حاتم ابتسام، کارشناس فرهنگی: در میان شلوغی تاریخ، بعضی تصمیمها ساده و حتی احمقانه بهنظر میرسند؛ اما قدرت و ظرفیت روایتسازی از آنها بیشتر از گسیل کردن صدها تانک و هواپیماست. یکی از این تصمیمهای عجیب در دوران جنگ جهانی دوم گرفته شد که داستان جالبی دارد و تلقی مهمی را نمایندگی میکند. ماجرا از این قرار است که دولت انگلیس در بحبوحه کمبود منابع سلاحسازی، تولید بسیاری از اقلام غیرضروری را متوقف کرد. مخصوصاً لوازم آرایشی که سهم گسترده از سرب و رنگهای صنعتی را میخوردند! اما عجیب اینجاست که اجازه دادند تولید رژ لب ادامه پیدا کند.
شاید در نگاه اول مسخره باشد. چرا باید در اوج بمباران لندن و کمبود خواربار، به تولید لوازم آرایشی اولویت بدهند؟ پاسخ، ریشه در فهم خاص از نقش رسانه و تصویر در جنگ دارد. فهمی که از نگاه سراپا ابزاری و کارکردگرا به جایگاه زن سرچشمه میگیرد. آنها برای تسخیر ذهنها، برای حفظ روحیه ملی ترجیح دادند زنانشان را با لبهایی سرخ، به کارخانهها بفرستند.
در تاریخ هم بیان نشده چطور عملی شد و چطور عمل کرد، اما تا دلتان بخواهد قصه و افسانه روحیهبخش از دلش درآمد. بااینحال باید گفت این همه فعالیتهای انگلیس نبود و این کشور و همپیمانانش راههای دیگری هم برای مدیریت اجتماعی به کار بستند که محل تأمل است. تعارف که نداریم آنچه انگلیس را بر آلمان برتری داد، این اقدامات نبود؛ هرچند این روایتها ضریب بیشتری خورد. انگلیس، با تشکیل وزارت اطلاعات، جنگی دقیق و هوشمندانه را در حوزه رسانه، فرهنگ عمومی و کنترل روانی جامعه آغاز کرد. از پوسترهایی با شعارهای ساده و تأثیرگذار گرفته تا ساخت فیلم و نمایش رادیویی، همهچیز در خدمت تقویت جبهه داخلی بود. رسانه نه ابزار جانبی، بلکه ستون فقرات امنیت ملی تشخیص داده شده بود.
و حالا، امروز، ما درگیر جنگی تحمیلی شدهایم و با یک سر و لشکر رودررو نیستیم. دشمن در جبههای دیگری هم میجنگد؛ جنگ روایتها. یکی از مهمترین ابزارهای او، رسانه تصویری اینترنشنال است که سالها با ظاهری مخاطبپسند، زبان ساده صمیمی و سرعت عمل بالا توانست در میان برخی فارسیزبانان برای خود جا باز کند. اینترنشنال که از ریشههایش خبر داریم و در بزنگاهها کثافتش را دیدهایم.
این روزها با وضوح بیشتری مشخص شده که این رسانه، دیگر فقط یک شبکه تلویزیونی نیست. بخشی از ماشین جنگی اسرائیل است. نقش آن، تخریب امید، تضعیف اعتماد عمومی، تقلیل حقیقت و بزرگنمایی شکستهاست. با روایتسازی فوری، با استفاده از چهرههای آشنا، با قلب واقعیتها و ادبیاتی که از نظر روانی طوری طراحی شده تا مخاطب را خسته و مضطرب کند.
اینجا دیگر مسئله سلیقه یا رسانهگریزی نیست. مسئله امنیت ملی است. همانطور که در زمان جنگ جهانی دوم، رژ لب تبدیل به سلاحی نمادین برای مقاومت شد و حسابی رویش موجسواری کردند، کشیدن یک خط قرمز روی رسانه تصویری باید به بخشی از مقاومت هوشمندانه ما بدل شود. نه برای حذف صداهای مخالف، بلکه برای بستن درهای نفوذ رسانهای دشمن.
ممکن است بپرسند: آیا این رسانه هیچ حرف راستی نمیزند؟ آیا نمیتوان از میان محتواهایش، مطالب مفید بیرون کشید و دستکم رصدش کرد؟ پاسخ این است که در زمان جنگ، رسانه دشمن باهوش است؛ درست از لابهلای حرفهایی که شاید معقول هم به نظر برسد، روایتهای مسموم پخش میکند. مخاطب امروز باید بداند که حتی شوخی با محتوای آن، یا بازنشر یک ویدئوی ظاهراً بیضرر، یعنی کمک به زندهماندن شبکهای که کارویژهاش ضربهزدن به انسجام ملی ماست. آن هم در بزنگاهها. باید دانست این رسانهها برای همین روزها ساخته شدهاند و نیروهایش برای همین شرایط تربیت شدهاند. ما چه؟ نحوه مصرف این رسانهها را بلدیم؟
بیتفاوتی در برابر رسانهای که در طرف دشمن ایستاده، همدستی ناخواسته است. سکوت در برابر دروغهایی بزکشده، کشندهتر از خود جنگ است. این رسانه باید از چشم بیفتد، بیاعتبار شود و از مدار اثرگذاری خارج شود.
بایکوت، تصمیمی ساده است؛ اما اثری بزرگ دارد. بایکوت، یعنی آگاهکردن اطرافیان، ترککردن عادت مراجعه به این اخبار و این شبکه و جایگزینکردن منابع خبری معتبر داخلی و مهمتر از همه، ندادن خوراک روانی به جنگافزار دشمن.
در زمان جنگ، بیطرفی توهم است. ما یا در جبهه دفاع هستیم، یا حتی بیآنکه بخواهیم، سوخترسان ماشین تبلیغاتی دشمن.
شماره ۴۴۳۸ |
صفحه ۶ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
بایکوت رسانهای، وظیفه ملی














