مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: هندزفری را روی گوشم میگذارم و در میان انبوه آهنگهایم دنبال آن قطعهای میگردم که حال و هوای این روزهای تهران را به تصویر بکشد. روزهایی که در تهران، آفتاب میتابد اما همهچیز انگار پشت پردهای از غبار پنهان شده. وقتی که خونمان بیشتر از همیشه آدرنالین خشم و کورتیزول نگرانی ترشح میکند. روزهایی که اخبار، لحظه به لحظه منتشر میشود و هرکدامشان از اهمیت زیادی برخوردارند. روزها و شبهایی که در آسمان بالای سرمان، در میان ابرها خبرهای بیشتری در رفت و آمد است و بعضیهایشان با بیرحمی تمام، بر پهنه ایران زیبایمان، رد زخمهایی به جای گذاشتند. روزهایی که موج پاسخ موشکهای ایرانی، بیش از هرزمان دیگری مردمان بیهویت اسرائیل را متعجب کرده. همه حال و هوای این روزها، از بامداد جمعهای شروع شد که موشک و پهپادهای اضافیترین رژیم جهان، جسارت کردند و در دل خاک ایران عزیزمان به زمین نشستند. حالا دهمین روز شروع این جنگ تحمیلی هم گذشته است. انگشتم روی صفحه موبایل بالا و پایین میشود؛ هنوز آهنگی که میخواهم را پیدا نکردم. آهنگی که خشم، افتخار و ناراحتیام را در گوشهایم بخواند؛ همان حسهایی که این روزها بیش از هر زمان دیگری در وجودم موج میزنند. در میان آن حجم از موسیقی مختلفی که وجود دارد، چشمم به نام محسن چاوشی میخورد. صدایی که سالهاست همراه من بوده؛ در تنهاییها، موقع غصه خوردنها، موقع شادیها و حتی در اعیاد مذهبی و ملی. حالا که ایران عزیزمان در شرایطی خاص قرار گرفته، باز هم چاوشی صدایش را صاف کرده، پشت میکروفن ایستاده و با غم و خشم، همان دو حس غالب این روزهای ایرانیها، دو آهنگ جدید خوانده. البته چاوشی برای ایران زیاد خوانده. میتوان چشمها را بست، آهنگهای چاوشی را پخش کرد و تصور کرد که دور ایران، شهر به شهر میگردیم. او در آهنگ «جنگزده» همانطور که معشوقش را به تصویر میکشد، در جای جای ایران قدم میگذارد و خودش را هم معرفی میکند:
«دلت تهرون چشات شیراز! لبت ساوه هوات بندر!
بمم هر شب تنم تبریز؛ سرم ساری چشام قمصر
دلم دل تنگه تنگستان؛ رو دوشم درد خوزستان
غرورم ایل قشقایی! تو رگهام خون کردستان…»
چاوشی برای خواندن از وطن، دنبال دلیل نمیگردد. همانطور که آهنگ «مام وطن» را بدون اینکه اتفاق خاصی افتاده باشد خواند: «راز خوشبختی من خفته در قلب من است، تو کجا میگردی قلب من این وطن است».
جای آهنگهای او در این روزها خالی بود و حالا، با این آهنگ، موسیقی این روزهایمان را ساخته. آهنگهایی که صدای تاریخ را ساختند.
مانیفست جنگ به زبان چاوشی
محسن چاوشی در روز دهم جنگ تحمیلی، در 5 دقیقه و 15 ثانیه، موسیقی جدیدی منتشر میکند. اما کنار هم قرار گرفتن نتها و کلمات، تنها یک موسیقی خلق نکرده؛ بلکه مانیفست یا بیانیهای است جسورانه، از زخمهایی که به تن ایران خورده و او را نه ضعیف که قویتر و همدلتر از قبل کرده است. «علاج» محسن چاوشی، اندوه و خشم جمعی این روزها را تبدیل به موسیقی کرده و آنها را فریاد میزند. حالا که آسمان تهران، گاه و بیگاه، با دودی از ابزار جنگی تیره میشود، ساختمانهایش از بمبهای بیرحم دشمن فرومیریزد و مردمی در راه رسیدن به پیروزی شهید میشوند، علاج به میان میآید و این درد را میخواند:
«با تکههای پیکرمان
با گیسوان دخترمان
میخواستید چه کار کنید؟»
صدای محسن چاوشی، صدای آدمیست که از تجربه مستقیم زیستن با رنج، خشم و ایمان صحبت میکند. او با اینکه تلخ موسیقی را شروع میکند، اما بلافاصله، نوید میدهد که هیچ کدام اینها، ما را شکست نمیدهد و به شادیهای لحظهایتان دل خوش کنید:
«ما زندهایم مثل امید
این چند روز را بروید
برکُشتن افتخار کنید»
چاوشی این موسیقی را برای نسلهایی میخواند که آغاز جنگش همزمان با طی کردن مراحل مذاکرات بوده. پس او در این بیانیه، علیه بیتفاوتی، علیه سازشکاری، علیه بزک کردن ظلم با واژههایی نظیر «صلح» هم میخواند:
«شیپور جنگ را زده و
یکباره صلح میطلبید
ابلیسزادگان پلید، ای بدترین اهل زمین
با ما رسیدگان به یقین
پس لایقید قمار کنید»
واژهها در «علاج»، مانند آجرهای یک سنگر، محکم، واقعی و به دور از هرگونه غلو یا دروغ چیده شدهاند. چاوشی، پی یا فونداسیون این سنگر را با یک بیت میسازد و نگه میدارد: «مردم، علاج در وطن است» همین و بس! و همین پنج کلمه، هدف را مشخص میکند. چاوشی میخواند و حتی با پوزخند از «سوراخهای گنبدشان» یاد میکند. او ذولفقار را ابزار اصلی ما میداند، ابزاری که یک ضربهاش مغتنم است. حتی او از خائن، دستپخت اجنبی هم یاد میکند که همیشه بوده و است و درنهایت او میخواند:
«مردم خدا مراقب ماست
جز خیر ما ندید و نخواست»
و اینجاست که شنونده، آرامش میگیرد. «علاج» موسیقیای تنها برای شنیدن نیست، موسیقی است که هر نتش را این روزها 90 میلیون ایرانی زندگی میکنند و با تمام خشم و غم و امید، میشود آن را بلند خواند. این روزها که تمام شود، «علاج» میماند و صدای خشدار چاوشی و مردمی که برای وطن هرکاری کردند. «علاج» موسیقی این روزهایی است که با تمام شدنش، در ذهن و دل ما همیشه به یادگار میماند.
چاوشی از ذات ایران میخواند
آهنگ پنج دقیقهای «پسرم» مانند تقریبا 99 درصد آهنگهای دیگر، با موسیقی شروع میشود. در ثانیه سیام، چاوشی لب از لب باز میکند و میخواند:
«پدرم اینجا و مادرم اینجا و وطنم ایرانه
آخه من کجا برم همه جا جز اینجا واسه من زندانه»
چاوشی، برای جنگ تحمیلی ایران هم نسخه دارد. او با هر مصرع و هر نت، تلاش میکند تا با تمام توانش نشان دهد هیچ پاسخی برای آن سؤال بزرگ «آخه من کجا برم؟» وجود ندارد. او این سؤال را میپرسد و بعد، یکی از آن چیزهایی را میگوید که ذات ایران را ساخته است؛ همان جوهری که ماهیت واقعی یک چیز را شکل میدهد و آن را از بقیه متمایز میکند. آنهایی که کمی سررشته از فلسفه دارند میدانند که ذات یعنی ویژگیهای ضروری و تغییرناپذیر یک چیز که بدون آن، آن چیز دیگر همان چیزی نیست که هست. راحتتر بگویم، بدون آن ذات، آن چیز، آن چیزی که هست، نخواهد بود. شاید در تعریف پیچیده باشد، اما مثالهایی که چاوشی میخواند، همه این تعاریف را واضح میکند. مثلاً چاوشی میخواند:
«آخه من کجا برم رمضوناش رنگ ربنای مست شجریان باشه
یا موذنزاده اذان افطارش جادوی خلوتی شهر تهران باشه»
اینهایی که چاوشی میگوید، همگی از ویژگیهای اصلی تهران و ایران است. هیچ کجای این کره خاکی، رمضانهایش رنگ ربنای شجریان ندارد. یا خلوتی تهران، موقع اذان افطار را هیچ کجای دیگر این جهان نمیتوان پیدا کرد. او میخواند و دلتنگیهایش را فریاد میزند. چاوشی در خیلی از آهنگهایش، خرمشهر بودنش را خوانده است. این بار هم، به رسم همان آهنگها، نفسی میگیرد و میخواند:
«بچه غمگین شط خرمشهرم که تموم دنیاش قد آبادانه
دل تنگم خونه دل خونم مسته سرخی خورشید غروب هرمزگانه»
چاوشی نفسی میگیرد و برای اینکه دیگر جایی برای چک و چونه نگذارد، ادامه میدهد:
«من غریبم همه جا مثل ابر پاییز همه جا میبارم
اما تو خاک خودم موندن و مردنمو بیشتر دوست دارم»
و دوباره چاوشی به سراغ دلتنگیهایش میرود. آهنگ «پسرم» محسن چاوشی اگر همان روزهای ابتدایی جنگ منتشر نشده بود، جایش این روزها حسابی خالی بود.
چاوشی مرد میدان است
محسن چاوشی، مرد میدان و هنرمندی متعهد است که از همان روزهای آغاز حمله اسرائیل به ایران عزیزمان، واکنشهای متفاوت و تاثیرگذاری نشان داد. او نهتنها با خواندن آهنگ «پسرم» و انتشار ویدئوکلیپی مرتبط در فضای مجازی، باعث شد خیلیها نسبت به این اتفاق با این آهنگ واکنش نشان دهند، بلکه با انتشار استوریای در اینستاگرام که تصویری از عروسک دختر بچهای میان خرابیهای ساختمانهای مسکونی بود، پیام خود را به گوش همه رساند. در این استوری، بخشی از شعر آهنگ «کولی» را نوشت: «لگد کردی، لگد میشی... الا لعنت الله علی الظالمین»، که نشاندهنده اعتراض او به ظلم و ستم و بیپاسخ نماندن جنایت رژیم کودککش بود. اما محسن چاوشی به این اقدامات هنری بسنده نکرد. در همان روزهای ابتدایی که نام امیرالمومنین(ع) و غدیرخم نیز مطرح بود، او که مدیریت خیریه «جمعیت حیدر» را برعهده دارد، دست به اقدام عملی زد. در پی تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران و آسیب دیدن تعدادی از هموطنان عزیزمان، محسن چاوشی با همکاری خیرین و به رسم همیشگی علوی، ۳ هزار بسته بهداشتی-درمانی تهیه و به جمعیت هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران اهدا کرد تا در سطح کشور توزیع شود. این حرکت نمادی از تعهد واقعی او به مردم و ارزشهای انسانی است که برگرفته از نام مقدس امیرالمومنین حیدر(ع) است.














