محمدمیلاد احمدی، عضو هیئتعلمی گروه مدیریت دانشگاه آزاد واحد علوموتحقیقات / دستیار سابق رئیس شهید دانشگاه آزاد در امور مدیریت دانش: سرنوشت من اینچنین رقم خورد که توفیق داشتم استاد شهید (هنوز ذکر این عنوان برایم ثقیل است) دکتر محمدمهدی طهرانچی را در دو مقطع از زندگیام درک کنم. قسمت اول، نسبتاً دور و تقریباً منفعلانه و قسمت دوم، کاملاً نزدیک و قویاً فعالانه! بخش اول، به تحصیل من در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه شهیدبهشتی اختصاص داشت که از طریق تشکلها و بسیج دانشجویی، مسجد و سایر برنامههای دانشگاه شکل گرفت و اواخرش کمی به شاگرد اولیام در رشته و گرایش ربط پیدا کرد. پس از آن، من برای دورۀ دکتری به دانشگاه دیگری رفتم؛ استاد شهید نیز بهعنوان معاون علمی آستان قدس رضوی انتخاب شد و چندسالی بر ما گذشت. بخش دوم، به حضورم در دانشگاه آزاد بازمیگردد که چنانکه یک هیئتعلمی جوان، انگیزۀ تلاش و رشد دارد، در سازمان مرکزی دانشگاه و واحد علوموتحقیقات مشغول بودهام و مأموریتی از سمت ایشان -در کنار سایر وظایف- برعهدۀ من گذاشته شد. این مأموریت، بهبندکشیدن نظام نورانی اندیشگانی ایشان بود که براساس آن، بنا شد سوای فرمهای صورتجلسه، آنچه رسانههای دانشگاه از سخنان و برنامههای ایشان ثبت میکردند، نامهها، مکاتبات و گفتوگوهای رسمی و غیررسمی، تلاش من معطوف به مدیریت دانش (تبدیل دانش ضمنی به صریح)، طراحی سیستمی موضوعات و نوعی تجربهنگاری مدیریتی در موقعیت باشد.
روز اول که توفیق یافتم کنارش حضور پیدا کنم، یک سررسید سبزرنگ چاپ آستان قدس رضوی به من هدیه داد و در یک کلام به من فرمود: «بنویس»! و از آن روز تا همین اواخر تلاش میکردم آنچه را که در جلسات -بهویژه جلسات فکری و نظریهپردازی- و کلاسهای مدیریت آموزش عالی بیان میکرد، بنویسم، مفاهیم را مرتب کنم، با نگاهی فرایندی، مراحل پروژهها را مستند سازم و به خروجیهایی تخصصیتر از یک صورتجلسۀ سنتی دستیابم. اینگونه بود که خداوند، بهمدت حدود چهار سال -آه که چهقدر کوتاه!- به من فرصت همنشینی و همسفری با ایشان را بخشید.
در تمام این مدت، تلاش میکردم زیر بار سنگین دانش عمیق و گسترده، شعاع فراگیر مدیریت، رهبری پرجذبه و ساعات کار طولانی ایشان، خم نشوم. با دقت گوش میدادم، بهشدت درخصوص مواردی که مطرح میشد، میخواندم، گاهی بلافاصله عناوینی را جستوجو میکردم تا بفهمم چیست تا از ایشان عقب نمانم و زهی تلاش که بتوانم برسم! برای ما علوم انسانیها، شبیه به این است که بخواهی تمام مراحل پژوهش کیفی را در طرحهای تحقیقاتی متفاوت، هرروز و در بازههای زمانی کوتاه انجام دهی!
در غم جانکاه فقدانش، باید خوشحال بود که با این شیوۀ شهادت، جایی برای مجیز و اغراق باقی نمانده است؛ پس شاید یکی از سؤالات اصلی من و همکاران من این باشد که چهطور میشود یکنفر در عصر ما، با وجود پیشرفتهای چشمگیر در شاخهها و زمینههای علم و فناوری، از اکثر رشتههای دانشگاهی و غیردانشگاهی (مثل علوم قدیم و علوم اسلامی و حوزوی)، سررشته داشته باشد و مبانیشان را ادراک کرده باشد؟ لذا بزرگنمایی نیست اگر میگویم که علم و دانش، مثل موم، در دست فکر دکتر طهرانچی نرم بود. میگرفت و شکلش میداد. من شاهد گفتوگویش با اساتید تمام و خبرگان رشتهها و متخصصان و مدیران و رؤسا و وزرا و وکلا و علمای مختلف بودم. با فروتنیای از جنس طلبگی، درک روشنش را از مغناطیس و کوانتوم، علوم کامپیوتر و فناوری اطلاعات، زیستشناسی، شیمی، کشاورزی، مهندسیهای کاربردی، پزشکی و علوم سلامت، مدیریت و برنامهریزی راهبردی، فقه و تفسیر قرآن، ادبیات فارسی و عرب، زبان انگلیسی و روسی و مهمتر از همه، در نگریستن سیستماتیک به همۀ این شاخهها و برگها بهعنوان درخت تنومند و گرهگرۀ علم، میدیدم. اگر هرکس بر شاخهای نشسته بود، او باغبان درخت بود و هرسش میکرد و آبش میداد و میوهاش را میچید؛ دکتر طهرانچی باغبان درخت علم بود.
برای من همیشه واضح بود، هست و خواهد بود، که مگر میشود بدون آنکه قوۀ روحی و توان معنوی خاصی در وجود داشته باشی، به اشراف شگفتانگیزی بر تمام این رشتهها، درسها، شاخهها، علوم و فناوریها دست پیداکنی؟ بهسختی میتوانم کنشش را نسبت به مباحث تخصصی وصف کنم، اما مثل این بود که چراغی در دست داشت و به هر سو که آن را میگرفت، نوشتههای روی دیوار غار ارسطو، برایش روشن میشد؛ و انگار مابقی، در غلوزنجیر و نابینا، گوشۀ غار نشسته بودند؛ و او خود میدانست که این چراغ را در دست دارد و بهخوبی دست سایههای عالم مثل را خوانده بود.
اینگونه بود که میتوانست در آن واحد نگران استانداردهای تلهکابین علوموتحقیقات باشد، به توسعۀ هرچه بیشتر بذرهای هیبریدی فکر کند، شانس شبکۀ دانشگاه را در طراحی و دوخت لباس مدرسه امتحان کند، دست اساتید دانشکدههای تعلیموتربیت اسلامی را در دست مدیران و معلمان مدارس بگذارد، در کارخانههای صنایع غذایی بچرخد، به دیدار مراجع قم برود، آخرین گزارشهای آژانسهای علمی را از سراسر جهان رصد کند، با هوش مصنوعی و تعیین تکلیفش در نسبت با آموزش کلنجار رود، در فصل بودجه از ریال به ریال ردیفهای مالی دانشگاه حساببکشد، به دستگاه شناختی نسل جدید و درک صحیح آن بیندیشد، بهدنبال غذای سالم و اقتصادی برای دانشجویان و عموم مردم باشد، به فکر کاشت درخت مثمر در محوطۀ سازمان مرکزی دانشگاه بیفتد، نگران زمینهای کشاورزی بایر دانشگاه در گوشهگوشۀ کشور بماند، ایدههای نوینی در تربیت نوجوانان داشته باشد، سامانههای متمرکز طراحی کند، تفسیر منحصربهفرد علمی-ایمانی خود را از قرآن کریم داشته باشد و هزارهزار فکر و ایده و طرح و برنامۀ دیگر که حالا از کاغذهای سررسید سبز و سررسید بعدی و سایر یادداشتهایم زنده شدهاند و در فضای پیرامونم رژه میروند.
امروز که دیگر آن جوان شادانی نیستم که سربالایی بلوار دانشجو را از میدان شهیدشهریاری بالا میرفت و فکرش را نمیکرد که روزی در دفتر رئیس دانشگاه آزاد مسئولیتی بپذیرد، باید بهطور رسمی و در حضورش -که احتمالاً اینها را از آن بالا میخواند چون هرروز «فرهیختگان» را میخوانْد- به پیچیدگی و دشواری مسئولیتی که به من سپرد، اعتراف کنم. من مگر میتوانستم جریان آن فکر سیال و زلال را به بند بکشم؟ اصولاً مگر میشود خورشید را نقاشی کرد؟ مگر میشد نقشهای از سرزمین و آیندهای که میدید، کشید؟ مگر از عهدۀ من برمیآمد که چکههای نور را که همهجا پراکنده میشدند، جمع کنم و در شیشهای نگهداریشان کنم؟ حالا دیگر به قول خودش، هستۀ اتم شکافته و خورشید درون آن آزاد شده است. در این سفر چندساله که مثل چندثانیه گذشت، بارها آرزو کردم که ای کاش همۀ مسئولان و مدیران این کشور به همین اندازه برای انجام وظیفهشان و برای مردم تلاش میکردند.
با وجود شیوهها، سوابق و نوع ارتباطی که افراد مختلف با استاد شهید داشتهاند، شاید اتفاق نظر جامعی در میان ما وجود دارد که از خود میپرسیم که تکلیف بسیاری از بهاصطلاح «کارها» که آغاز نشده، تازه آغاز شده یا به میانۀ راه رسیدهاند، بهعنوان میراثی که تمام زمان و توان شهید را مصروف خود میکرد، چه خواهد شد؟ جهانِ دانشگاه بدون او، برای ما چگونه خواهد بود؟
دکتر طهرانچی شخصیتی ذوابعاد با نظام فکری پیچیده داشت که من توفیق داشتم تنها جنبهای از آن را به تماشا بنشینم؛ یعنی ریاست ایشان بر دانشگاه شهیدبهشتی و ریاست ایشان بر دانشگاه آزاد اسلامی؛ و در همین حیطه نیز همچنان نمیتوانم مدعی احصای تمامی مبانی گفتمانی ایشان باشم. بیانتها بودن، خاصیت وجودی دکتر طهرانچی بوده است؛ اما اگر از من بپرسید که از این ابعاد متکامل، جنبۀ سیاستگذاری علم و سبک مدیریت آموزش عالی مهمتر بود یا آزمایشها و پروژههای فیزیکی و دفاعی، شخصاً پاسخ میدهم که اولی؛ نه که چون تخصص خودم مدیریت است و طبعاً با سیاستگذاری بیشتر آشناام تا الکترومغناطیس، بلکه به این خاطر که از نزدیک و شبانهروز، مشاهده کردم که چگونه یک فیزیکدان سرآمد -که از استادی فیزیک کموکسری نداشت و تمام رتبهها و پایهها و جایزهها و تقدیرها را برده بود- بخش قابل توجهی از لحظههای ارزشمند عمرش را مصروف اندیشهورزی در سیاستگذاری علم و تحول در مدیریت آموزش عالی جمهوری اسلامی ایران کرد. به این دلیل که بارها با ارجاع به «آنسوی اسپوتنیک» -کتاب محبوبش که ترجمهاش کرده- این نکته را بازگو میکرد که بمبهای اتم آمریکا و هرآنچه ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به دست آورده، حاصل سیاست متمرکز علم و پیوند آن با اولویتهای ملی بود و در این عرصه ما (منظور کشور) هنوز اندر خم یک کوچهایم.
من بهعنوان شاگردی از شاگردان استاد شهید، در همان روزهای سخت جنگ، تصمیم گرفتم درحالیکه اغلب در ابهامی از آیندۀ مدیریتی پس از ایشان بهسر میبریم، تلاشی -هرچند کوچک- جهت حفظ میراث مدیریتیاش، انجام دهم. بهاشتراکگذاری نتیجۀ این تلاش از آن جهت است که مخاطب فرهیختۀ «فرهیختگان» بداند فروکاست عملکرد درخشان شهید دکتر طهرانچی به «دانشمند هستهای»بودن -که قطعاً محقق بوده و بهتنهایی هم افتخار بیبدیلی است- غفلت و کملطفی به ایدهپردازیهای منحصربهفرد و تلاشهای خستگیناپذیر ایشان در بازتنظیم نظام دانشگاهی است.
حاصل تلاشی که در ادامه تقدیم نگاهتان میشود، یک محتوای 10 قسمتی است که با هدف احصای سبک رهبری منحصربهفرد و گفتمان ویژۀ استاد شهید در دانشگاه آزاد اسلامی و مدیریت ایشان در نظام آموزش عالی ایران تنظیم شده است. آیا این جدول انعکاس تمام و کمال ذهنیت استاد شهید است؟ حتماً خیر؛ اما شاید قاب عکس مدیریتی خوبی باشد تا آن را پیش روی خود نهیم و با تأمل به آن بنگریم. شاید آنچه در پی میآید، مشق خوبی از سرمشقهایش باشد.
1- چهارچوب فکری و فلسفۀ رهبری
شهید دکتر طهرانچی، در پی «حکمرانی معرفتی» بود و در این مسیر بهخوبی میتوانست «فیزیک»، «فلسفه و الهیات» و «مدیریت و سیاستگذاری» را با یکدیگر ترکیب کند. مطالعۀ گسترده و عمیق، به او امکان این امتزاج را میداد و این خود هنری یکتا بود. همواره علم را در پیوند با فناوری، مهارت، دین، فرهنگ، اقتصاد و سیاست میدید و نتیجتاً به نهاد دانشگاه بهعنوان کارخانۀ انسانسازی یعنی محل پرورش انسان کامل با رشد علمی، اخلاقی و اجتماعی توأمان مینگریست. اشرافش بر تاریخ و فلسفۀ علم، پنجرهای تمدنی مقابل نگاهش ساخته بود که از پسِ آن، به علم و دانش و نظام آموزش عالی نگاه میکرد و همین زاویۀ دید سبب میشد که برنامهریزی تحولی با افق میانمدت و بلندمدت و پاسخگو به تغییرات جهانی و نیازهای ملی را از همۀ برنامههای جاری، لازمتر بداند. در اِعمال این تحول نیز هم بال اندیشه را داشت که مصداق آن در تدوین سند تحول و تعالی دانشگاه آزاد بهخوبی به نمایش درآمده و هم بال اجرا را داشت که به مدیریت در صحنه و سفرها و بازدیدها و جلسات و کلاسها و گفتوگوهای بیشمارش منجر میشد.
2- بازآرایی ساختاری دانشگاه
در مسیری که در پیش گرفته بود، ساختارهای سازمانی کهنه را بزرگترین مانع میدید و به تعبیر خودش با «تعمیرِ قطار در حال حرکت»، ساختار دانشی افقی و عمودی دانشگاه آزاد اسلامی را ضمن رصد جهانی، هماندیشی با خبرگان و در طول زمان، بازطراحی کرد. در ساختار جدید، هر استاد، همانند یک درایه از سوپرماتریس اعضای هیئتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی، دو مؤلفۀ تعلق دارد؛ اول، به یک گروه علمی در واحد که سطح استانی و نهایتاً کشوری نیز دارد و رسالت دانشگاه یعنی آموزش و تدریس را محقق میسازد؛ دوم، به یک دانشکدۀ موضوعی/فناوری که یک سیاستگذار ستادی به نام دانشکدگان در سازمان مرکزی دارد و مأموریت دانشگاه یعنی پژوهش کاربردی، تولید فناوری و مهارتآموزی را تحقق میبخشد. استاد شهید تلاش میکرد با این بازطراحی همزمان مدیریت منطقهای را با توجه به بوم و ظرفیتهای متفاوت استانها و شهرها دنبال کند، مزایای شبکهای دانشگاه آزاد را (بهعنوان بزرگترین دانشگاه ایران) متولد سازد و نهایتاً به نهاد دانشگاه بهعنوان محل زندگی جوانان نسل جدید، رنگ و بویی تازه بخشد تا پیر نماند و بلکه بتواند پاسخگوی پیچیدگیهای روزافزون جامعه باشد.
3- تحول آموزشی؛ مهارتمحوری و پاسخ به نسل جدید
در جلسات متعدد به مناسبتها و بهانههای مختلف با اساتید جوان، اساتید باتجربه، مدیران گروهها در تمامی رشتهها و از سرتاسر کشور تأکید میکرد زمانه عوض شده، نسل آموزندگان عوض شده، شیوههای آموزش عوض شده و ما (منظور دانشگاه) عوض نشدهایم. در اینخصوص همواره از استعارۀ عدم تطابق موج گیرنده و فرستندۀ رادیو استفاده میکرد. بسیار کوشید تا ویژگیهای شناختی نسل زِد را (که آن را نسل ارتباطات گسترده مینامید) کشف و بیان کند. اینکه این نسل تصویرنگر است، مهارتمحور است، به دنبال توانش است، محیط دور و نزدیکش برعکس است و...، همه نمونههایی از این دست بودند. به عبور از حافظهمحوری به یادگیری عمیق اصرار ورزید؛ آموزش مشارکتی و تواناییمحور را چارۀ کار میدانست و در مصادیق متعدد، سازوکارهایی برای نزدیک شدن دانشگاه به بازار کار نیروی انسانی کشور و کارآموزی مؤثر دانشجویان در صنعت طراحی کرد.
4- پژوهش کاربردی و تضمین کیفی آن
امروز سامانۀ پژوهشیار، نظام پایش و برنامههای علمی، واقعیتهای روی زمین نشستۀ دانشگاه در زمینۀ جهتدهی به پژوهشها و کاربردیسازی واقعی آنها هستند. دکتر طهرانچی میگفت: «پژوهش باید نبض جامعه را بفهمد»؛ و میپرسید که اگر هیچکدام از پژوهشها و پایاننامههای ما (منظور اساتید دانشگاه) به درد مردم (منظور آحاد جامعه) نخورد، پس فایدۀ این زحمات چیست. ضمن اعتقاد راسخ به «العِلمُ سُلطانٌ»، ارزش پژوهشهای بنیادی و نشر مقالات علمی در نشریات داخلی و بینالمللی، طبقهبندی جامعی از نسلهای دانشگاهها و نقش و کارکرد پژوهش در این نسلهای مختلف در ذهن داشت. تلاش کمنظیر سیاستی ایشان در الزام به مشابهتیابی و طراحی فرایند پیشدفاع متمرکز دکتری، راهکارهایی عملیاتی جهت حفظ اصالت پژوهشی و رفع اتهامات کهنه به دانشگاه آزاد در حوزۀ پژوهشی ارائه کرد.
5- درک فناوری، هوش مصنوعی کاربردی و دیجیتالسازی
در طول سال اخیر و با پیشرفتهای فراگیر هوش مصنوعی کاربردی بسیار به تعیین نسبت نظام تعلیم و تربیت (بهطور کلی) و نظام آموزش عالی (بهطور خاص) با هوش مصنوعی میاندیشید. ضمن ابراز نگرانی از اینکه هوش مصنوعی کاربردی مانند مدلهای بزرگ زبانی از نسلهای آینده، افرادی فاقد توانایی تفکر خلاق و شیوههای تجزیه و تحلیل و حل مسأله بسازد، حذف یا نادیده گرفتن نقش هوش مصنوعی را در زندگی روزمره برنمیتافت؛ و اتفاقاً هوش مصنوعی را ابزار مکمل آموزش و پیشبرد علم میدید و نه جایگزین آن. در همین راستا، هشدار احیای رشتههای علوم پایه و حوزۀ مهندسی را بارها اعلام میکرد و اینکه به جهان هوشهای مصنوعی و پدیدههای کوانتومی آینده، بدون ریاضیدان و فیزیکدان و مهندس نمیتوان قدم گذاشت. علاوه بر حساسیتش به هوش مصنوعی، به حکمرانی و مدیریت «دادهمحور» و «هوشمند» معتقد بود. تحولات دیجیتال فرایندهای سازمان مرکزی مانند طراحی و بهرهبرداری از سامانههای قراردادها، حسابیار، املاک و اموال و طراحی سیستمهای اجتماعی-فنی برای کل دانشگاه مانند ایمیل دانشگاهی، طرح حامی و سامانۀ جامع سنجش و پذیرش، همه در چهارچوب همین هدف قابل تحلیلاند. شاید منظور دکتر طهرانچی از «تعمیر قطار در حال حرکت»، این نکته بود که چگونه میتوان ضمن مدیریت خوب دانشگاه، به چگونه بهتر مدیریتکردنش اندیشید.
6- پایداری و کارآمدی اقتصادی
همیشه با لبخندی به ما میگفت: «مردم باهوشاند؛ مردم میفهمند.» منظورش این بود که برخلاف تصورات سادهانگارانه از انتخاب رشته و ادامۀ تحصیل، اتفاقاً ذینفعانِ (نمیگویم مشتریان) شهریهپرداز دانشگاه آزاد اسلامی، پولی را که اغلب با زحمت بسیار به دست آوردهاند، با انتخابی آگاهانه برای تحصیل در دانشگاه میپردازند. جامعۀ حدوداً یک میلیون و چهارصدهزار نفری دانشجویان در زمان شهادت استاد شهید، گواهی بر صحت رویکرد ایشان بوده است. علاوه بر این، تشکیل پورتفولیو (سبد) درآمدی برای بررسی عملکرد مالی واحدهای دانشگاه (که ریالی بودجۀ دولتی ندارند) در فصل بودجه و تأکید بر افزایش سهم درآمدهای غیرشهریهای (همانند کلینیکهای دامپزشکی، مدارس، کشاورزی و غذا و بهویژه شرکتهای دانشبنیان) محور تحول الگووارۀ درآمدی دانشگاه آزاد اسلامی بوده است. وقتی میفرمود رابطۀ دوسویۀ دانشگاه با جامعه، در مصادیق اقتصادی هم این گزاره مفهوم داشت؛ یعنی فقط نقش جامعه در درآمد دانشگاه مدنظرش نبود و از اینسو، سراهای نوآوری ساختوتولید، طرحهای پویش، رویدادهای صدرا و اغلب عصر امیدهایی که در دانشگاه برگزار میشده است، بیانگر شکلگیری ادبیات تولید ثروتِ دانشگاه، برای جامعه بوده است.
7- پیوند دانشگاه، صنعت و جامعه
«گذر از دانایی فردی به توانایی اجتماعی»؛ برای مخاطبانی که با گفتمان استاد شهید آشنااند، عبارتی کلیدی است. عقیده داشت تا زمانیکه دانشگاه پاسخگویی به سؤالات جامعه در حوزۀ اقتصاد، سیاست، سلامت و فناوری نداشته باشد، جامعه نیز به او مراجعه نخواهد کرد و جامعهپردازی (با مقصودی که مدنظر خود ایشان بود)، از طریق شکستن دیوار میان آکادمی و صنعت (و نهادها) و ساختن پلی میان آنها حاصل میشود. دکتر طهرانچی، علاوه بر اینکه علم را گوهر حکمرانی موفق میدانست، دانشگاه را هم موتور محرک توسعۀ ملی با اتصال به اقتصاد، سیاست، اجتماع، سلامت و نوآوری درک میکرد. این دیدگاه هویتی، شعار نبود؛ برای تحقق آن سخت تلاش میکرد و ناظر منصف، ماحصل تلاشهای ایشان و البته تیم مدیریتی ایشان را به چشم میبیند؛ هرچند که چندگام از مسیری طولانی باشد.
8- آموزش عمومی و تعلیموتربیت اسلامی
نگاه ظریف، دلسوزانه و پدرانۀ شهید دکتر طهرانچی، به مدرسه و دانشآموزان، شگفتانگیز بود. با تشکلهای فعال تعلیم و تربیت در کشور در ارتباط بود، پی کشف الگوهای تربیتی ایرانی-اسلامی کارآمد میگشت، با تأسی از آموزههای دینی، نگاههای نورانی و جذابی به ارتباط کودکان و نوجوانان با طبیعت، خاک و گیاه، حیوانات، محیطهای یادگیری و فناوریهای نوین پیدا کرده بود و آموزش عمومی و آموزش عالی را بهعنوان یک زنجیرۀ دنبالهدار ادراک میکرد. همراستاسازی دانشکدههای تعلیموتربیت اسلامی واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی با مدارس سمای همان شهر، نمونهای از برقراری جریان دانش و تحولات ساختاری در آموزشوپرورش است که سعی در گسترش آن در تمام کشور داشت.
9- دیپلماسی علمی و توجه به آن بهمثابۀ ابزار قدرت ملی
از آنجاکه عینک سیاستگذاری علم و فناوری را همیشه به چشم داشت، دانشگاه تابآور را دانشگاهی با مقاومت علمی تعریف میکرد که میتواند از فشارهای سیاسی عبور کند. از دید استاد شهید، شکستن تحریمهای علمی، ایستگاهی بود در مسیر بازسازی جریان علمی کشور و با اتکا به چشمانداز تمدن نوین اسلامی. حضور دانشگاه آزاد اسلامی را (به عنوان یک کلاندانشگاه ایرانی) در نظامهای رتبهبندی جهانی البته با درنظر گرفتن ملاحظات تهدیدی و رقابتی شرقی و غربی پیگیری میکرد و سکوهای نشر بومی (مانند سند و OICC) را برای افق پیشگامی علمی جهانی ضروری میدانست.
10- تحول در مدیریت منابع انسانی
در ادارۀ سازمان مرکزی دانشگاه، چابکسازی دستگاه مدیریت دانشگاه و بازتعریف جایگاههای سلسهمراتبی و ارتقای عرضی مدیران و کارکنان ستادی را تبدیل به رویهای جاری کرده بود. در مدیریت منابع انسانی به نقش و کارکرد کانونهای ارزیابی و توسعه و نظامات شایستگیمحور در انتصابات معتقد بود؛ گرچه اقتضائات محیطی نیز غیرقابل نادیده گرفتن باشند. به کار کردن با جوانها اعتقاد داشت. برعکس برخی مدیران باتجربه و دلسوز حاکمیت که عمر مدیریتی خود را لمیزل و لایزال میدانند، از ایدۀ مدیران آیندهساز و سپردن مسئولیتهای تصمیمساز به جوانان پشتیبانی میکرد. از جوانانی که در سالهای اخیر به جمع اعضای هیئتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی پیوستهاند، میتوان بیشتر دراینباره پرسید. تربیت اندیشمند و سپس حکمران برای سیاستگذاری علم و فناوری را واجب میدانست و خود نیز برای واجب، وقت و توان میگذاشت. دورههای ضبطشدۀ کلاسهای سیاستگذاری علم، فلسفۀ علم، تاریخ علم و برنامهریزی آموزش عالی که در دانشگاه شهیدبهشتی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوموتحقیقات برگزار شدهاند، اکنون قابل مراجعه برای اهل فناند. استاد شهید، همواره در سخنرانیهایش از آمار بهروز سرعت نشر دانش توسط کشورها و ترکیب و ترتیب تولیدکنندگان علم در سراسر جهان استفاده میکرد و بهدنبال جایگاه ما (کشورمان ایران) در این نقشۀ کلان میگشت.
جدولی که به پیوست این یادداشت ملاحظه میشود، تحلیل مضمون سبک رهبری و گفتمان تحولآفرین دکتر محمدمهدی طهرانچی را در دانشگاه آزاد اسلامی (1404-1397) به نمایش میگذارد.
چند نکته در پایان
در پایان، از خود میپرسم که آیا سازمان بدون رهبر، همانند جسم بدون روح است و ممکن است رهبری دیگر، روحی دیگر را در کالبد سازمان بدمد؟ به این معنا که اصولاً پیشبرد برنامههای استاد شهید، بدون حضور مادی او امکانپذیر است؟ نمیدانم؛ بسا که تلاش ما تعیینکننده باشد.
افزون بر غم سنگین از دست دادن گنجی گرانقدر برای من و همکارانم و همۀ ملت صبور ایران، شخصاً امروز نگرانام. زمان و مکان و شیوۀ شهادت دکتر طهرانچی -بهعنوان یک رهبر خلاق، دانشمند، تحولگرا و سیاستگذاری منحصربهفرد در جمهوری اسلامی ایران- در اختیار ما که هنوز فرصت زندگی داریم، نبوده است؛ اما شهیدشدن کلام و افق دید و طرحها و تلاشهایش دقیقاً در اختیار ماست. نگرانام؛ چراکه زمان جابهجاییهای جناحی و اصطلاحاً اتوبوسی در سازمانهای ما به سر آمده است. فرصت ما اندک است و آمادگی ما (در بسیاری از ابعاد جامعهپردازی) کم. امیدوارم این انذار به سمع و نظر تمام کنشگرانی که پس از شهید دکتر طهرانچی، زمام امور را به دست خواهندگرفت، برسد:
عزیزانِ جان! اگر از من میپرسید، علت به شهادت رساندن اینگونۀ دکتر طهرانچی که برخلاف بسیاری از شهدای همان شب پیکر مطهر خود و همسرش بدینگونه آسیب دید، صرفاً فیزیکدانی نبوده است. دشمن انتقام تحولاتی را که تنها چکیده و مختصری از آن گزارش شد، از ایشان و خانوادهاش و همۀ ما گرفت.
لطفاً به سنتهای خطای مدیریتی در این کشور پایبند نباشید! میراث مدیریتی و سیاستگذاری ایشان را حفظ کنید و به قول خودش: «چرخ را از اول اختراع نکنید»! چراکه فرصت ما کمتر از آن چیزی است که فکر کنید.















