مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: پنج ماه پیش، در بهمن ماهی که در بعضی روزهایش سرما استخوانسوز میشد، در سالن ۲هزار نفری مرکز همایشهای برج میلاد، فیلم سینمایی «خدای جنگ» را دیدیم. فیلم در آخرین روز جشنواره فجر به نمایش درآمد و یکی از آن روزهای برفی و سرد ۱۰روز جشنواره بود. بهخاطر دارم، تیم تبلیغاتی این فیلم، روبهروی در ورودی مرکز همایشها، ماکت یک موشک را طراحی کرده بود که در آن روز با واکنشهای مختلف و به خصوص منفی مواجه شد. در آن زمان، هیچکس نمیدانست پنج ماه بعد، در سحرگاه ۲۳خرداد ماه، رژیم اشغالگر صهیونیستی به ایرانمان حمله میکند و این فیلم که روایتگر روزهای گذشته ایران است، به نمایش در میآید تا راوی دردهای ایران در طول تاریخ شود. آن روز برفی بهمن ماه که فیلم را در جشنواره فیلم فجر دیدم، هر آنچه دربارهاش در یادداشتهایم نوشتم، مربوط به فیلمنامه، تکنیکهای سینما و اصول داستانگویی بود. اما از بامداد جمعه ۲۳ام خرداد «خدای جنگ»، رنگ و بویی واقعی گرفت و در این یک هفته، مصادیق متفاوتتر و واقعیتری از آن را دیدم. ابراهیم «خدای جنگ»، دانشمندی بود که برای رسیدن به هدفش، از خانوادهاش گذشت. این گذشتن نه به خوبی و خوشی بلکه جزء تلخترین سکانس فیلمهایی با حال و هوای دفاع مقدس بود. ابراهیم که همسرش، نرگس را در بمباران دزفول از دست داده بود، حالا برای رسیدن به یک قطعه از موشک که به آلیاژ مخصوصی نیاز داشت و تمام اسرار آن قطعه نزد افسران ارتش لیبی بود، مجبور شد از دخترش هم بگذرد تا بقیه دختران و پسران ایران، شبها با آرامش بخوابند. با زیستن در این روزها، ارزش کار ابراهیم برایمان قابل درک است. شهدایی که از جان و خانواده گذشتند، تا ایران قوی بماند و حتی خودشان و خانوادهشان در اولین تجاوزها به ایران، فدا شدند. «خدای جنگ»، در اینجا فقط نخواسته تا طبق اصول سینما نقطه اوج یا به اصطلاح کلایمکس مشخص کند، او خواسته تا تاریخ را روایت کند و در این راه، شرافت ایرانی را بهبهترین شکل نشان داد. ابراهیم «خدای جنگ»، در آن شرایط جنگی هم نگذاشت تا مردم عادی هدف حمله موشکهای گروه اهل لیبی قرار بگیرند؛ چیزی که در تمام این یک هفته رژیم کودککش، نشان داد برایش ذرهای مردم اهمیت ندارد. او حتی به زن باردار وکودکان هم رحم نکرد و موشکهایش، شهید هفت ماهه در دل مادر به جای گذاشتند. «خدای جنگ»، پسری را نشان میدهد که با تمام کلهخر بازیهایش، توانست ایران را نجات دهد. پسری که موقع خروج از خانه ونک، به خاطر یک قطعه موشک دوباره به دل خطر برگشت و تا مرز خفگی پیش رفت. حالا آن پسر، شاید خودش نباشد؛ اما راه و رسمش در مسئول فنی رژی، به نمایش درآمده است. فردی که در حمله به ساختمان شیشهای صداوسیمای ایران تا آخرین لحظه داخل رژی ماند و آنتن را تحویل پخش داد و در نهایت هیچ اسمی از آن نماند. «خدای جنگ»، نشان داد برای شروع بعضی کارها، گفتن «یک، دو، سه!» کافی نیست؛ بعضی کارها با یک دو سه در نمیآید. این کارها نیرو میخواهد، ایمان میخواهد و نیاز دارد که یک دست ماورایی هم پشتشان باشد تا به ثمر برسند. به خاطر همین آنهایی که میخواهند کارهای بزرگ کنند، حرفهای بزرگی هم میزنند. یک جایی از «خدای جنگ»، ابراهیم با به پرواز درآمدن موشک میگوید: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنت». همین ۴ کلمه معجزه میکند. موشک را از توی خاک ایران بلند میکند و تا رسیدن به هدف در دل خاک دشمن، همراهی میکند. با تمام صدای پدافندها، پهپادها و انفجارها، این روزها ایرانیها «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنت» را زندگی میکنند. «خدای جنگ»، از آن دست فیلمهایی است که بعد از تمام شدنش، افتخار میکنید ایرانی هستید. این روزها، دیدن این فیلم در کنار تمام کارهای فوقالعادهای که ارتش و سپاه برای دفاع از ایران و ایرانی انجام میدهند، لذتی دیگر دارد.
شماره ۴۴۴۰ |
صفحه ۸ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
خدای جنگ دهه شصت همان خدای امروز است














