کوشا ساسانیان، خبرنگار: دریافت نخل طلای جشنواره کن توسط جعفر پناهی، به سوژهای جنجالی و بحثبرانگیز در فضای فرهنگی کشور تبدیل شده است. اما باید صریح و بدون تعارف پرسید: آیا این جایزه، نماد واقعی هنر ناب ایرانی است یا صرفاً مهر تأییدی است بر تسلیم سینمای ایران در برابر پروژههای سیاسی غرب؟ نخل طلای جعفر پناهی، نه تنها یک جایزه سینمایی ساده نیست، بلکه مهر تأییدی است بر تسلیم کامل یک سینمای بهاصطلاح مستقل در برابر پروژههای سیاسی غرب. این جایزه بههیچوجه نماینده هنر ناب ایرانی نیست؛ بلکه نشانهای است از بازی دادن سینمای ایران در میدانی که سیاستمداران و نهادهای فرهنگی غربی طراحی کردهاند. نخل طلا برای پناهی، جایزهای سیاسی است که با هزینه هنر و فرهنگ ایرانی گرفته شده و بهجای تبلور خلاقیت و استقلال هنری، پیامی آشکار از همراهی با سیاستهای ضدملی و ضد فرهنگی صادر میکند.
واقعیت تلخ و غیرقابلانکار این است که موفقیت پناهی، بیش از آنکه بازتاب هنر مستقل و اصیل ایرانی باشد، نشانگر همسویی سینمای بهاصطلاح مستقل و در واقع وابستة ایران با سیاستهای فرهنگی و رسانهای غرب است. جعفر پناهی سالهاست که در جشنوارههای خارجی بهعنوان صدای معترض و منتقد شناخته میشود و جوایز متعددی دریافت کرده است. اما این پرسش جدی مطرح است که آیا این «معترضان» ساخته دست آن جشنوارهها نیستند؟ آیا این جایزهها حاصل استقلال و خلاقیت هنری واقعی است یا نتیجه همراهی با روایتها و سیاستهایی است که غرب برای آنها تعیین کرده؟ سینمایی که باید بازتابدهنده فرهنگ، تاریخ و پیچیدگیهای جامعه ایرانی باشد تبدیل به ابزاری شده که دشمنان این مرزوبوم آن را برای پیشبرد اهداف سیاسی خود خریداری کردهاند.
سینمای ملی؛ زبان فرهنگ و هویت ایرانی
در سالهای اخیر، آنچه بهعنوان «سینمای زیرزمینی» در ایران مطرح شده، بیش از آنکه حاصل دغدغههای هنری یا واکنشی اصیل به مسائل اجتماعی باشد، به بازتاب نگاه جشنوارههای خارجی به ایران بدل شده است. این فیلمها اغلب در چهارچوبی شکل میگیرند که با ذائقه نهادهای فرهنگی غربی همخوانی دارد؛ نگاهی که تمایل دارد ایران را از زاویهای بحرانی، پرتنش و تلخ بازنمایی کند. جوایز بینالمللی، سرمایهگذاریهای مشترک اروپایی و حتی مسیرهایی برای مهاجرت یا پناهندگی عملاً به تقویت این جریان کمک کردهاند. اما پرسش جدی اینجاست؛ این سینما واقعاً از دل مردم و برای مردم برخاسته یا تنها تلاشی است برای جلبتوجه مخاطب بیرونی و گرفتن تأیید از نهادهای فرامرزی؟ سینمای زیرزمینی بهجای اتصال با جامعه و روایت زندگی مردم بهنوعی بیوطنی دچار است. سینمایی که بیشتر از آنکه مخاطب داخلی را خطاب قرار دهد، چشم به بیرون دارد و در پی تأیید خارجی است. در نقطه مقابل، سینمای ملی سینمایی است که با مردمش حرف میزند، ریشه در خاک و فرهنگ خود دارد و بازتابدهنده رؤیاها، دردها و آرزوهای یک ملت است. این سینما نه از واقعیت فرار میکند و نه در آن اغراق میورزد؛ بلکه تلاش میکند تصویری متعادل، انسانی و باورپذیر از زیست جمعی ارائه دهد. فیلمسازانی که به دنبال دیدهشدن در سطح بینالمللیاند، در قالبی حرکت میکنند که با ارزشها و واقعیتهای فرهنگی ما بیگانه است. برای جایزه گرفتن مجبورند روایتهایی بسازند که بیشتر به سود پروژههای اجنبی است تا انعکاس واقعیات زندگی مردم ایران. این روند درحقیقت قتل تدریجی خلاقیت و اصالت سینمای ایران است و باعث میشود تنوع و غنای فرهنگی که سینما باید داشته باشد، قربانی اهداف سیاسی و تبلیغاتی شود. سینمای ایران باید زبان و فرهنگ ملت را بازتاب دهد، نه اینکه تبدیل به ابزاری شود در دست قدرتهای خارجی برای پیشبرد جنگ نرم و تحمیل سیاستهای فرهنگیشان. متأسفانه جعفر پناهی و همراهانش بهجای اینکه صدای واقعی مردم و هنرمندان ایرانی باشند، مهرههای بازی در دست غرب شدهاند. آنها نماینده سیاستهای تحمیلی و روایتهای یکسویه غربی هستند. این جوایز که بیشتر سیاسیاند تا هنری، سینمای ایران را از استقلال و اصالت دور میکنند و آن را در ورطه بازیهای فرهنگی قدرتهای خارجی میاندازند. این بازیچهشدن، ضربهای مهلک به هویت فرهنگی و هنری کشور وارد میکند که باید با تمام توان در برابر آن ایستاد. کافی است توییت وزیر امور خارجه فرانسه بعدازاین اتفاق را ببینید. این موضعگیری رسمی و حمایت سیاسی از یک چهره سینمایی نشاندهنده دخالت مستقیم و استفاده ابزاری غرب از هنر بهعنوان ابزار فشار و جنگ نرم است. چنین رفتارهایی نهتنها بهشدت ضدملی و توهین به هویت فرهنگی ما محسوب میشود، بلکه نشان میدهد چگونه قدرتهای خارجی با سرمایهگذاری در پروژههای خاص، تلاش میکنند روایتهای خود را به فرهنگ و هنر ما تحمیل کنند.
در این شرایط، این سؤال باید بارها مطرح شود؛ آیا سینمای ایران باید به هر قیمتی خود را به جشنوارههای غربی بفروشد؟ آیا باید هنر و فرهنگمان را گروگان پروژههای خارجی کنیم؟ پاسخ قطعی و منطقی این است که هرگز نباید چنین اتفاقی بیفتد. سینمای ایران نیازمند بازنگری جدی و اساسی است؛ بازنگریای که در آن اولویت با روایتهای انسانی، متنوع و فرهنگی باشد نه همراهی با سیاستهای غربی و منافع آنها. سینمای ما باید آزاد و مستقل باشد و بهجای بازی در زمین سیاستهای خارجی، زبان فرهنگ و هویت ملی را بازگو کند.
نخل طلای جعفر پناهی، هرچقدر هم در جشنوارههای غربی بدرخشد، نماینده واقعی هنر و فرهنگ ایران نیست. این جایزه نمادی است از شکست فرهنگی، تحریف واقعیتها و تسلیم سینمای ایران در برابر قدرتهای خارجی. این افتخار نیست، بلکه هشداری جدی است برای همه فعالان فرهنگی که مسیر سینمای ایران را باید دوباره بهسوی اصالت و استقلال هدایت کنند. اکنون زمان آن رسیده که سینمای ایران به خود بیاید و مسیر خود را بازتعریف کند؛ مسیری که در آن هنرمندان بتوانند آزادانه و بدون قیدوبند دخالتهای سیاسی بیگانگان، هنر خود را بیافرینند و سینمای ایران را به جایگاه واقعی و شایستهاش بازگردانند. سینمایی که بهجای بازی در زمین سیاست، به فرهنگ و هویت ملی خدمت کند و در جهان بهخاطر اصالت و ارزشهای واقعیاش شناخته شود، نه بهخاطر جوایزی که به قیمت انکار واقعیتها و تسلیم فرهنگی به دست آمدهاند.
اگر نگاهی به تاریخ سینمای ایران داشته باشیم، درمییابیم که آثار ماندگار آنهایی هستند که از دل جامعه و فرهنگ ایرانی برخاستهاند، نه آنهایی که برای جلب نظر جشنوارههای غربی ساخته شدهاند. این آثار، با بیان صادقانه مسائل انسانی، فرهنگی و اجتماعی، توانستهاند مخاطبان را در سراسر جهان جذب کنند. اما امروز، متأسفانه مسیر سینمای ما بهگونهای شده که برای رسیدن به موفقیتهای جهانی باید داستانهایی را روایت کنیم که با ارزشها و واقعیتهای ما همخوانی ندارد. درنهایت باید تأکید کرد که سینمای ایران بهعنوان یکی از مهمترین عرصههای فرهنگی کشور نیازمند یک بیداری جدی است. بیداریای که بهجای گرایش به سیاستهای بیگانگان بر پایه هویت و فرهنگ ملی بنا شود. هنرمندان ما باید قدرت و جسارت بازگشت به خود را داشته باشند؛ قدرتی که آنها را از قید و بندهای سیاسی رها کرده و امکان خلق آثار اصیل و ارزشمند را فراهم آورد. بدون شک، آینده سینمای ایران در گرو این است که بتواند خود را از زیر سایه نفوذ و سیاستهای خارجی رها کند و بهجای بازی در زمین آنها، بازیگر اصلی و قدرتمند عرصه فرهنگ و هنر ملی باشد. این راه دشوار و پرچالش است، اما تنها مسیر ممکن برای حفظ هویت و اصالت سینمای ایران است.














