بعد از حمله نظامی آمریکا به تأسیسات هستهای در فردو، نطنز و اصفهان یکشنبه شب دونالد ترامپ در توییتی تهدید به تغییر حکومت در ایران کرد. تهدیدی که البته معنای پنهان آن تلاش برای تجزیه ایران است و در سال 1401 جلوههای این تلاش دیده شد. توییت رئیسجمهور آمریکا نشان داد که برخلاف ادعای اولیه آمریکا مبنی بر اینکه هدف از تهاجم به ایران جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی است، هدف این تهاجم چیز دیگری بوده و اتهامزنی به برنامه هستهای ایران صرفاً بهانهای برای نابودی ایران بوده است. البته سابقه تاریخی نشان میدهد که طراحی آمریکا برای ایجاد جنگ و دخالت در امور کشورها همیشه آنطور که کاخ سفید انتظار دارد، جلو نمیرود و افتضاحهایی همچون خروج از افغانستان در پرونده سیاه واشنگتن بسیار است. آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم، نقش برجستهای در بسیاری از درگیریهای نظامی بینالمللی ایفا کرده است. این دخالتها که اغلب با ادعاهایی نظیر دفاع از دموکراسی، جلوگیری از گسترش کمونیسم، مبارزه با تروریسم یا ممانعت از دستیابی کشورها به سلاحهای کشتار جمعی توجیه شدهاند، در بسیاری از موارد نتایج مورد انتظار کاخ سفید را به دنبال نداشته و حتی به شکستهای فاحش منجر شده است. خاورمیانه، به دلیل منابع نفتی، موقعیت استراتژیک و اهمیت ژئوپلیتیکی، از دهههای میانی قرن بیستم به یکی از اصلیترین حوزههای دخالت نظامی آمریکا تبدیل شد. این دخالتها که پس از جنگ سرد شدت گرفتند، اغلب با ادعاهایی مانند تأمین امنیت منطقه، مبارزه با تروریسم یا جلوگیری از دستیابی کشورها به سلاحهای کشتار جمعی توجیه شدهاند. با این حال، بسیاری از این اقدامات به شکستهای استراتژیک برای آمریکا منجر شدهاند.
جنگ کره؛ اولین شکست جنگ سرد
یکی از اولین دخالتهای نظامی آمریکا در دوران جنگ سرد، جنگ کره بود. آمریکا، تحت پرچم سازمان ملل، رهبری ائتلافی را برای نابودی کره شمالی بر عهده گرفت و بیش از 80 درصد نیروهای این ائتلاف را تأمین کرد. با این وجود جنگ به بنبست رسید و پس از سه سال درگیری، با امضای آتشبس به پایان رسید، بدون آنکه صلح دائمی برقرار شود. آمریکا نتوانست هدف اولیه خود، یعنی اتحاد شبهجزیره کره تحت یک دولت غیرکمونیستی را محقق کند. هزینههای انسانی جنگ نیز سنگین بود؛ حدود 36,000 سرباز آمریکایی کشته و بیش از 100,000 نفر زخمی شدند. علاوه بر این، دخالت چین نشاندهنده محاسبات اشتباه آمریکا در ارزیابی قدرت این کشور بود که بعدها به تقویت جایگاه چین به عنوان یک قدرت جهانی کمک کرد. جنگ کره همچنین نشان داد که دخالتهای نظامی آمریکا در جنگهای نیابتی حتی با برتری نظامی، لزوماً به پیروزی منجر نمیشود.
جنگ ویتنام؛ فاجعهای تاریخی
جنگ ویتنام، یکی از برجستهترین مصادیق شکست نظامی آمریکا در دوران جنگ سرد است. این جنگ با هدف تجزیه ویتنام از روی الگوی کره شمالی آغاز شد. آمریکا ابتدا با اعزام مشاوران نظامی و کمکهای مالی وارد ویتنام شد، اما در ادامه دخالت نظامی مستقیم را با اعزام صدها هزار سرباز و بمباران گسترده مناطق شمالی ویتنام آغاز کرد. با وجود برتری نظامی، آمریکا نتوانست نیروهای ویتکنگ و ارتش ویتنام را شکست دهد. تاکتیکهای چریکی ویتکنگ و آشنایی آنها با جغرافیای منطقه به ناکامی عملیاتهای آمریکا منجر شد. بمبارانهای گسترده، مانند عملیات رعد غلتان، نه تنها نتوانست اراده ویتنام را در هم بشکند، بلکه به کشتار غیرنظامیان و تخریب محیط زیست منجر شد که اعتراضات بینالمللی را برانگیخت. در داخل آمریکا، جنگ ویتنام به یک بحران اجتماعی و سیاسی تبدیل شد. اعتراضات گسترده، بهویژه در دانشگاهها و افشاگریهایی مانند اسناد پنتاگون که دروغهای دولت درباره جنگ را برملا کرد، روند تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای نظامی و سیاسیون آمریکا را تشدید کرد. در نهایت آمریکا پس از مذاکرات صلح پاریس نیروهای خود را خارج کرد و ویتنام جنوبی در 1975 سقوط کرد. این جنگ حدود 58,000 کشته و بیش از 300,000 زخمی برای آمریکا به همراه داشت. شکست در ویتنام که به «سندروم ویتنام» معروف شد، تأثیر عمیقی بر سیاست خارجی آمریکا گذاشت و نفرت عمومی از دخالتهای نظامی خارجی را در این کشور ایجاد کرد. علاوه بر این، برخلاف هدف اولیه، ویتنام، لائوس و کامبوج به دولتهای کمونیستی تبدیل شدند که نشاندهنده ناکامی کامل استراتژی آمریکا بود.
عملیات پنجه عقاب؛ تحقیر در صحرای طبس
یکی دیگر از مصادیق شکست نظامی آمریکا در دوران جنگ سرد، عملیات پنجه عقاب بود که با هدف آزادسازی جاسوسان آمریکایی دستگیر شده در ایران طراحی شد. دولت جیمی کارتر، پس از ناکامی در مذاکرات دیپلماتیک، تصمیم به اجرای یک عملیات نظامی گرفت. این عملیات شامل اعزام نیروهای ویژه دلتا به ایران بود که قرار بود با استفاده از بالگردها و هواپیماها، گروگانها را آزاد کنند. اما عملیات در همان مرحله اولیه در صحرای طبس با فاجعه مواجه شد. نقص فنی در بالگردها، همراه با طوفان شن به لغو عملیات منجر شد و در جریان تخلیه نیروها، برخورد یک بالگرد با هواپیمای ترابری باعث کشته شدن هشت سرباز آمریکایی و تخریب تجهیزات شد. این شکست نه تنها هیچ آمریکاییای را آزاد نکرد، بلکه به تحقیر بینالمللی آمریکا منجر شد و جایگاه ایران را در مذاکرات تقویت کرد. این شکست که در آستانه انتخابات ریاستجمهوری رخ داد به شکست کارتر در برابر رونالد ریگان کمک کرد.
جنگ عراق؛ فاجعهای مبتنی بر دروغ
جنگ عراق در سال 2003 که با ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در این کشور آغاز شد، یکی از فاجعهبارترین دخالتهای نظامی آمریکا در خاورمیانه بود. آمریکا، با حمایت ائتلافی به رهبری انگلیس، رژیم صدام را در چند هفته سرنگون کرد، اما این پیروزی اولیه به سرعت به یک باتلاق نظامی و سیاسی تبدیل شد. هیچ مدرکی برای وجود سلاحهای کشتار جمعی یافت نشد و اعتبار آمریکا را در سطح جهانی خدشهدار کرد. اشغال عراق زمینه ظهور گروههای تروریستی، درگیریهای فرقهای و نهایتاً تشکیل داعش شد. آمریکا حدود 4,500 کشته و بیش از 32,000 زخمی در این جنگ داشت، در حالی که صدها هزار غیرنظامی عراقی کشته شدند. هزینه مالی جنگ بیش از یک تریلیون دلار بود. جنایات آمریکا در عراق انگیزههای جامعه این کشور برای شکلگیری و تقویت گروههای مقاومت را افزایش داد و منجر به تقویت مطالبه خروج آمریکا از عراق شد. چنین انگیزههایی علاوه بر مهار داعش به عنوان بازوی تروریستی آمریکا و اسرائیل مانع از تسلط حداکثری آمریکا بر سیاستهای دولت عراق شد.
جنگ افغانستان؛ طولانیترین ناکامی آمریکا
جنگ افغانستان که در سال 2001 در پاسخ به حملات ادعایی 11 سپتامبر آغاز شد، طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا بود. این جنگ با هدف نابودی القاعده و سرنگونی طالبان شروع شد و آمریکا با حمایت ناتو، طالبان را در چند ماه از قدرت برکنار کرد. با این حال، جنایات آمریکا و ایجاد یک دولت وابسته به بازگشت طالبان به قدرت در سال 2021 منجر شد. آمریکا حدود 2,400 کشته و بیش از 20,000 زخمی در این جنگ داشت و هزینه آن بیش از 2 تریلیون دلار بود. تصاویر هرجومرج در فرودگاه کابل هنگام خروج آمریکا به وجهه این کشور لطمه زد و نشاندهنده ناکامی در دستیابی به اهداف اولیه بود. جنگ افغانستان نمونهای آشکار از ناتوانی آمریکا در مدیریت درگیریهای طولانیمدت است.
دخالت در لیبی؛ هرجومرج پس از مداخله
در سال 2011، آمریکا با بهرهگیری از ناآرامیهای داخلی لیبی و با ادعای حمایت از معترضان علیه رژیم قذافی، عملیات نظامی گستردهای را با حمایت ناتو آغاز کرد. بمبارانهای هوایی که زیرساختهای حیاتی لیبی را هدف قرار داد، به سرعت به سقوط رژیم قذافی منجر شد. اما برخلاف وعدههای فریبنده غرب مبنی بر برقراری دموکراسی و ثبات، این دخالت نتیجهای جز ویرانی و آشوب به همراه نداشت. لیبی که پیش از این به عنوان یکی از باثباتترین کشورهای آفریقای شمالی شناخته میشد، پس از سرنگونی قذافی به میدان نبرد گروههای مسلح و قبایل متخاصم تبدیل شد. خلأ قدرت ناشی از این مداخله، بستری برای ظهور و گسترش گروههای تروریستی، بهویژه داعش فراهم کرد که از منابع و تسلیحات بهجامانده از رژیم سابق بهره بردند. این گروهها نه تنها امنیت لیبی را به خطر انداختند، بلکه با گسترش فعالیتهای خود به کشورهای همسایه، منطقه را بیثباتتر کردند. علاوه بر این، لیبی به یکی از مراکز اصلی قاچاق انسان و مهاجرت غیرقانونی به اروپا بدل گشت که بحران مهاجرت در مدیترانه را تشدید کرد. این فاجعه انسانی که ریشه در مداخلهگری آمریکا دارد، نشان داد که ادعاهای حقوق بشری واشنگتن تنها پوششی برای پیگیری اهداف استعماری است که البته برای دولتهای غربی نیز بدون پیامد نخواهد بود. همانطور که کمک به شکلگیری داعش دامنه اقدامات تروریستی را به غرب اروپا کشاند.
دلایل شکستهای آمریکا
شکستهای نظامی آمریکا در دوران جنگ سرد و خاورمیانه ریشه در عوامل مشترکی دارد. اولین عامل، محاسبات استراتژیک اشتباه است. در ویتنام، آمریکا توانایی ویتکنگ را دستکم گرفت در افغانستان، عدم درک فرهنگ و ساختار اجتماعی محلی به ناکامی منجر شد. دومین عامل، فقدان حمایت داخلی است. جنگ ویتنام با اعتراضات گسترده داخلی در آمریکا مواجه شد. سومین عامل، هزینههای بالای انسانی و مالی است. جنگهای طولانی مانند افغانستان و عراق، با هزینههای تریلیونی و تلفات سنگین، حمایت عمومی را برای جنگهای مداخلهجویانه در داخل آمریکا کاهش داد. چهارمین عامل، ناکامی در مدیریت پس از جنگ است. در عراق، لیبی و افغانستان، فقدان هدفگذاری به بیثباتی و ظهور گروههای افراطی کمک کرد. اقدامات رادیکال آمریکا منجر به شکلگیری مقاومت گروههای محلی مانند مقاومت گروههای عراقی شد و پیشبرد سیاستهای حمایتی آمریکا از اسرائیل را با چالش مواجه کرد.














