علیرضا داودنژاد، کارگردان: آیا میتوان مستقل از دیگران، خود را «کسی» دانست؟
آیا هویت، حقیقتی درونی و پایدار است،
یا موقعیتی متغیر و درگیر در رابطه با دیگران، مکان، فضا، و زمان؟
وقتی از واقعیت فاصله میگیری
نه برای انکار، بلکه برای دیدن
چیزها در قاب قرار میگیرند.
مطلقزدایی آغاز میشود:
ذهن دیگر تنها مرجع نیست،
عین هم دیگر حقیقت تام نیست.
مرزهای تعین ترک میخورند،
و آنچه پیرامون توست،
معماری، اشیا، فضا، آدمها، رفتارها، گفتارها، لحنها
همه با تو سخن میگویند.
در این مشاهده بیواسطه،
تو نهفقط خود جهان را،
بلکه خودِ مشاهدهگر را نیز در وضعیتِ حضور میبینی.
فردیت، دیگر تنها یک نام نیست؛
بلکه در آستانهای از تحقق یا زوال قرار میگیرد.
و تو، ناگهان خود را مواجه با یک طیف مییابی:
از انفعال، تقلید، و اطاعتپذیری،
تا حضور زنده، فعال، خلاق،
در میدانی که هم فرصت است، هم تهدید؛
و گاه به دو راهی مرگ و زندگی بدل میشود.
و آنجا، در آن بزنگاه،
این پرسش دوباره زنده میشود:
هویت، مشکل است یا راهحل؟
اگر کسی توانسته باشد در زیست روزمرهاش،
حضور زنده و خلاق را تجربه کند؛
اگر گمراهی را نه در بیراههها،
بلکه در بریدن از «راه راستِ دل» فهمیده باشد،
آیا در لحظه بحران،
باید فراتر از مرگ و زندگی،
به کرامت انسان شهادت دهد؟
آیا باید برخیزد،
به میدان بیاید،
و با شمایل یک شهید زنده،
عالم را به قیامت این یقین برساند که:
آدمی، احترام دارد؛
و نباید با تهدید و زور، از او توافق گرفت.
امروز، در هیاهوی فناوری و ترس،
در دادهزدگی و سرعت،
شاید آنچه بیشتر از همه گم شده، همین باشد:
احترام به انسان، و رأفت به موجودات.
و مگر جز اندکی،
همه جهانیان -چه در میدان، چه در حاشیه-
همین را نمیخواهند؟
چه بتوانند، چه نتوانند…
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
«به یاد رضای دلبندم که دهه محرم را عاشقانه در هیات عزاداران حسینی خدمت می کرد»














