سعید قاسمی، خبرنگار: در روزگاری نهچندان دور، رابین وود، منتقد فقید آمریکایی که در عرصه نقد فیلم بهعنوان نابغهای تمامعیار شناخته میشد، با بررسی ژانر وحشت در سینمای آمریکا به این نتیجه رسید که این ژانر حاصل تعارضات جامعه آمریکایی و بهنوعی واکنشی تدافعی به نیروهای سرکوبگر در بطن این جامعه است.
بررسی فیلمهای ژانر وحشت در آن سالها (بهخصوص دهه هفتاد و هشتاد) مهر تأییدی بر مواضع رابین وود میزد. اکثر قریببهاتفاق فیلمهای ژانر وحشت آن روزها واکنشی ناخودآگاهانه به تعارضات فرهنگی، دینی و سیاسی بودند که در زیرمتن اثر خودنمایی میکردند. اما پس از مدتزمان اندکی، فیلمنامهنویسان و فیلمسازانی از راه رسیدند که به دلیل نبود خلاقیت و فقدان اندیشه، برای بیان کوچکترین مقاصد سیاسی و فرهنگی روی به زامبینویسی و خلق خونآشامهای تهی از عمق و معنا آوردند. «گناهکاران»، ساخته رایان کوگلر، از همین دست آثار است.
ساخته رایان کوگلر قرار بود فیلمی تأثیرگذار و خوشساخت باشد، اما هیچکدام از اینها نیست. چراکه بهجای کندوکاو در ریشههای خشونت سیستماتیک علیه رنگینپوستان آمریکا، مذهب و نیروهای پیشران چنین جامعهای، ترجیح میدهد به مسیری دمدستی و کاسبکارانه حرکت کند و به گزارههایی پناه ببرد که در خدمت فیلم نیستند؛ یعنی پناه بردن به فانتزی، استعارههای خونآشامی و خشونت نمادین. به همین دلیل، نتیجهاش فیلمی است که نه جرئت مواجهه با واقعیت را دارد، نه خلاقیتی در جهان ژانری خلق میکند. «گناهکاران» تظاهر به عمق میکند، اما در واقع، فیلمی بیهویت، شلخته و بینهایت سطحی است.
فیلم در میسیسیپیِ سال ۱۹۳۲ میگذرد؛ جایی که سیاهپوستان با فشار مذهبی، فقر، تبعیض نژادی و خفقان اجتماعی زندگی میکنند. دو برادر دوقلو، با راهاندازی یک کلاب موسیقی بلوز، سعی میکنند گامی در راستای فرار از این خفقان بردارند. تا اینجای کار، فیلم در حال ساخت یک بستر غنی است؛ موسیقی بلوز بهعنوان زبان رنج و بقا، تاریخ و مقاومت وارد میشود. اما ناگهان و بدون هیچ بستر منطقی، فیلم وارد مسیر غیرقابلدفاعی میشود؛ یعنی ورود بیمقدمه به دنیای خونآشامها.
این چرخش ژانری آنقدر بیمنطق و مکانیکی انجام میشود که گویی نویسنده از نیمه فیلمنامه خسته شده و تصمیم گرفته باقی فیلم را در قالب یک فیلم ترسناک صرف بچیند. استفاده از موجودات ماورایی، قدرتهای مرموز و استعارههای خونمکیدن، بهجای بازنمایی دقیق نژادپرستی، نهتنها مسئله اجتماعی را سطحی میکند، بلکه بیننده را به سمت سوءبرداشت سوق میدهد؛ انگار سیاهپوستان نه تحت سلطه نظامی انسانی، بلکه قربانی نیروهای شرّ ماوراییاند. این دقیقاً همانجاست که فیلم سقوط میکند.
استفاده از ژانر وحشت زمانی جواب میدهد که بهدرستی با مضمون گره خورده باشد. چه بسیار فیلمهایی که با ترکیب قواعد ژانر، توانستند از این ابزار برای تعمیق و تأثیرگذاری مضاعف در نقدی گزنده بهرهبرداری کنند. اما «گناهکاران» نهتنها موفق به این بهرهبرداری نمیشود، بلکه کاملاً در آن گم میشود. ژانر، در اینجا، نه ابزار است و نه استعاره؛ صرفاً ماسکی است که فیلمساز برای فرار از مسئولیت روایی و مضمونپردازی به چهره زده است.
علاوه بر اینها، فیلم از لحاظ ساختاری بهشدت آشفته و بیتعادل است. ریتم داستان ناهمگون است، شخصیتپردازی سطحی است و تمها نیمهکاره رها میشوند. دو برادر دوقلوی فیلم، در ابتدا دو قطب متضاد فکری هستند؛ یکی عملگرا و محافظهکار و دیگری انقلابی و آرمانخواه. اما این تضاد هیچگاه به درامی قابل لمس یا رابطهای معنادار منتهی نمیشود. رابطه آنها، بهجای رشد، در میانه فیلم از درون به هم میریزد؛ چون فیلم دیگر علاقهای به شخصیتها ندارد و فقط سعی در پیشبرد قصه خونآشامها دارد.
حتی کارگردانی کوگلر هم چنگی به دل نمیزند. نماهای ثابتِ بدون دلالت، قابهای بسته خالی از معنا، نورپردازیهای کلیشهای و کاتهای بیهدف باعث شدهاند فیلم از نظر بصری هم متوسط و حتی ضعیف باقی بماند. هیچکدام از سکانسهای وحشت، نه تنش واقعی ایجاد میکنند، نه زیبایی بصری دارند. فقط هستند، چون باید باشند.
نکته تأسفبارتر این است که فیلم، با همه پتانسیل موسیقاییاش، نتوانسته حتی از بلوز، عنصری که قلب تپنده فرهنگ سیاهپوستان آمریکاست، استفاده درستی کند. موسیقی نه درام را پیش میبرد، نه حس فضا را میسازد. فقط شنیده میشود و میرود. انگار تنها دلیل حضورش این است که «بلوز» بخشی از میزانسن بصری فیلم باشد، نه بخشی از روح و نیروی پیشبرنده آن.
در نهایت، «گناهکاران» نهتنها از پرداختن جدی به ریشههای اجتماعی و نژادی قصهاش ناتوان است، بلکه با فرار به ژانر وحشت و ابزارها و المانهای کهنه و پوسیده آن، نشان میدهد که فیلمساز ترجیح داده بهجای مواجهه با تاریخ، آن را در لابهلای خون و سایه و رمز و راز دفن کند. این فیلم نه صادق است، نه خلاق، بلکه تنها تلاشی نافرجام برای معنا دادن به فرمی بیجان است؛ تلاشی که بیشتر از آنکه مخاطب را تکان دهد، او را پس میزند.
این فیلم بهجای آنکه روایتی از درون تاریخ باشد، بیشتر شبیه نسخهای بیجان از یک ایده جذاب است که در میانه راه، مسیر خود را گم کرده و به تکرار کلیشهها پناه آورده است. چنین اثری نهتنها تماشاگر را تحتتأثیر قرار نمیدهد، بلکه او را از خود دور میکند. نتیجه، فیلمی است که نه ترسناک جلوه میکند، نه مسئله میسازد و نه حتی سرگرمکننده است.
شماره ۴۴۶۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
فرار بهسوی ژانر؛ محصور در کلیشهها














