کوشا ساسانیان، خبرنگار: «رها» قرار است روایتگر خانوادهای شریف باشد که در تقابل با شرایط سخت مالی و فشارهای اجتماعی، ناچار به کنار گذاشتن شرافت و اخلاقشان میشوند. اما این روایت، بیش از آنکه واقعی باشد، ساختگی است؛ چون خانوادهای که ما در رها میبینیم، از همان ابتدا هیچ شرافت و عزت نفسی نداشتهاند که قرار باشد بعدا آن را فدا کنند یا از دست بدهند.
از همان سکانسهای ابتدایی، وقتی دوستِ دخترشان لباسهای کهنه و بلااستفادهاش را برای آنها هدیه میآورد، تشکر میکنند و حتی به رویش لبخند میزنند. اما به محض اینکه دختر صحنه را ترک میکند و خانواده تنها میشوند، از رفتار بیادبانه و گستاخانه آن دختر صحبت میکنند و از اینکه نباید اجازه بدهند بقیه با آنها اینطور برخورد کنند. این تناقض آشکار نهتنها نشاندهنده فقدان عزت نفس در این خانواده است، بلکه تأکیدی است بر اینکه آنها هم میخواهند لباسها را داشته باشند و هم شرافتشان را حفظ کنند. به قول معروف «هم خر را میخواهند و هم خرما را». اگر واقعاً به شرافتشان اهمیت میدادند، همان موقع و در حضور دختر لباسها را پس میدادند، نه بعد از مرگ رها که دیگر همهچیز تمام شده است.
این تناقض در رفتار شخصیتها بارها در طول فیلم تکرار میشود. وقتی پسر پولدار وارد خانه توحید میشود و دخترش را کتک میزند، توحید به جای اینکه با اقتدار و شرافت واکنش نشان دهد، فقط داد و فریاد راه میاندازد و حرکات خشونتآمیز انجام میدهد که بیشتر شبیه لاتبازی است. آیا این رفتار پدری است که از شرافت خانوادهاش دفاع میکند؟! آیا این رفتار پدر شرافتمند و غیرتمندی است که دخترش را جلوی چشمانش کتک زدهاند؟! همینطور در دادگاه هم وقتی با توهین و تحقیر مواجه میشوند، هیچ واکنشی نشان نمیدهند و صبر میکنند تا موقعیت عوض شود و سپس جواب بدهند. این یعنی خانوادهای که ما میبینیم، از اول شرافتمند نبودهاند و اصلاً شرافت برایشان معنای واقعی نداشته.
فیلمنامه رها پر از ایراد و اشکال است. بزرگترین مشکل آن، ضعف در کاشتها و برداشتها و پمپاژ اطلاعات در یکسوم پایانی فیلم است. در دوسوم ابتدایی، هیچ نشانه یا زمینهچینی از وقایع اصلی داستان -مثل خفتگیری و دزدی لپتاپ توسط پسر خانواده- وجود ندارد. این باعث میشود که مخاطب حتی به ذهنش خطور نکند که ممکن است چنین ماجرایی در جریان باشد. در نتیجه وقتی این گره داستانی مهم و تعیینکننده تنها در پرده سوم و پس از مرگ رها به مخاطب عرضه میشود؛ ساختار کلی فیلمنامه دوپاره و نامنسجم به نظر میرسد. اگر کسی فقط پرده سوم را تماشا کند (از مرگ رها تا پایان)، میتواند بدون هیچ خلائی داستان را دنبال کند و هیچ چیز مهمی از دست ندهد. این یعنی روایت پیش از مرگ رها صرفاً یک مقدمه طولانی است و پیوندی منسجم با بخش دوم ندارد. درواقع با مرگ رها تمام گرههای داستان گشوده میشود و دیگر کشمکش یا تعلیقی باقی نمیماند که ادامه روایت را ضروری کند. به همین دلیل، داستان دوم بهطور کامل مستقل از داستان اول به نظر میرسد و این مسئله انسجام کلی فیلمنامه را از بین میبرد.
از منظر کارگردانی هم فیلم گرفتار اشتباهات جدی است. جای دوربین در بسیاری صحنهها نامناسب است و باعث میشود حس همدلی مخاطب با شخصیتهای اصلی قطع شود. مثلاً در صحنه ورود پلیس و پسر پولدار به خانه توحید، دوربین طوری ایستاده که مخاطب در موضع مهاجمان قرار میگیرد و این پیام را میدهد که سزاوار است کسانی که در چنین شرایطی زندگی میکنند، اینگونه تحقیر شوند. این انتخابها نشان میدهد کارگردان نگاه همراه و همدلانهای نسبت به طبقه فرودست ندارد و حتی به آنها توهین میکند. بگذریم که پلیس هم در تمام لحظات علیه فرودستها است و طرف قشر فرادست را میگیرد. از تفاوت نحوه ورود پلیس به منزل توحید و آن خانواده پولدار میتوان این را فهمید.
کارگردان در استفاده از نمای کلوزآپ دچار زیادهروی شده است و این باعث میشود شخصیتها در ذهن مخاطب مصنوعی و اغراقشده به نظر برسند و ارتباط حسی با آنها دشوار شود. این مسئله خصوصاً در مورد بازی شهاب حسینی مشهود است که به دام اغراق و بزرگنمایی افتاده و بازیاش کاملاً بیرون میزند. چنین رویکردی نهتنها ارتباط مخاطب با شخصیت او را سخت میکند، بلکه بر انسجام کلی فیلم نیز تأثیر منفی میگذارد. در مقابل، تنها بازی غزل شاکری است که توانسته واقعیت و انسانیت شخصیت خود را حفظ کند و تا حدی به فیلم جان بدهد.
درنهایت، رها فیلمی است که از همان ابتدا با ضعفهایی همراه است و نمیتواند مسیر داستانی خود را بهدرستی پیش ببرد. شخصیتها در این فیلم به هیچ وجه شرافتمند نیستند و حتی در موقعیتهای حساس، انتخابهایشان صرفاً در جهت منافع مادی و کوتاهمدت است و خبری از حفظ عزت نفس یا اخلاق نیست. این فیلم، داستانی سطحی و پر از کلیشه است که تلاش میکند تراژدی بسازد اما در عمق تنها بازتابی از سقوط و انفعال شخصیتهاست، بدون هیچ چشماندازی برای تغییر یا رستگاری. کارگردان با کات زدنهای متعدد و حذف صحنهها –مثل صحنه بیمارستان که برادر همه چیز را به خواهرش میگوید– از مخاطب دزدی میکند. اگر داستان اینقدر مهندسی شده و دستکاریشده نبود و کارگردان و فیلمنامهنویس با دخالتهای بیرونی در روایت باعث از بین رفتن منطق داستان نمیشدند، شاید شاهد فیلمی منسجمتر بودیم. اما در شرایط فعلی، روابط علت و معلولی در داستان بهدرستی شکل نمیگیرد. اگر این روابط درست بنا میشدند، داستان میتوانست به جای ایجاد حس شک و ابهام، تعلیقی واقعی بسازد و حتی کاتارسیس و تأثیر عاطفی مورد نظر هم بهدرستی اتفاق میافتاد. اما رها به دلیل همین ضعفها، به اثری سطحی و پراکنده تبدیل شده است.
شماره ۴۴۲۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
«رها»؛ گمشده در کلوزآپ














