محمدعلی شمس، استاد دانشگاه: سینمای سرکش هومن سیدی در سریال وحشی کمی رام شده است؛ این یک قدم امیدوارکننده در راهی دراز است که این کارگردان برای رسیدن به یک جهانبینی قابل دفاع پیش رو دارد. در مقایسه با آثار قبلی فیلمساز، مهمترین تفاوت این اثر تعهد آن به نمایش یک داستان واقعی است. همین ویژگی سبب شده که از وزن عناصر فانتزی ذهن مغرور و عصیانگر سیدی کاسته شود و در عوض، فیلمساز تواناییهایش را برای بازنمایی واقعیت، البته با لایهای ضخیم از خیالپردازی کنترلشده خرج کند. اوج این مسئله را میتوان در قاببندیهای حسابشده زندان دید؛ یعنی جایی که توالی خفقانآور نماهای بسته در ترکیب با فضای تاریک و دیالوگهای پرتنش زندانیان، حس لازم را به مخاطب القا میکند. تماشای شخصیت اصلی در این فضا عذابآور است و ما هم حس با او میل به اتمام سکانسهای زندان داریم.
اگر سیدی کارش را درست انجام دهد، در فصل آینده باید شرایط بصری زندان تغییر کند، چون حالا دیگر شخصیت از زندانی که اجتماع برایش ساخته به تنها پناهگاه ممکن یعنی بند خلافکاران خواهد خزید و زندان به بستری برای شکلگیری منحنی تحول شخصیت تبدیل خواهد شد. پس قاعدتاً باید با دوربین جدیدی روبهرو شویم. اما آفات قبلی سینمای سیدی اینجا هم هنوز در تعقیب شخصیتپردازیهای جذاب ولی یکجانبه او هستند و در ادامه ممکن است ضریب بیشتری پیدا کنند تا این اثر نیز در همان گرداب «مغزهای کوچک زنگزده» گرفتار شود. تا اینجا اینطور القا شده که شخصیت بیآزار و بیگناه ما صرفاً به دلیل بدشانسی خودش و ظلم اطرافیان سقوط میکند. علیرغم دیالوگهای برخی از اطرافیان که بر مسئولیتگریزی و خطای اول او تأکید دارند، همچنان وزنه بیگناهی شخصیت بر مسئولیت اخلاقیاش میچربد. این اشتباه مهلک، غیر از تأثیر مخرب اخلاقی که در جامعه دارد و امکان توجیه بسیاری از کمکاریها را فراهم میکند، از لحاظ کشش سینمایی هم آسیبزننده است. مخاطب وقتی میتواند به راستی با شخصیت همراه شود که با نوسانهای روحی او همراه شود و در دوراهیهای واقعی خودش را به جای شخصیت تصور کند.
هرچه ما بیشتر از شخصیت سلب اختیار کنیم و او را بازیچه دست محیط بدانیم، امکان قرار گرفتن در موقعیت تعلیق که عنصر و عصاره اصلی سینماست، کمتر میشود. این لحظه تعلیق فقط یک بار در زمان وقوع حادثه بیرون پریدن بچهها دیده میشود و پس از آن ما بهصورت مستمر شاهد بدشانسیهای شخصیت و گرفتار شدنش هستیم بدون آنکه تصمیمهای بعدی او در نقاط عطف داستان به خوبی تصویری شده باشند. گویی ترکیبی از بدشانسی و خشم درونی مزمن در وجود شخصیت کافی است که او را در این مسیر قرار دهد. این مسئله ما را به موضع حساس دیگری میرساند که حاصل درهمتنیدگی یک نقطه قوت فرمال و یک نقطه ضعف مضمونی در سینمای سیدی است. بازیگران فرعی و نقشهای کوچک در آثار سیدی، بهویژه در مغزها، قورباغه و وحشی از وزن قابل توجهی به لحاظ حجم دیالوگ و توجه دوربین برخوردارند. این پرداختن به اجزای کوچک، پتانسیل خوبی است که سیدی با لغزشهای مضمونی میتواند آن را به راحتی هدر بدهد. سیدی باید نگاه بالاشهریاش به زمینهای خاکی پایین شهر را اصلاح کند.
در جنوب شهری که سیدی میسازد، خشونت و خلاف همهجا را پر کرده و چندان خبری از مرام و معرفت نیست. معدود نمونههای رفیقدوستی هم خودشان را از مجرای شهادت دروغ یا پنهانکاری نمایان میکنند. یکی از دلایل کشیده شدن سیدی به سمت این داستان واقعی شاید همین باشد که فرصت داشته پیشفرضهای خودش درباره یک جهان نامرد را به بهانه بازنمایی داستانی نادر به فضای کلی جامعه تعمیم دهد. آن شخصیتهای فرعی خوب پرداختشده که گفتیم در نیمه اول فصل، شخصیت اصلی را با خشمهای درونیاش به سمت نیمه دوم هل میدهند تا ظهور خانم وکیل با بازی خوب جواهریان، بستر دراماتیک لازم برای نمایش غلیانهای درونی شخصیت اصلی را فراهم کند. اما مسئله این است که حتی شخصیت وکیل هم به تدریج نماینده همان ظلم محیط میشود و دوباره مخاطب را به سمت نتیجهای سوق میدهد که از ابتدا پیشفرض کارگردان بوده است. بدبینی فیلمساز نسبت به جهان، بهویژه جنوب جهانی و جنوب شهر، در سطح مضمون باعث شده که استعدادهای فرمال او در کار با دوربین و شخصیتپردازی در خدمت القای تصویری باشد که نهایتاً کمکی به تزکیه مخاطب و مبارزه با شرور در جامعه نمیکند. باشد که این قدم رو به جلوی کارگردان در ادامه، باز هم مایه ناامیدی ما از یک کارگردان مستعد دیگر نشود.
شماره ۴۴۳۰ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
یک قدم به جلو اما بر لبۀ پرتگاه














