محمدحسین سلطانی، خبرنگار: دبیرستانی که بودیم یکی از بچهها سر کلاس گفت میخواهم فلسفه بخوانم. بچهها مسخرهاش کردند که بچه حاشیه شهر و فلسفه! معلم خوشذوقی داشتیم که همان جا جواب همه را داد که فلسفه طبقه سرش نمیشود. این داستان دوخطی را در ذهنتان داشته باشید. حقیقتش را بخواهید، اثری که باعث شود ارزیابی شتابزده نداشته باشیم، در بازار کمیاب است. شاید مهمترین نکته در سریال «وحشی» این است که آدمیزاد را به بازی نمیگیرد، نه آدمیزادی که جنسش از کاراکتر است و نه آدمیزادی که جنسش از مخاطب. ما با شخصیتی مواجهیم که فعلیت دارد، همراهی میگیرد، وجوهات انسانی دارد، تعلقات دارد، شغل دارد، خانواده دارد، حدود سرش میشود و احساسات انسانی دارد و از همه مهمتر میترسد. سیدی ترس بلد است. سیدی میداند و میفهمد که جنوب شهر در کنار عربدهکشان و کمالها، آدمهای ترسو هم دارد. وقتی کارگردان یا نویسنده یک اثر در جهانش درگیر شود دقیقاً همین وضعیت به وجود میآید. سیدی در ذهنش یک حاشیه شهر ساخته که چندان هم با حاشیه شهرهای واقعی تفاوتی ندارد. البته او هم در بهتصویرکشیدن جنوب شهر تسلطش را از دست میدهد و در برخی از صحنههای سریال برای پیشبرد اثر منطق ضعیفی را ساختاربندی میکند، بااینحال «وحشی» از این ورطه انسانی خارج نمیشود.
«وحشی» ذرهذره داوود را در موقعیت فرو میبرد، کمکم فرو میکشد، دوربین با او همراه است، برایش دل میسوزاند اما همه حق را به او نمیدهد، برای همین اگر در قسمتهای آتی او بدل به یک جانی شود و یا اینکه خودش را ببازد و بیشتر در این باتلاق فروبرود، ما هم همراه با او به زیر کشیده نمیشویم. همین زاویه دید باعث میشود ما در طول دیدن «وحشی» در نقش تماشاگر باقی بمانیم و نه با داوود دروغهایش را بگوییم و نه با رها، دست به افشا بزنیم. ما بیرون گود ماندهایم و وضعیت را تماشا میکنیم.
اصولاً جامعه منتقدان، مشکلی جدی با نقد فرامتنی یک اثر دارند – البته نگاهشان هم درست است - اما «وحشی» خود فضای این را میدهد که ما درگیر بحثهای فرامتنی هم بشویم (بر خلاف آثاری که حجم سانتیمانتالشان و پوشالی بودنشان در همان نقطه نخست قال قضیه را میکنند)، «وحشی» فلاکت را از طبقه کارگر آغاز میکند. مکافات از معدن شروع میشود. دوربین که با عزتی بالا میآید و او هم کنار باقی رفقا سیگار میکشد، بهنوعی ما را با گروه مکافاتکشان مواجه میکند؛ اما قضیه در اینجا به پایان نمیرسد. سیدی هم حجم مکافات را متصل به طبقه میکند؛ اما وقتی ماجرا به روابط انسانی کشیده میشود، «وحشی» از تمام آثار سینمای (اصطلاحاً) اجتماعی ایران متفاوت میشود. برای شرح آنچه سیدی انجام میدهد، کافی است نقش قاضی، قانون، رئیس زندان، وکیل و پلیس را در سازوکار «وحشی» نگاه کنیم. در همان چند قسمت ابتدایی ما بر سر طبقه جدالی میان بازپرس پرونده و داوود میبینیم، داوود که خود را محکوم شرایط میداند، در جدال با موحدی (با بازی علیرضا ثانیفر) قرار میگیرد. داوود میگوید: «چون ما بدبخت بیچاره هستیم با ما اینطور برخورد میکنید دیگر»، اما موحدی جلوی حرفهایش میایستد و دوباره قانون را برایش توضیح میدهد. همراهی ما با موحدی در آن صحنه باعث میشود که ما داوود را در تقابل با قانون نبینیم و حتی داوود را در برابر دروغهایش محکوم بدانیم. یا حتی در مثالی واضح در قسمت هشتم، وقتی داوود در حال انتقال به زندان است، زندانی همراه با او تشنج میکند و مسئول انتقال به حال زندانی دل میسوزاند. پس داوود در تقابل با چه چیزی قرار گرفته؟ او محکوم به جبر است. داوود میخواهد بازگردد به زندگی اما در موقعیتهایی قرار میگیرد که ناچار میشود اشتباه کند و همه دچار سوءتفاهم میشوند. داوود کمکم تمام تعلقاتش بریده میشود و در این جبر تبدیل به فردی منفعل میشود؛ اما قرارگرفتن در نقطه انفعال، ایستادن در وضعیت ناپایدار است. حالا داوود در یک چالش اخلاقی میافتد. صبر کنید! چالش اخلاقی؟! سریالسازی در ایران؟! «وحشی» در همین نقطه است که خودش را از باقی آثار هم رده جدا میکند.
روایت سیدی رنگ پوچگرایی دارد. فرد را هم محکوم شرایط میداند. بااینحال ماجرا را یکجانبه روایت نمیکند، این یکجانبه روایتنکردن چون مسئله روایت و کارگردان است، بدل به فردی گیج و سرگردان نمیشود. او کاراکتر در شرایط محصور میکند، اما زاویه را پشت میلهها نگه نمیدارد. او از زوال روایت میکند، اما فردیت را هم از کاراکتر نمیگیرد. همین میشود که ما وقتی تصمیمات داوود را میبینیم، درکش میکنیم؛ اما در حق دادن به او تردید داریم. مسئله سیدی جدال پرهیزکارهای هراسان است. جدال آدمهایی که از جبر میترسند. همانهایی که در هنگام خوشی منتظر بلا مینشینند و به استقبال فروپاشی میروند. داوود اشرف هم از همین دست آدمهاست. کسانی که زورشان بر ترسهایشان نمیچربد و روزگار درگیر نترسیدنهایشان میکند. در همین نقطه همه چیز فلسفی میشود، ربطی به طبقه هم ندارد. ایستادن در چنین نقطهای ما را دچار یک جدال میکند: میخواهی چگونه نترسی؟ میخواهی همه تعلقات را بشکنی و به بازی جبر تن بدهی یا نه؟ قرار است به یک تعلق چنگ بزنی و بهجای فرار از موقعیت پای آن بمانی؟
یک نکته فقط باقی میماند که اگر نگوییم ته دلمان میماند؛ سیدی خیلی نگاه بلد است. میداند چگونه چشمها را به بازی بگیرد. میداند که عزتی در تمام آثارش ترسی درون چشمهایش وجود دارد و این ترس دقیقاً به درد چنین موقعیتی میخورد، سیدی ترس نگاه عزتی را هم درست تشخیص داده و حالا نگاه توأمان مظلوم و ترسیده جواهریان هم بهدرستی در اثر قرار داده. سکوت، نگاه و ترس کلمه «وحشی» را معنا میکند، کلمهای که سیدی بهدرستی 8 قسمتی به سمتش رفته.
شماره ۴۴۳۰ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
گناه داوود














