محمدسجاد حمیدیه، خبرنگار: شاید فیلم «خدای جنگ» در بهترین زمان ممکن تولید و اکران شد. فیلم روایتی است از شکلگیری صنعت موشکی در کشورمان؛ صنعتی که این روزها بهتر قدرش را میدانیم. «خدای جنگ» بدون اکران در سینماها، مستقیم وارد صداوسیما شد و از قاب تلویزیون به نمایش درآمد؛ اتفاقی که در گذشته نیز برای فیلمهایی افتاده بود. در هر شرایط دیگری، این اتفاق شایسته نقدی تند بود؛ چراکه با حذف اکران سینمایی، مسئولان سینمایی کشور، صریحاً بیاهمیت بودن فروش فیلم در نظرشان را نشان میدهند و چرخه اقتصادی سالم سینما را مخدوش میکنند. اما در شرایط فعلی که تنها چند روز از شهادت یکی از سرداران متخصص در صنعت موشکی، در پی حمله رژیم صهیونیستی گذشته است، همچنین مسئله جنگ داغ است و مردم برای دیدن تصاویر اصابت موشکهای ایران در خاک اسرائیل شبکههای اجتماعی را زیر و رو میکنند، پخش «خدای جنگ» از تلویزیون امر موجهی به نظر میرسد.
حسین دارابی در سومین فیلم بلند خود پس از «مصلحت» و «هناس»، با جهشی چشمگیر، مخاطبان را غافلگیر کرده و فیلمی خوشریتم و جذاب را ارائه کرده است. فیلم از نظر قدرت قصهگویی در میان بهترین آثار امسال قرار دارد و بهندرت با افت در ضرباهنگ مواجه میشود. این قصهگوییِ خوشریتم، مهمترین امتیاز فیلم است؛ ویژگیای که کمتر فیلمی در این سالهای سینمای ایران از آن برخوردار است. همچنین لحظات هیجانانگیز خوبی در فیلم قرار دارند. برای مثال، سکانس دزدی از خانه لیبیاییها، یکی از جذابترین و پرتعلیقترین سکانسها در فیلمهای جنگی سالهای اخیر است.
دیگر امتیاز جدی «خدای جنگ» نسبت به دیگر آثار سالهای اخیر سینمای دفاع مقدس آن است که میتواند حرفهایش را در دل قصه بزند و به دام شعارزدگی نمیافتد. برای نمونه به مسئلهای اشاره کنیم که نام فیلم نیز از روی آن برداشته شده است. در یک سوم ابتدایی فیلم، سرهنگ لیبیایی به ابراهیم، فرمانده ایرانی و شخصیت اصلی فیلم، درباره شباهت موشکها به «آرس»، خدای جنگ یونان باستان، میگوید. کارگردان نیز در سکانسهای پرتاب موشک با قاببندیهای دقیق و همچنین استفاده درست از موسیقی، پرداختی «خداگونه» نسبت به موشک دارد. در اولین تلاش ابراهیم و گروهش برای پرتاب موشک، دوربین از نگاه ابراهیم همین نوع پرداخت را نسبت به موشک انجام میدهد. موقع دومین پرتاب موشک در انتهای فیلم -که بعد از طی شدن منحنی شخصیتی قهرمان است- کارگردان دیگر آن نوع پرداخت سابق را نسبت به موشک ندارد. این منحنی شخصیتی اینگونه در قالب دیالوگ نشانداده میشود که ابراهیم بعد از تاکیدهای سید، یاد میگیرد «انشاءالله» بگوید. اما حسین دارابی با کارگردانی خود، این دیالوگها را با زبان تصویر نیز ارائه میدهد و اجازه نمیدهد این مسئله در سطح دیالوگ باقی بماند. این پیشرفت و درک حسین دارابی در کارگردانی، شایسته ستایش است.
اما مهمترین حرفی که فیلم بدون شعارزدگی و در دل قصه خود ارائه میدهد، لزوم اتکا به نیروهای داخلی است. گروهی از نظامیان لیبیایی برای کمک در پرتاب موشکها به ایران آمدهاند. فیلمنامه بهخوبی تقابل میان آنها و متخصصان ایرانی را روایت کرده است. اولاً لیبیاییها -که با بازی خوب سرهنگ، بسیار هم آنتیپاتیک تصویر شدهاند- از شرکت دادن ایرانیها در فرایند شلیک سر باز میزنند؛ مبادا که متخصصان ایرانی از دانش شلیک موشک سردرآورند و وابستگی ایران به آنها قطع شود. ثانیاً نظامیان لیبیایی، هرازچندگاهی بهجای شلیک موشک به هدف مورد نظر ایرانیها، موشک را به سمت هدف مورد نظر خودشان شلیک میکنند. در خلال روایتِ این تقابل، این مسئله کاملاً حس میشود که نیروی خارجی درنهایت برای تأمین منافع خودش حاضر به کمکرسانی شده است و حقیقتاً اهمیتی برای منافع ما قائل نمیشود. درواقع اگر کشور به کمک خارجی وابسته باشد، تبدیل به ابزاری برای اجرای اقدامات مورد نظر آن نیروی خارجی میشود. لیبی میخواسته آن نقطه از عراق را موشکباران کند و حالا این کار را با هزینه ایران و همچنین بدون مسئولیت سیاسی انجام میدهد. در این نقطه، تماشاگر نیز کاملاً از نظر حسی با گروه ایرانی همراه میشود و میخواهد که گروه ایرانی بتوانند خودشان شلیک موشک را انجام دهند تا دیگر نیازی به لیبیاییها نباشد. درواقع از پسِ روایت این داستان، ما دیگر با یک شعار «ما میتوانیم» سطحی و کلیشهای مواجه نیستیم؛ بلکه یکصدا فریاد میزنیم که «ما مجبوریم بتوانیم»، وگرنه هرگز از شر خارجیهایی مثل لیبیاییهای این داستان رها نخواهیم شد.
درکنار موفقیت فیلمنامه در قصهگویی، مقداری ضعف در شخصیتپردازی مشهود است. فیلم در پرداخت به اعضای گروه چندان موفق نیست و غیر از یکی دو مورد، اعضای گروه خاص نمیشوند. ایراد مهمتر، ضعف در پرداخت به برخی وجوه شخصیت قهرمان است که ارتباط قهرمان با دخترش مهمترین آنهاست. دختر ابراهیم، یک دختربچه موطلایی است که هیچ شخصیتی برای او خلق نشده و صرفاً در حد یک تصویر زیبا باقی مانده است. چون این رابطه پدر-دختری خاص نمیشود، دوراهی شخصیت ابراهیم بین موشک و دخترش نیز کار نمیکند. از طرف دیگر اساساً درخواست استاد از ابراهیم برای رها کردن دخترش، نه باورپذیر است، نه منطقی و نه حتی انسانی. این فصل، بدترین بخش کل فیلم است. البته پرداخت فیلم به رابطه ابراهیم و همسرش کمی بهتر است و تلاش قابل قبولی برای ایجاد انگیزه شخصی در قهرمان فیلم برای پرتاب موشک است.
«خدای جنگ» با وجود ایرادهای ریز و درشتش، فیلمی قابل توجه است که تماشاگرش را سرگرم میکند. درحال حاضر بهترین هدفگذاری برای فیلمسازان در وضعیت فعلی سینمای ایران، باید ساخت چنین فیلمهای قصهگو و خوشریتمی باشد. وقتی قصه به خوبی روایت میشود، پیامها هم بدون لکنت و شعاریشدن منتقل میشوند. تماشاگرِ «خدای جنگ» بدون شنیدن دیالوگهای گلدرشت، با پیام فیلم همراه میشود و آنها را باور میکند. امروز و در شرایطی که موشکهای ساخته شده به دست این قهرمانان، ابزار اصلی کشورمان برای مقاومت در برابر شر مطلق هستند، بیش از هرموقع دیگری میتوان دغدغههای قهرمانان این فیلم را باور کرد. قهرمانانی که وابستگی را تحمل نکردند تا امروز این کشور با سری بالا از خود دفاع کند.
شماره ۴۴۴۰ |
صفحه ۸ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
ما مجبوریم بتوانیم!














