محمدحسین سلطانی، خبرنگار: این روزها هالیوود زیاد حرف میزند. نه اینکه دیالوگهای زیاد باشدها... نه! کلاً زیاد و از هر دری حرف میزند. حالا چقدر از این حرفها مهم است؟ جای بحث دارد. چقدر آدمیزادی هستند؟ خیلی کم. چقدر ژست انساندوستی و اومانیستی میگیرند؟ تا دلتان بخواهد. «گناهکاران» از این قاعده مستثنی است؟ باید دربارهاش حرف بزنیم. فیلم میخواهد از تبعیض نژادی بگوید، از موسیقی بلوز بگوید، از اهمیت ریشههای غیرغربی و تنوع نژادی بگوید، از سنتهای سیاهپوستی بگوید و مسیحیت و دین را سنت استعماری بداند. از این بگوید که جادو و جنبلهای آفریقایی در بزنگاهها از سنت مسیحی کارسازترند. خلاصه گناهکاران هم زیاد حرف میزند، ملت از چنین فیلم پرحرفی خسته میشوند که برای آن هم چاره دارد. فیلم تا دلتان بخواهد خونریزی و هیجان کاذب تولید میکند و هیچابایی از طراحی صحنه جنسی بیدلیل ندارد. منتهاالیه عشقی که نشان میدهد در رابطه جنسی خلاصه میشود و حتی در ساختن سادهترین روابط انسانی هم ناتوان است. بیایید اصل مطلب را بگوییم. گناهکاران، فیلمی دموکرات است. دوخطی داستانش میشود تقابل یکسری سیاهپوست در برابر سفیدپوستهای نادان و دور افتاده از جامعه که تبدیل به خونآشام میشوند و میافتند به جان سیاهپوستها و ملت مظلومی که تکثر نژادیشان این روزها به خاطر ترامپ زیرسؤال رفته است. پیش از این حمله سفیدپوستانه، سیاهپوستها و چینیها دارند در میخانه با خوبی و خوشی زندگی میکنند و با آوازهای محلیشان میرقصند و لذت اپیکوری زندگی را میبرند تا اینکه خونآشامهای سفیدپوست میزند به سرشان تا هر کسی را که در میخانه است از دم تیغ دندانهایشان بگذرانند. آخر فیلم هم یک سفیدپوست را که گویا مالک سابق میخانه است (و قرار است نماد ترامپ باشد)، قهرمان داستان به تارانتینوییترین شکل ممکن به رگبار میبندد.
میخانه برای کارگردان مهد آزادی است و آمریکای مطلوب کارگردان همین اتوپیای اپیکوری و سانتیمانتال است. زن چینی داستان که صلیب به گردن بسته جزغاله میشود و شخصیتی که سحر آفریقایی به گردن دارد، سحر نجاتش میدهد. وقتی یکی از شخصیتهای اصلی داستان مضطر میشود به انجیل پناه میآورد و ناگهان میبیند که خونآشامها هم دارند با او همراهی میکنند. زیاد نمیخواهیم نشانهشناسی به خرج دهیم اما فیلم خیلی از نماد ساختن بدش نمیآید و از جایی به بعد در دالان همین ادا و اطوارها میافتد. فیلم از لحاظ فرمی چندپاره، کلاژ، جلوه فروش، خامدستانه و مصرفی است. قبول ندارید؟ یک سؤال مهم، چند بار میشود این فیلم را دید و از آن لذت برد؟ قطعاً و حتماً فقط یک بار. چرا؟ چون جلوههایش تمام میشود و پرحرفیاش برایتان ملالآور میشود. فیلم نه به کسانی که موسیقی جز و بلوز را دوست دارند کمکی میکند و نه برای ما فرهنگی از آفریقا میسازد. فقط همهچیز را وسیلهای میکند تا پیامش منتقل شود. همین اتفاق باعث میشود به لحنهای مختلفی رو بیاورد و مجبور به ابداعات فرمی شود تا هم بشود همهچیز را در اثر گنجاند و هم حرفهایی را که میخواهد زده شود. فیلم به هیچچیز نزدیک هم نمیشود. در حد خواندن چند موسیقی بلوز متوقف میشود و نمیگوید اصلاً چرا موسیقی برایش مهم است، بعد ناگهان میزند به در حمایت از نژادهای مختلف و از موسیقی و جادو به عنوان تنها هویت انسان آفریقایی و شرقی نام میبرد و ادعا میکند موسیقی و جادو تنها باقی مانده تمدنی برای آفریقاییها و شرقیهاست. همینقدر سانتیمانتال و شعاری! با این همه گناهکاران یک نکته مثبت دارد و آن شناساندن یک نظرگاه است؛ نظرگاهی دموکرات و هالیوودی نسبت به مسائل اصلی بشرامروز. نظرگاهی که در اینستاگرامیترین حالت ممکن مسائل را طرح میکند و دیگر فرصتی برای تعمق و تأمل باقی نمیگذارد. در چنین فیلمی مخاطب با خودش میگوید، ای کاش همان اول داستان که خونآشامها حمله کردند، یکی از قهرمانهای داستان وقتی دید انجیل کمک نمیکند، صلواتی میفرستاد و غائله این خونآشام بازیهای دموکرات تمام میشد.
شماره ۴۴۶۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
آمریکای مطلوب














