میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر مسائل بین الملل: اعتراضها و آشوبهای سیاسی در ایالت کالیفرنیا و شهر لسآنجلس آمریکا، در شرایطی چندمین روز خود را سپری میکند که نگرانیها در مورد گسترش این آشوب به دیگر شهرهای بزرگ، با وقوع تظاهرات و بروز برخی ناآرامیها در شهرهایی چون سانفرانسیسکو، نیویورک و واشنگتن، شکل جدیتری به خود گرفته است. درعینحال نوع مواجهه ترامپ با این رخداد نیز توجهات زیادی را به خود جلب کرده است؛ بسیج و بهکارگیری حدود 4000 نفر از نیروهای گارد ملی در واکنش به وقایع لسآنجلس و از آن مهمتر، اعزام 700 نیروی تفنگدار دریایی به سوی ایالت کالیفرنیا که در نوع خود اقدامی کمسابقه به شمار میآید. درحالیکه ترامپ وقوع حوادث متعدد و خشونت و بینظمی را دلیل اصلی اعزام گارد ملی ارزیابی میکند، «گوین نیوسام» فرماندار ایالت کالیفرنیا، بهشدت با این اعزام نیرو مخالفت کرده و آن را غیر ضروری و حتی تحریکآمیز تلقی میکند؛ «این یک تحریک است، نه فقط یک تشدید تنش. این به منظور ایجاد ترس بیشتر، خشم بیشتر و تفرقه بیشتر است.»
انگیزههای پشت پرده ترامپ در مواجهه با وقایع لسآنجلس
تصمیم و اقدام ترامپ برای اعزام هزاران نفر از نیروهای گارد ملی و صدها تفنگدار نیروی دریایی برای سرکوب ناآرامیها در لسآنجلس را نباید اقدامی ساده و پیشپاافتاده تلقی کرد. بر اساس قوانین ایالات متحده استفاده از نیروهای نظامی فدرال برای تقابل با ناآرامیهای سیاسی و مدنی در ایالتها، صرفاً با شرایط بسیار خاصی ممکن خواهد بود. ناتوانی مقامات محلی و ایالتی در مهار بحران و یا ناآرامی مدنی، آن هم با در خواست فرماندار ایالت بحرانزده، نخستین پیششرط هرگونه اعزام نیروی فدرال تلقی میشود. در ناآرامیهای سال 1992 شهر لسآنجلس، رئیس جمهور بوش صرفاً پس از درخواست مقامات ایالتی و فرماندار، تصمیم به اعزام نیروهای گارد ملی گرفت. البته در شرایط اضطراری و با استناد به «قانون شورش»، رئیسجمهور از این حق برخوردار است که حتی بدون رضایت فرماندار و مقامات محلی، در این مورد تصمیمگیری کند. از آخرین باری که در ایالات متحده چنین اتفاقی رخ داد بیش از 60 سال میگذرد و این خود میتواند نشاندهنده اهمیت چنین اقدامی باشد. اما در مورد اخیر، جالب است که ترامپ در شرایط نهچندان بحرانی و بدون استناد به قانون شورش دست به چنین اقدامی زد. همین موضوع باعث شده تا نسبت به انگیزهها و اهداف ترامپ در مواجهه با بحران اخیر در لسآنجلس بحثها و دیدگاههای مختلفی مطرح شود.
الف) ترامپ استاد انحراف افکار عمومی؛ ناآرامیهای اخیر در لسآنجلس از زمانی آغاز شد که مأموران اداره مهاجرت آمریکا اقدام به دستگیری مهاجران غیرقانونی در محل کارشان کردند و در این مسیر با برخی مقاومتها از جانب مهاجران و حتی کارفرمایان آمریکایی مواجه شدند. اما این مقاومتها و ناآرامیهایی که به دنبال آن رخ داد، آن قدر گسترده نبود که به مداخله مستقیم کاخ سفید و شخص رئیسجمهور نیاز داشته باشد اما ترامپ چنین کاری را انجام داد؛ چرا که میتوانست از تقارن زمانی این واقعه با یک رخداد بسیار مهمتر و اثرگذارتر، یعنی منازعه علنی او و ایلان ماسک، حداکثر بهره را ببرد. این همان نکتهای است که از سوی دیوید اسمیت، تحلیلگر روزنامه گاردین موردتوجه قرار گرفته و بر مبنای آن ترامپ را «استاد حواسپرتی» لقب میدهد. اگر به میزان توجه افکار عمومی به دعوای ترامپ و ماسک در قبل و بعد از وقایع لسآنجلس نگاهی بیندازیم، دقیقاً میزان اثربخشی این سیاست ترامپ را متوجه خواهیم شد. ترامپ با مداخله مستقیم در وقایع لسآنجلس، از کاه، کوه ساخت و کانون منازعه را از سطح درون دولت، به بیرون و به سطح جامعه منتقل کرد.
ب) تحتالشعاع قراردادن ناکامیهای بزرگ سیاست خارجی؛ ترامپ در شرایطی در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد که وعدههای بزرگ او در عرصه سیاست خارجی نقشی تعیینکننده در این پیروزی ایفا میکرد. جنگ در اوکراین و هزینههای سنگینی که این جنگ بر مالیاتدهندگان آمریکایی تحمیل کرده بود، باعث شد تا ترامپ در تبلیغات انتخاباتی تمرکز زیادی روی این موضوع نشان داده و درعینحال وعده خاتمه 24 ساعته جنگ در صورت پیروزی در انتخابات را بدهد. اما اکنون با گذشت بیش از 6 ماه از ریاست جمهوری ترامپ، نهتنها جنگ اوکراین خاتمه نیافته است، بلکه هیچ چشمانداز روشنی از توافقی برای صلح نیز پیش رو قرار ندارد. مقاومت زلنسکی در برابر طرحهای ترامپ و عدم همراهی اروپا با آمریکا و بیتوجهی روسها به مواضع رئیسجمهور ایالات متحده، ضربه حیثیتی بزرگی به ترامپ وارد کرده است. اما این همان سرنوشتی است که ترامپ در جنگ غزه نیز با آن مواجه شده است. جلب نظر مساعد رایدهندگان مسلمان از سوی ترامپ تا حد زیادی به وعدههای او برای پایان دادن به جنگ غزه و جنایات رژیمصهیونیستی مرتبط بود. با این حال جنگ در غزه همچنان تداوم دارد و جنایات رژیمصهیونیستی نیز با شدتی بیش از قبل در جریان است. در کنار اینها وعده ترامپ برای توقف تجاری چین و به تعاقب آن، به راهاندازی یک جنگ تعرفهای بزرگ جهانی نیز تا کنون با یک ناکامی مطلق توام بوده است. اگر به این موارد، مذاکرات بیحاصل هستهای با ایران را نیز اضافه کنیم، درک خواهیم کرد که بهرغم بهوجود آوردن انتظارات بالا از سوی ترامپ، سیاستخارجی او در بستری از ناکامی مطلق در حرکت بوده است. در این شرایط سوق دادن افکار عمومی به سوی داخل و دمیدن بر چالشهای درونی، یکی از گزینههایی است که میتواند در انحراف توجه افکار عمومی از ناکامیها در عرصههای مهم دیگری چون سیاستخارجی مؤثر واقع شود.
ج) تحریک پایگاه راست افراطی؛ «من همیشه میگویم، ما دو دشمن داریم. ما دشمن بیرونی داریم و سپس دشمن از درون داریم و دشمن از درون به نظر من از چین، روسیه و همه این کشورها خطرناکتر است.» این اظهارات ترامپ بهخوبی نشان میدهد که او تا چه حد بر ایجاد یک فضای داخلی دوقطبی و مبتنی بر نزاع در داخل، پافشاری دارد: «ما افراد بسیار بدی داریم. دیوانههای چپ رادیکال، فکر کنم در صورت لزوم باید بهراحتی توسط گارد ملی یا در صورت لزوم توسط ارتش اداره شوند.» اما حفظ این فضای بهشدت دوقطبی نیاز به تغذیه دائم آن از سوی ترامپ و حامیانش دارد. راستگرایان افراطی برای تداوم حمایت از ترامپ احتیاج به نیروی محرکه قوی دارند، بهویژه در زمانی که منازعه ترامپ و ماسک، آسیب جدیای به باورها و موقعیت آنها وارد کرده است. بحران لسآنجلس و اقدامات ترامپ در قبال آن بهخوبی میتواند چنین نقشی را ایفا کند. این موضوع را میتوان از توییتهای برخی مقامات کاخ سفید درک کرد: «این مبارزهای برای نجات تمدن است.» «ما آمریکا را پس خواهیم گرفت.» «شورش!». در سایه چنین درکی است که کریستن مورفی سناتور دموکرات مینویسد: «مهم است به یاد داشته باشیم که ترامپ در تلاش برای التیام زخمها و یا حفظ صلح نیست. او به دنبال ملتهب کردن و تفرقه انداختن است. جنبش او به دموکراسی و اعتراض [مدنی] اعتقادی ندارد و اگر فرصتی برای پایاندادن به حاکمیت قانون پیدا کند، از آن استفاده خواهد کرد.»
د) اغنای حس خودکامگی ترامپ؛ در نهایت همانطور که مورفی میگوید ترامپ به دموکراسی باور ندارد. رئیسجمهور آمریکا شیفته خودکامگی و خودکامگان زمانهاش است. او نظامهای اقتدارگرا و حاکمان مقتدری چون شی و پوتین را تقدیس میکند و بهشدت علاقهمند است که خود نیز در آمریکا از چنین موقعیت و جایگاهی برخوردار باشد. نادیدهگرفتن و دورزدن قوانین، تحقیر و سرکوب مخالفان به هر روش ممکن، استفاده از تمامی ابزارهای قانونی و غیرقانونی برای اعمال سلطه بر کشور و علاقه شدید به نمایش قدرت و اقتدار در جایگاهی فراتر از یک رئیسجمهور و در واقع بهعنوان یک پادشاه؛ همگی بخشی از علائق منحصربهفرد او هستند. واقعه لسآنجلس و عکسالعمل ترامپ درست در راستای همین موقعیت، یعنی خودنمایی و نمایش قدرت از سوی ترامپ انجام میگیرد؛ اینکه او قدرت تامه و نامحدود کشور را در اختیار دارد و عمیقاً از آن لذت میبرد.
این همان نکتهای است که از سوی فرماندار کالیفرنیا و پس از تهدید رئیسجمهور و اطرافیانش نسبت به دستگیری وی، مورد توجه قرار می گیرد: «این یک رئیسجمهور آمریکاست که در سال 2025، یک رقیب سیاسی را که اتفاقاً فرماندار مستقر است، تهدید میکند. این در دوران مدرن سابقه ندارد و همان چیزی است که ما در سراسر جهان، در رژیمهای اقتدارگرا میبینیم.» نیوسام در واکنش به اعزام تنفگداران نیروی دریایی به لسآنجلس، حتی از این هم صریحتر و گزندهتر سخن می گوید: « تفنگداران دریایی ایالات متحده در جنگهای متعدد، در دفاع از دموکراسی خدمت کردهاند. آنها قهرمان هستند. آنها نباید در خاک آمریکا مستقر شوند و در تقابل با هموطنان خود قرار گیرند تا فانتزی آشفته یک رئیسجمهور دیکتاتور را برآورده کنند.»
شنبه هفته آینده برای او روز نمایش این اقتدار خواهد بود، در جایی که نیروهای مسلح آمریکا در روز تشکیل ارتش و روز تولد خودش، مقابل او رژه خواهند رفت و او خود را در موقعیتی مشابه با پوتین و یا شی میبیند: «در روز شنبه همه ما دوز سنگینی از فانتزی دوران کودکی ترامپ در مورد خودنمایی نظامی را دریافت خواهیم کرد. روز شنبه همه ما 340 میلیون نفر میتوانیم با فانتزیهای ترامپ زندگی کنیم. یکی لطفاً به مناسبت این تولد برای پیرمرد یک جفت دستکش سفید [دستکش مخصوص در رژه نظامیان] بخرد. این باعث خوشحالی او خواهد شد و شاید باعث شود کمی ما را هم به حال خودمان بگذارد.»











