مازیار وکیلی، خبرنگار: سینمای اجتماعی ایران بعد از یک دوره پررونق در اواسط دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد مدتها است دچار یک جمود و ایستایی عجیب شده است. به جز تکچهرههایی مانند اصغر فرهادی و تک فیلمهایی مانند علت مرگ: نامعلوم این سینما هرگز نتوانست به دوران اوج خودش در نیمه دوم دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد برگردد. دلایل زیادی میتوان برای این جمود و ایستایی عنوان کرد. نگاه منفی دولتها به فیلمهای اجتماعی، اغراق بیش از حد کارگردانان در نمایش تلخیها و عدم استقبال جامعه از فیلمهای جدی از جمله مواردی هستند باعث رکود سینمای اجتماعی ایران در دو سه دهه اخیر شده است. اُفول سینمای اجتماعی ایران عوارض خودش را داشته و باعث شده راه برای شبهکمدیهای سخیف و بیاصالتی باز شود که ضمن تسخیر پردههای سینما سطح سلیقه تماشاگر را هم به شدت پایین آوردهاند. شاید اگر سینمای اجتماعی ایران در یک مسیر نرمال و بدون دستانداز به مسیر خود ادامه میداد و میتوانست مانند نیمه دوم دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد آثار متنوع و جالبی تولید کند امروز شاهد چنین وضعیت اسفناکی در سینمای ایران نبودیم. اما افسوس که مسیر رشد این سینما به دلایل متعدد متوقف شد تا تماشاگر صرفاً میان شبهکمدی و فیلمهایی که با بودجه دولتی ساخته شدهاند حق انتخاب داشته باشد. انتخابی که شاید برای کوتاهمدت توانست دل مدیران فرهنگی را شاد کند اما در درازمدت بزرگترین ضربه را به سینمای ایران زد.
رها که در چهل و سومین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد قرار بود نماینده سینمای اجتماعی ایران در سال 1403 باشد و به ما نشان دهد سینمای اجتماعی ایران بعد از دوران درخشان نیمه دوم دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به کجا رسیده و امروز در چه جایگاهی قرار دارد. برخلاف تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز برخی منتقدان باید اعتراف کرد که رها یک فیلم قلابی، شعاری و برخلاف ادعای سازندگانش محافظهکار است که تمام تلاشش را میکند تا با حذف علل سیاسی و اجتماعی فقر ماجرا را به بیعرضگی پدر که توانایی تهیه یک لپتاپ برای دخترش را ندارد تقلیل دهد. توحید این فیلم بیشتر از اینکه یک پدر نگران و دغدغهمند باشد یک مرد الکی خوش و مشنگ است که برای تفریح وسایل خراب را میخرد و تعمیر میکند و از بهشت زهرا برای خانوادهاش میوه و شیرینی تهیه میکند. کارگردان با طراحی چنین شخصیتی همه چیز را به ناتوانی او در اداره خانواده تقلیل میدهد و بعد هم یک دعوای حیدری نعمتی میان طبقه فرودست و فرادست راه میاندازد تا تماشاگر این پرسش اساسی را مطرح نکند که چرا یک خانواده ایرانی توانایی خرید یک لپتاپ ساده را هم از دست داده است؟ رها برخلاف ظاهر معترضش فیلم به شدت سترون و عقیمی است. برای همین هم هست که تمام تلاشهای کارگردان برای ساخت یک اثر اعتراضی خندهدار از کار درآمده است. سکانس خط انداختن روی وسایل خیابان توسط توحید در این فیلم را مقایسه کنید با سکانس خط انداختن کامران روی ماشین خودش در نفس عمیق تا متوجه شوید رها چقدر فیلم خامدستانهای است. فیلمی محافظهکار و معمولی که صرفاً تلاش میکند ادای اعتراض را در بیاورد.
اما محافظهکاری و قلابی بودن تنها مشکل رها نیست. رها در فیلمنامه هم مشکلات زیادی دارد. داستان فیلم عملاً بعد از مرگ رها تمام شده است اما نویسنده و کارگردان در یک تغییر لحن آشکار ناگهان فیلم را تبدیل به یک فیلم پلیسی میکنند و همهچیز را توضیح میدهند. قاتل دختر خانواده پولدار را هم پیدا میکنند تا مبادا حواس تماشاگر از مضمون بسیار گلدرشت فیلم یعنی فقر بد است و احمق میکند پرت شود. فرض کنید علی زرنگار، کارگردان علت مرگ: نامعلوم هم تصمیم میگرفت بعد از گرهگشایی پایانی فیلم و معلوم شدن صاحب دلارها فیلم را کش دهد و داستان زن صاحب دلارها را هم تعریف کند، اگر این اتفاق میافتاد فیلم ذرهای تأثیر و کوبندگی فعلی را نداشت و مانند رها تبدیل به فیلمی ضعیف میشد. اینکه منتقدان باتجربه سینمای ایران (از مسعود فراستی بگیر تا پرویز جاهد) طرفدار رها هستند بیشتر محصول یک ذوقزدگی است تا تحلیل درست فیلم. این منتقدان احساس کردند همین که در بلبشوی سینمای کمدی ایران یک فیلم جدی و اجتماعی ساخته شده است باید از آن دفاع کرد و کیفیت را فدای مصلحت کرد. والا اکثر این دوستان هم میدانند رها در قوارهای نیست که بشود آن را جدی گرفت.
شماره ۴۴۲۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
قلابی














