فرهیختگان: پیرامون «بازی ماهی مرکب» بسیار نوشتهاند و بسیار نوشتهایم و طبیعتا نوشتن چیزی جدید، آنگونه که سبب شود مخاطب به فکر فرو برود و زاویهای بدیع و دستنیافته را نسبت به این سریال معرکه پیدا کند، دشوارتر از چیزی است که به نظر میرسد. با این همه میشود چند نکته کوچک پیرامون این سریال پیدا کرد و در موردش حرف زد.
قبلش باید یادآور شد که این مجموعه، تنها درامی دلهرهآور با صحنههای پرتنش نیست؛ بلکه بستری چندلایه برای بررسی مفاهیم بنیادین انسانشناسی معاصر چون قدرت، هویت، اخلاق، و نابرابری اجتماعی است. صدالبته که این فقط شامل کرهجنوبی نمیشود؛ بلکه این نوع نگرش به بحرانهای زندگی انسان معاصر را میشود در هر جامعهای بازسازی کرد. شاید دلیل اینکه دیوید فینچر روی آن دست گذاشت و خواستار ساختن نسخه آمریکایی آن شد همین فرصت بینظیری باشد که برای بازگشودن لایههای پنهان یک جامعه در اختیارش قرار میدهد.
مثل هر کار نمایشی برجستهای دیگر، «بازی ماهی مرکب» با استفاده از نمادپردازی فرهنگی، ساختارهای کنترلکننده و تعاملات پیچیده انسانی، تماشاگر را نهتنها سرگرم، بلکه به تأملی عمیق درباره مناسبات اجتماعی دعوت میکند.
بازتعریف ارزشهای انسانی
یکی از محورهای اساسی روایت یا حتی اصلیترین آن بحث زنده ماندن است. هیچکدام از بازیکنان رقابتی که به آن وارد شدهاند، نمیدانند که جدال مرگ و زندگی پیش از آنهاست. دقیقاً بعد از بازی خونین نخست است که بازیگران بازمانده، ترسان و لرزان به محل استراحت بازمیگردند و مشغول بازخوانی اتفاقاتی میشوند که شاهدش بودهاند از جمله کشته شدن تعداد زیادی از نفرات شرکتکننده و زنده ماندن خودشان و بعد هم تماشا کردن مخزن هیجانانگیز پر از پول.
اینجا رقابت سازمانیافته میان بازیکنانی را میبینیم که از رقابت و سازمان برگزارکننده آن چیزی نمیدانند. فقط میدانند که میشود از این بازی پول درآورد و وقتی میفهمند قصه چیست، به رقابت ادامه میدهند؛ چون در جامعه جایی را برای بازگشت ندارند. به عبارت دیگر آنچه بر سر مرگ و زندگی در یک جزیره دورافتاده و ناشناس بین بازیگرانی ناشناس و ناآگاه رقم میخورد، بسیار شبیه به زندگی روزمره ماست. این رقابت نهتنها شبیهساز دور تند منطق اقتصادی جوامع سرمایهداری بلکه بیانگر تأثیر فشار ساختاری بر اخلاق و روابط انسانی است. بازیکنان در موقعیتی قرار میگیرند که برای حفظ جان ناچارند بقیه را قربانی کنند. بعضیها با اکراه و بعضیها با لذت! بهراحتی میشود این اتفاق و این سریال را از منظر جامعهشناسی یا انسانشناسی و با کلیدواژههایی چون بازتعریف اجباری ارزشهای فردی و اجتماعی بررسی کرد.
بازتعریف ارزشهای شخصیتی و هویتی
همیشه در سریالهای پلیسی جنایی یا حتی بعضی سریالهای جنگی، مخصوصاً آنها که به ماجرای زندانهای جنگی اختصاص دارند میشنویم که زندانیان یا حتی قربانیان بهگونهای شخصیتزدایی میشوند. آنها را با ضمایر یا شماره خطاب میکنند انگار که اسم و رسمی ندارند. در «بازی ماهی مرکب» خنثیسازی هویت فردی نقشمحوری دارد. نام بازیکنان با شماره جایگزین میشود و این تقلیل هویتی، آنها را به واحدهای قابلمدیریت تبدیل میکند. طعنهای آشکارا به دنیای لیبرال که در آن انسانها چه از منظر اقتصادی و چه از منظر سیاسی بهجای برخورداری از هویتی فردی به گونههای دیگری چون مصرفکننده یا کارگر تولید یا شهروند درجه چندم تقسیم میشوند. نوعی شهروند غیرخودی که باید بر اساس معیاری غیر از اسم و هویت شخصی طبقهبندی شوند. میشود این رفتار را با سرخپوستها به یاد آورد. بعد از جنگهای بیشمار بر سر چپاول زمینها و ثروت آنها، کودکان بازمانده از قبایل سلاخی شده بهزور در مدارس مخصوصی آموزش میدیدند که دیگر سرخپوست نباشد؛ بلکه شهروند تازه مسیحیشدهای باشند که هویت شخصی و تاریخی و فرهنگی گذشته خود را باید به سود نظام فاتح جدید از دست بدهند. با این نگاه بیشتر درک میکنید که هویتزدایی نهتنها ابزار کنترل، بلکه شکلی از انکار کرامت انسانی است.
بازتعریف خاطرههای کودکی
یکی از هوشمندانهترین تمهیدات سریال «بازی ماهی مرکب»، آشنازدایی از بازیهای محبوب فولکلور کرهای و دادن معنایی جدید به آنهاست. بازیهای کودکانه سنتی مانند «دالگونا»، «طنابکشی» یا «چراغقرمز، چراغسبز» که در متن بازیها بازآفرینی میشوند، دقیقاً مانند بازیهای کودکانه هر فرهنگ یا کشور دیگری حامل نمادهایی از حافظه فرهنگی مشترکاند. این بازیها که در کودکی موجب شادی و همبستگی کودکان بودهاند، اکنون ابزار رقابت مرگبار بزرگسالان شدهاند. آیا این پدیده را باید چرخش معانی فرهنگی در مواجهه با ساختارهای قدرت ارزیابی کرد یا خیانتکردن بزرگسالان به خاطرهها، معانی، انسجام و دوستی کودکان؟
بازتعریف رابطه فرد با جامعه/نهاد قدرت
نقطه مشترک تمام بازیگران این بازی مرگبار، بدهی است. بدهکار بودن، ورشکستشدن و زیر سنگینترین فشارهای مالی و اجتماعی و آبرویی قرارگرفتن در حقیقت محرک اصلی ورود بازیکنان به قربانگاهی است که از آن راه گریزی نیست. در فصل دوم شاهد این هستیم که تیراندازها وقتی یکی از بازیکنان را میزنند از کلمه «حذفکردن یک آشغال» استفاده میکنند. در حقیقت این تعریف را میشود به نگاه جامعه به بازندگانش نیز تعمیم داد. شخصیتها نهتنها قربانی ساختار اقتصادیاند، بلکه در تنگنای اخلاقی قرار گرفتهاند که حاصل وابستگی به نظم مالیای است که اختیار انسان را سلب میکند و آنها را به «آشغالهای دورانداختنی» تقلیل میدهد. بدهی کمرشکن اینجا نه فقط پدیدهای مالی، بلکه ابزاری برای «اطاعت ساختاری» فرد از نهاد کنترلکننده است. در بازی لیبرالیسم اقتصادی، بازنده دورانداختنی است.
بازتعریف انسان
درنهایت ما انسانها با آخرین تصمیم، آخرین احساس و آخرین حرکتی به یاد میمانیم که قبل از مرگ از ما سر میزند. دستکم در شرایط بقا، این از ما به یادگار میماند. در مواجهه با مرگ نوسانات اخلاقی بازیکنان مختلف طیف متنوعی از فداکاری تا خشونت بیرحمانه را شامل میشود. انگار در آن لحظه آخر هرکسی ذات خود را به نمایش میگذارد. بعضیها قهرمانانه میمیرند، بعضیها پوچ و بیمعنا و بعضیها برای نمردن دیگران را پیش قربانی خود میکنند. شکنندگی اصول اخلاقی در شرایط بحرانی نکته عجیبی نیست. در طول تاریخ ارزشهای انسانی در تقابل با نیازهای اولیه مانند امنیت و بقا، همیشه سنجیده شده و بسیاری از حماسههای اخلاقی در همین شرایط رقم خوردهاند.
درمجموع، سریال «بازی ماهی مرکب» شکافهای اجتماعی، تضادهای فرهنگی، و پیچیدگیهای رفتاری انسان را بهگونهای نمادین و هشداردهنده به نمایش میگذارد. آنهم انسان بهظاهر برخوردار و سرشار از تکنولوژی کرهای را. این سریال بشر را عریان به نمایش میگذارد و یادمان میاندازد که پادشاه لباسی بر تن ندارد!














