه کلارک کنت (قهرمان روایت)، واجد هیچخصیصه مثبت درگیرکنندهای است که مخاطب بتواند با او همراه شود و نه مکس لوثر (ضدقهرمان محوری اثر) آنقدر مهیب و ترسناک است که آنتیپاتیک بهنظر برسد. سوپرمن روح ندارد و چیزی جز یک پلاستیک عاریهای نیست و به همین خاطر خیلی زود مصرف و تمام میشود. ای کاش گان برای سرگرم کردن هواداران اثر هم که شده با ملاک قرار دادن فرمهای کلیشهای سه و پنج پردهای کارش را پیش میبرد تا اندکی از زهر این فاجعه گرفته میشد، ولی چه کنیم که اهمیت گیشه در سینمای به ته خط رسیده کنونی بیش از مسائل دیگر است.
شماره ۴۴۶۹ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
سوپرکلیشه














