مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: نوشتن درباره سریال «تاسیان» کار آسانی نیست. این سریال دست روی سوژهای گذاشته که حساس، پیچیده و پُرحاشیه است. نقد کردنش، مانند قدم زدن بر لبه تیغ است؛ اما از آن سختتر، ساختن چنین سریالی است؛ کاری که تینا پاکروان به سراغش رفت، اما در عبور از چالشهایش چندان موفق نبود. این متن قرار است ذرهبینی به دست بگیرد و درباره عوامل شکست تاسیان بگوید. البته اگر برای شما سریالها فقط سرگرمیاند و معتقدید هیچ داستانی نمیتواند واقعیت را بازتاب دهد، شاید این نوشته برایتان جذاب نباشد. اما اگر هنگام تماشای «تاسیان» گاهی فکر کردید که دارید بخشی از تاریخ را میبینید و اینکه انقلاب اسلامی همین بوده و نه چیزی بیشتر، پس این نوشته حتماً به دردتان میخورد.
تاسیان تلاش کرد تا بیشترین تمرکزش را روی انتخاب فرم بگذارد و فرمی را برای روایت کردن انتخاب کند که جذاب بهنظر برسد، اما اشتباه تینا پاکروان درست از همینجا آغاز شد. انتخاب فرمی که بیشتر چشمنواز است تا معناگرا. فرم، یعنی چگونگی ارائه محتوا؛ ظرفی است برای روایت داستان. اما پاکروان بهجای آنکه از فرم در خدمت محتوا استفاده کند، آن را به سطحیترین شکل ممکن به کار گرفت؛ نه به عمق داستان رفته، نه فرم را بهدرستی پرداخته. او مخاطب را با جلوههای بصری فریب میدهد: رقص، موزیک، لباسهایی که بیشتر به یک فشنشو شباهت دارند تا فضای دهه 50 ایران. تا جایی که دختر فراری قصه، بهجای دغدغه فرار، نگران سِت بودن چتر و سبد پیکنیکش است؛ با هر لباس، کلاه و کفش ست خودش را هم فراموش نمیکند! همین توجه وسواسگونه به ظاهر، عملاً محتوا را به حاشیه رانده و فرمی بیریشه و سطحی به جای گذاشته است، شاید در کلامی دیگر باید گفت کارگردان در حال رویافروشی به مخاطب است.
بااینکه فرم انتخابی پاکروان تلاش کرده تا چشمنواز و دلفریب باشد، اما همین فرم سادهانگارانه نهتنها به خلق اثری خوشساخت منجر نشده، بلکه آن را به سطحیترین شکل ممکن تقلیل داده است. اما آنچه «تاسیان» را به اثری بحثبرانگیز تبدیل میکند، نه ظاهر پرزرقوبرق آن، بلکه زاویه دید کارگردان است؛ نگاهی که فعالیتهای انقلابی و فضای پیچیدهی دههی پنجاه را آنقدر ساده و فانتزی روایت میکند که گویی تمام مردم ایران در فضایی مدرن و بیدغدغه زندگی میکردهاند؛ انگار خوشی زیر دل مردمزده و به فکر انقلاب افتادهاند! در روایت پاکروان، نه خبری از ریشههای فکری و اجتماعی انقلاب اسلامی هست، نه تصویری از جریانهایی که دست به دست هم دادند تا انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. آنچه در «تاسیان» به تصویر کشیده شده، نسخهای کمعمق از واقعیت است. گویی کارگردان، عینک سادهانگاری به چشمزده و با نگاهی فانتزی به تاریخ، سریالش را روایت کرده.
در تاسیان، جایی برای پایههای اصلی انقلاب اسلامی یا المانهایی از آن روزها هم وجود ندارد؛ انقلابی که میلیونها نفر را همدل کرد، تا دست به تغییر حکومت بزنند. در طول ۲۳ قسمت، حتی اشارهای به اینکه شعارهای اصلی انقلاب چه بود، هم دیده نمیشود. مخاطب، تصویری کاریکاتوری میبیند، نه مردمی آگاه و عدالتخواه، که با توسل به یک آرمان دست به انقلاب زدهاند. یک گروهی خشن و افسارگسیخته که حتی به زن و بچه یک سرمایهدار هم رحم نمیکنند و قصد دارند خانه و کارخانهای که زندگی چندین نفر از آن میچرخد را هم نابود کنند. از نظر دوربین پاکروان، تظاهرات گسترده در اوج سالی که منجر به پیروزی انقلاب میشود هم جایی در سریال ندارد، جز ایجاد ترافیک و بستن خیابانها و کلافگی خانواده جمشید نجات!
نتیجه این آشی که تینا پاکروان پخته چیزی نیست جز روایتی تحریفشده از تاریخ و انقلاب. دوربین پاکروان حتی به یکی از گروههایی که انقلاب کردند هم نزدیک نمیشود. از همه بدتر، سریال هیچ تفاوتی میان گروههای مختلف آن زمان قائل نیست؛ چپ، مذهبی، مجاهد و... بیهیچ تمایزی همه در یک صف قرار میگیرند! در مقابل این تصویر خشن و بینظم از انقلاب، ساواک با نوعی هاله از نظم، زیبایی و حتی جذابیت بصری بازنمایی میشود. نادیده گرفتن این تفاوتها نه فقط سادهسازی تاریخ، بلکه پاککردن واقعیترین موارد از یکی از روزهای مهم این سرزمین است که هنوز شاهدان زنده بسیاری دارد که این برهه را به چشم خود دیدهاند.
یک نکته مهم که ممکن است کارگردان به آن اشاره کند، این است که من دوربین روایتم را روی یک موضوع گذاشتهام و به موضوعات دیگر کاری ندارم، اما وقتی روایت تاریخ برای یک داستان انتخاب میشود در اولین واکنش مخاطب به دنبال مشابهتسازی با چیزهایی که قبلاً دیده یا شنیده میگردد، تاسیان در گفتن این موضوع زبانش الکن است و نمیتوان این داستان و حواشیاش را با اتفاقات سال 56 تا 57 تطبیق داد.
تاسیان بعد از پخش سه قسمت، با عنوان سفیدشویی ساواک، لباسهای نامناسب و مصرف مشروبات الکلی توقیف شد؛ اما شاید بهتر بود نهاد نطارتکننده به جای توقف در یک سری بدیهیات، به روایت تاسیان از سال 57 یعنی سالی که منجر به پیروزی انقلاب میشد توجه میکرد! نه اینکه لباس و موی بازیگران اولویت اصلی باشد! و در نهایت به داستانی برسیم که در کیسه هیچ عطاری پیدا نمیشود.
شماره ۴۴۶۸ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
تحریف با رؤیافروشی














