عاطفه جعفری- محمدحسین سلطانی، گروه فرهنگ: در اتاق مصاحبه عکس امام و رهبر انقلاب به دیوار نصب شده و تصویر آیتالله رئیسی روی یک مبل طلاییرنگ قرار گرفته. تقریباً اتاق تاریک است و دور تا دورش را پردههای سرمهای مخمل زدهاند. برای آنکه صدا منعکس نشود زیر پردهها پنل آکوستیک کار کردهاند. روی مبل نشستهایم تا وزیر ارشاد سابق بیاید و از آن دوسال و چند ماهی بگوید که با صاحب عکس روی صندلی حشر و نشر داشت. محمدمهدی اسماعیلی حوالی ظهر میرسد و سلامعلیک گرمی میکند. لباس پوشیدنش با دوره وزارت تفاوتی نکرده؛ همان کتوشلوار و پیراهن یقهدیپلمات. روی صندلی مینشیند و مصاحبه آغاز میشود.
برای سؤال اول میخواهم به سال 1400 برگردم، پس از انتصابتان بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، نخستین مطالبه یا خواستهای که آقای رئیسی از شما داشتند و بر پیگیری آن تأکید کردند، چه بود؟
زمانی که ما کار را در دولت آغاز کردیم، کشور در وضعیتی از تعطیلی و نیمهتعطیلی به سر میبرد. در روز تنفیذ حکم ریاستجمهوری آیتالله رئیسی، آمار روزانه جانباختگان کرونا 709 نفر بود. بنده گزارشی از وضعیت حوزه فرهنگ و هنر خدمت حاجآقا (آیتالله رئیسی) ارائه دادم و خدمتشان عرض کردم که هنرمندان اغلب بیکارند؛ سینماها فعالیتی نداشتند و تئاترها نیز تعطیل بودند. ظرفیت سالنها به 10، 20 یا 30 درصد کاهش یافته بود یا آنکه سالنها بهطور کامل تعطیل بودند. وقتی آمار جانباختگان به 700 نفر در روز میرسید، تمامی فعالیتها، ازجمله فعالیتهای فرهنگی و هنری که جزئی از فعالیتهای اجتماعمحور محسوب میشوند، بهناچار تعطیل میشدند. من از حاجآقا درخواست کردم به معیشت هنرمندان کمک کنیم. ایشان نیز با بزرگواری، در همان ابتدای کار، مبلغ 500 میلیارد تومان به صندوق اعتباری هنر تخصیص دادند. این در حالی بود که کل بودجه صندوق در آن مقطع، مثلاً 100 میلیارد تومان بود. با این مبلغ تخصیصی، توانستیم به 80هزار هنرمند در سراسر کشور، طی سه نوبت تا عید نوروز، کمکهزینه معیشتی پرداخت کنیم. این اقدام خیلی به جامعه فرهنگی و هنری کشور کمک کرد. به یاد دارم علیرغم سختگیریهای فراوان سازمان برنامهوبودجه، در نهایت جلسهای در دفتر حاجآقا برگزار شد. در آن جلسه، آقای میرکاظمی (رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه)، آقای دکتر اسماعیلی (رئیسدفتر وقت رئیسجمهور)، حاجآقا و من حضور داشتیم. حاجآقا خطاب به من فرمودند: «ماجرای اصرارتان برای این پول چیست؟ مگر به شما پرداخت نشده؟» عرض کردم: «خیر، مرتباً میگویند این مبلغ زیاد است یا منابعی نداریم یا این موضوع خارج از شمول اعتبارات است.» حاجآقا برای اینکه این مساعدت انجام شود، باوجوداینکه چنین اعتباری در بودجه پیشبینی نشده بود (کل بودجه وزارت ارشاد در آن زمان کمتر از 200 میلیارد تومان بود)، راهکاری اندیشیدند. برای تأمین این 500 میلیارد تومان چه تدبیری اندیشیده شد؟ ستاد ملی مقابله با کرونا مصوبهای داشت که بر اساس آن، مصوبات این ستاد به دلیل شرایط حاد کشور، در حکم مصوبات شورایعالی امنیت ملی بود. ایشان این مبلغ را از محل 10 درصدی که دولت طبق مصوبه ستاد کرونا مجاز به جابهجایی هزینهها بود، ذیل مصوبات ستاد ملی کرونا قرار دادند تا امکان پرداخت آن فراهم شود. این مبلغ تقریباً معادل نیمی از کل بودجه وزارت ارشاد در سال ۱۴۰۰ بود و ما با این اقدام، گام بسیار مهمی برداشتیم. حاجآقا در حوزه فرهنگ و هنر رویکردشان فوقالعاده انبساطی بود. من همیشه این سه جمله را در توصیف ایشان به کار میبرم؛ رویکرد حاجآقا انبساطی، انشراحی و انفتاحی بود. اگر مشاهده میکردید که من در برابر تلاشها برای لغو مجوزهای صادرشده از سوی وزارت ارشاد تا این حد قاطعانه ایستادگی میکردم و حتی حاضر به پرداخت هزینه برای آن میشدم، بهخاطر پیگیریهای حاجآقا بود. گاهی برخی دوستان از این بابت انتقاد میکردند، دلیلش این بود که تصور نکنید من بدون پشتوانه، روزها در رسانهها بر سر این موضوع جدال یا به تعبیری مبارزه میکنم و رئیس من (رئیسجمهور) از آن بیاطلاع است. رابطه میان من و آقای رئیسجمهور بسیار نزدیک و مبتنی بر اعتماد بود. ایشان شخصاً از من پیگیری میکردند که اجازه ندهم چنین اتفاقاتی (لغو مجوزها) رخ دهد. ایشان تأکید داشتند اعتبار دولت و وزارتخانه به پایبندی به قول و تعهداتش در قبال مردم است. میفرمودند: «وقتی شما مجوزی را صادر کردید، هیچ نهاد دیگری حق لغو یکجانبه آن را ندارد.»به همین دلیل، برای نخستینبار، وزارت کشور به مسئولیت آقای وحیدی، بخشنامهای بهتمامی استانداران کشور ابلاغ کرد. این بخشنامه موجود است و اکنون نیز به مصوبه شورای امنیت کشور (شاک) تبدیل شده و عیناً در سند ملی موسیقی نیز گنجانده شده است. بر اساس این مصوبه، شوراهای تأمین استانها حق ورود مستقیم و لغو مجوزهای فرهنگی صادرشده توسط وزارت ارشاد را ندارند. پیش از این، سادهترین راه این بود که پس از صدور مجوز از سوی ارشاد، شورای تأمین در جلسهای اعلام میکرد که فلان تجمع یا برنامه پیامدهای امنیتی دارد و آن را لغو میکرد و ما نیز در برابر مصوبه شورای تأمین اختیاری نداشتیم. حاجآقا دراینخصوص قاطعانه ایستادگی کردند، بهعنوانمثال در یکی از استانها که شورای تأمین مصوبهای برای لغو یک برنامه داشت، ایشان دستور دادند شورای امنیت کشور بهعنوان نهاد بالادستی شورای تأمین استان، جلسه تشکیل دهد و آن مصوبه را لغو کند. این اقدام طبیعتاً چندان با رویکرد رایجی در حوزه وزارت کشور که شاید منجر شدن به تضعیف ظاهری استانداریها و شوراهای تأمین تلقی میشد، همخوانی نداشت. اما حاجآقای رئیسی اصرار داشتند احترام به جریان فرهنگ و هنر کشور باید حفظ شود. در نتیجه همین رویکرد بود که پس از مدتها، این چالش از حوزه فرهنگ و هنر مرتفع شد. شاید اگر فرد دیگری بهجای من بود، در مواجهه با چنین فشارهایی، پیش از آنکه موضوع را به اطلاع حاجآقا برساند، خود عقبنشینی میکرد؛ اما من چنین رویهای نداشتم. بهعنوانمثال به یاد دارم یکبار که حاجآقا پس از اتمام کارشان، در حال حرکت از ساختمان سفید به ساختمان قرمز (در مجموعه ریاستجمهوری) بودند، همکاران دفتر به من اطلاع دادند که ایشان در محوطه هستند. من که در آن لحظه در دفتر آقای دکتر مخبر بودم، بهسرعت این فاصله را طی کردم و خود را به ایشان رساندم که در میانه حیاط بودند. عرض کردم: «حاجآقا، با شما کار فوری دارم.» به دلیل همان رابطه نزدیک و صمیمانه و علیرغم جایگاه ریاستجمهوری ایشان، این امکان فراهم بود که بدون تشریفات معمول، موضوع را مطرح کنم و با توضیحات متقابل، مسئله بهسرعت حلوفصل شد. ایشان تأکید کردند: «نگران نباشید، باید محکم بایستید تا این مشکل یکبار برای همیشه حل شود.» پس از این اتفاقات، گاهی برخی دوستان به من میگفتند مثلاً در دولت آیتالله رئیسی، ما نباید در حوزه فرهنگ و هنر اینقدر با رویکرد باز عمل کنیم. من در پاسخ میگفتم: «شما بر چه اساسی چنین سخنی میگویید؟ آیا تصور میکنید آقای رئیسی از این تصمیمها و رویکردها مطلع نیستند؟ مگر من در حوزه فرهنگ و هنر برای خود جزیره مستقلی ایجاد کردهام؟ من هیچیک از تصمیمهای مهم این حوزه را بدون کسب اجازه و نظر موافق آیتالله رئیسی اعلام و اجرایی نمیکردم؛ زیرا اینها اتفاقات بسیار مهمی بودند و حمایت ایشان نیز همواره وجود داشت.» به همین دلیل، حوزه رفاه هنرمندان برای ایشان اهمیت بسیاری داشت. بهعنوانمثال دستور دادند چهارهزار واحد مسکونی برای هنرمندان احداث شود. حتماً بهخاطر دارید که در سال ۱۴۰۲ به شهر پرند رفتیم و کلنگ احداث مجموعهای به نام «شهر هنر» را به زمین زدیم. آقای اسلامی، معاون پشتیبانی ما، موظف بودند بهصورت هفتگی از محل پروژه بازدید کرده و گزارش تصویری برای من ارسال کنند. ما تعهد داده بودیم در سال ۱۴۰۴ کلید اولین واحدهای تکمیلشده را تحویل دهیم. البته عمر دولت آیتالله رئیسی کفاف نداد تا این پروژه به سرانجام برسد، اما بنای ما بر انجام این کار بود. این یک نمونه از اقدامات در حوزه رفاه بود. اگر به حوزههای بیمهای نگاه کنیم، بهعنوانمثال زمانی که ما مسئولیت را تحویل گرفتیم، صندوق اعتباری هنر تنها چهارهزار روزنامهنگار را تحت پوشش بیمه داشت. زمانی که ما مسئولیت را واگذار کردیم، این تعداد (روزنامهنگاران تحت پوشش بیمه) به بیش از 12 هزار نفر رسیده بود که نشاندهنده رشد 300درصدی است. همانطور که مستحضرید، کل جامعه خبری ما درنهایت حدود 16 هزار تا 16 هزار و 500 نفر عضو دارد. پیش از این معمولاً به مناسبت روز خبرنگار، مبالغ ناچیزی بهعنوانمثال حدود 300 هزار تومان، به خبرنگاران پرداخت میشد. ما در سال ۱۴۰۱، جلسهای با حضور حاجآقا و خبرنگاران ترتیب دادیم. ما در همانجا مبلغ پرداختی را به میزان قابلتوجهی، یعنی به دومیلیون تومان برای هر نفر، افزایش دادیم. در نتیجه هر فردی که مدعی فعالیت خبرنگاری بود، در سامانه ما ثبتنام میکرد. با احتساب این افراد، تعداد کل به حدود 16 هزار نفر میرسید. البته تعداد زیادی از این افراد، خبرنگاران وابسته به دستگاههای دولتی و صداوسیما بودند. اگر این گروه را از آمار کل کسر کنیم، میتوان گفت تقریباً هیچ خبرنگار مستقلی که شغل اصلیاش خبرنگاری بود، بدون پوشش بیمه باقی نماند. این بخشی از اقدامات انجامشده بود. در حوزه مسکن و همچنین در زمینه حمایت از مؤسسه هنرمندان پیشکسوت تحولاتی صورت گرفت. بهعنوانمثال جناب آقای داریوش ارجمند، رئیس هیئتمدیره آن مؤسسه، در مصاحبهای اشاره کردند که نامهای برای حاجآقا ارسال کرده بودند و درخواست 20 میلیارد تومان کمک ویژه برای مؤسسه داشتند؛ این علاوه بر مبالغی بود که بهطور معمول پرداخت میشد. من به آقای ارجمند عرض کردم چنین بودجهای در اختیار نداریم.
پس از آن، ایشان نامهای گلایهآمیز به آقای رئیسجمهور نوشتند مبنی بر اینکه «شما دستور دادهاید، اما وزارت ارشاد اقدام نکرده است.» حاجآقا شخصاً با آقای ارجمند تماس گرفته بودند و سپس با من تماس گرفتند و فرمودند: «ایشان توقعاتی دارند که بهحق هم هست. احترام هنرمندان پیشکسوت باید حفظ شود. شما این مبلغ را از محلی تأمین کنید. اگر لازم است، بگویید تا من به سازمان برنامهوبودجه دستور دهم.» و ما نیز این امر را پیگیری و اجرا کردیم. بسیاری از هنرمندان، بهویژه هنرمندان پیشکسوت، با مشکل مسکن شخصی مواجه بودند. بهعنوانمثال یکی از هنرمندان پیشکسوت در محلهای در غرب تهران زندگی میکرد که هزینههای مسکن در آن بسیار بالاست. ایشان به من مراجعه کردند و گفتند: «آقای وزیر، به من 800 میلیون تومان کمک کنید. صاحبخانه مبلغ ودیعه منزلم را که یک میلیارد تومان بوده، اکنون به دومیلیارد تومان افزایش داده است.» به ایشان عرض کردم: «چگونه میتوانم این مبلغ را تأمین کنم!» و پیشنهاد کردم شاید بتوان در محله دیگری منزلی تهیه کرد. ایشان پاسخ دادند: «اگر از این محله بروم، چون سالمندم، سرگردان میشوم.» این هنرمندان معمولاً چندان درگیر محاسبات اقتصادی و معیشتی روزمره نیستند و به سبک خود زندگی میکنند. ایشان به سن کهولت رسیده بودند، بازار کارشان دیگر رونقی نداشت و هزینهها نیز سنگین بود. همچنین به دلیل شرایط خاص خود، نمیتوانستند در هر مکانی ساکن شوند و به آن منزل انس گرفته بودند. ایشان حقیقت را میگفتند. من نزد حاجآقا رفتم و از ایشان کسب مجوز کردم. از ایشان خواستم اجازه دهند تا از محل اعتبارات صندوق اعتباری هنر، با یک مجوز خاص، به برخی هنرمندان نیازمند و معتبر که نیاز مبرمی به کمک داشتند، مساعدت کنیم و ایشان موافقت فرمودند. بهاینترتیب توانستیم به تعدادی از این عزیزان مبالغی را بهعنوان کمک پرداخت کنیم. همچنین شاعر مطرحی بود که رهبر معظم انقلاب (آقا) نیز به ایشان علاقه داشتند. یکبار که وضعیت این شاعر را خدمت ایشان گزارش دادم، معظمله تعجب کردند و فرمودند: «چرا وضعیت ایشان تا به حال به من منعکس نشده بود؟» وقتی شرایط را توصیف کردم، ما اقدام کردیم و منزلی برایشان اجاره کردیم. ایشان در وضعیتی بودند که نیاز به کمک و حمایت داشتند. آقای رئیسی نکته بسیار مهمی را به ما آموخته بودند که برای من بزرگترین درس از ایشان است. آن نکته این بود که: «هیچگاه به بهانه پرداختن به مسائل کلان، از مسائل جزئی غافل نشوید. نگویید من وزیر هستم و در شأن وزیر نیست که به یک موضوع جزئی ورود کند؛ چراکه اگر به همین موضوع جزئی با نیت الهی ورود کنید، خداوند در مسائل کلی نیز برای شما گشایش ایجاد خواهد کرد.» این دقیقاً تفکر ایشان بود و خودشان نیز همینگونه عمل میکردند. بهعنوانمثال گاهی که به منطقهای سفر میکردیم، ایشان سراغ مردم میرفتند. به یاد دارم پیرزن بسیار رنجدیدهای با چهرهای آفتابسوخته و غبارگرفته به آقای رئیسی مراجعه کرد و گفت: «میخواهم برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، اما توان مالی ندارم.» حاجآقای رئیسی نامههایی ازایندست را شخصاً سه یا چهار بار پیگیری میکردند تا مطمئن شوند که به آن رسیدگی شده است. این در حالی است که شاید گفته شود اصولاً رئیسجمهور نباید به این سطح از مسائل ورود کند. برخی نیز بهدرستی میگویند که اینگونه رسیدگیها حد یقفی ندارد، یعنی اگر به ده نفر کمک کنید، تکلیف 20 نفر دیگر چه میشود؟ اما حاجآقای رئیسی شخصاً چنین شوق و انگیزهای برای رسیدگی به امور مردم داشتند. بهعنوان نمونه یکبار در سفری به همراه حاجآقا به ارومیه رفته بودیم. قرار بود از آنجا به سردشت، در نزدیکی مرز ایران و عراق، برویم؛ همان شهری که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته بود. وقتی به آنجا رسیدیم، فرماندار به من گفت: «آقای وزیر، یک خواننده کرد اهل سنت و بسیار سالخورده– که فرماندار سن ایشان را 177 سال ذکر کردند– در یکی از روستاهای این منطقه زندگی میکند. اهالی کردستان، چه در ایران و چه در عراق و ترکیه، ایشان را بسیار دوست دارند، اما ما او را نمیشناسیم. اگر فرصتی دارید، خوب است ایشان را ملاقات کنید.» گفتم حتی اگر از بالگرد جا بمانم، باید ایشان را ببینم. (جاماندن از بالگرد به معنای آن بود که باید مسیر چهارساعته بازگشت را زمینی طی میکردیم) و ما درنهایت از پرواز جا ماندیم، زیرا من این دیدار را واجبتر دانستم. به منزل آن هنرمند سالخورده رفتیم. ایشان شروع به نواختن و خواندن کردند. متوجه شدم که ایشان از نظر مادی، امکانات بسیار اندکی دارند. سپس از ایشان پرسیدم آیا تاکنون چیزی در مورد «درجه یک هنری» شنیدهاند یا اقدامی برای دریافت آن کردهاند که فهمیدم اصلاً نمیدانند درجه یک هنری چیست. بلافاصله پس از بازگشتم به تهران، ترتیبی اتخاذ شد و هفته بعد، آقای نوروزی، مدیرکل وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان غربی، شخصاً گواهی درجه یک هنری را به این هنرمند ارجمند تقدیم کردند؛ صحنهای که گویی از دل یک فیلم بیرونآمده بود. آیا سابقه دارد که در دولتی، وزیری چنین قولی بدهد و ظرف یکهفته، درجه یک هنری اعطا شود؟ درحالیکه همگان میدانند فرآیند بررسی و اعطای آن معمولاً شش یا هفتماه بهطول میانجامد. اما ما معتقد بودیم و برای من بهعنوان وزیر، شایستگی ایشان محرز شده بود. اگر چنین هنرمندی با این محبوبیت، زحمات و آثار ارزشمند، شایسته درجه یک هنری نباشد، پس چه کسی شایسته است؟ صرفاً به این دلیل که در روستا زندگی میکند و کمتر دیده شده است، نباید از حق خود محروم بماند. باور بفرمایید، زمانی هم که به شهرضا رفتیم (این را نیز برای تأکید بر همین مشی مردمی عرض میکنم)، شاهد همین رویکرد بودیم. بهعنوان نمونهای دیگر به یاد دارم ویدئویی منتشر شده بود که در آن آقای همایون شجریان از یک هنرمند گمنام و خوشصدا در مناطق روستایی تمجید میکردند. این موضوع برای ما انگیزهای شد تا آن هنرمند را پیدا کنیم. در جریان سفر استانی به اصفهان، مطلع شدیم این پیرمرد یک چوپان است در 60 کیلومتری شهرضا زندگی میکند که صدایی بسیار خوش دارد. ایشان پدر شهید نیز بودند. جالب اینجا بود که وقتی همکاران ما به ایشان اطلاع داده بودند که وزیر فرهنگ قصد ملاقات با شما را دارد، ایشان با همان سادگی روستایی گفته بودند: «اگر وزیر تا ساعت 9 صبح آمد که آمد، وگرنه من باید گله را به چرا ببرم.» به همین دلیل ما مسیر نسبتاً طولانی و ناهمواری را از شهرضا تا محل زندگی ایشان طی کردیم. ما به این هنرمند عزیز نشان درجه یک هنری اعطا کردیم، از ایشان تجلیل به عمل آوردیم و بر دستانشان بوسه زدیم. 86 سال داشتند و برای تردد از چهارپا استفاده میکردند. مشابه این اتفاق در شاهرود نیز برای یک هنرمند چوپان دیگر رخ داد. این نشان میدهد که نگاه ما صرفاً معطوف به هنرمندان پایتختنشین نبود، اگرچه به امور آنان نیز رسیدگی میکردیم.
گاهی میشنیدم- اکنون نیز میبینم- که برخی میگویند این دوره، دوره سختی برای هنرمندان بوده است. راستش از شنیدن این سخن تعجب میکنم. باید پرسید دقیقاً چه کسانی این سخن را میگویند؟ افرادی بودند که به دلیل برخی اشتباهات، برایشان احکام قطعی زندان صادر شده بود و من برای تکتک آنها تلاش بسیاری کردم و نامه نوشتم. بهعنوانمثال، هنرمند خانمی داشتیم که از چهرههای شناختهشده و محبوب در حوزه خود بودند. یک روز ایشان به همراه آقای پورمحمدی به دفتر من آمدند و گفتند: «ما اشتباهی مرتکب شدهایم. درگیر یکی از همین مباحث مربوط به کشف حجاب شده بودیم، اما واقعاً قصد و نیت سوئی نداشتیم.» حتی حساب کاربری ایشان در اینستاگرام با 500 هزار دنبالکننده نیز مسدود شده و با مشکلات زیادی مواجه بودند. من همانجا با معاون اول محترم قوه قضائیه تماس گرفتم و از ایشان خواهش کردم در حکم تجدیدنظر کنند. عرض کردم: «این شهادت من بهعنوان وزیر فرهنگ است مبنی بر اینکه ایشان از این اتفاق پشیمان هستند؛ لطفاً این ندامت را بپذیرید.» ایشان فرمودند: «آقای دکتر! نامهای دراینخصوص برای من ارسال کنید.» بنده نیز نامه را نوشتم و بحمدالله در مرحله تجدیدنظر، در حکم ایشان گشایشی حاصل شد. من شهادت دادم که اقدام این خانم ناشی از یک هیجان زودگذر بوده است. بدون اغراق، دهها مورد مشابه این، اکنون که با شما صحبت میکنم، در ذهنم مرور میشود که حتی معاونان من نیز از جزئیات آنها بیاطلاع هستند. حالا اگر این موارد را بیان میکنم، به این دلیل است که گاهی میبینم بیانصافی و ظلمی صورت میگیرد، بهعنوانمثال در اوایل کار، در دیداری که با آقای دکتر مسعود پزشکیان داشتم، ایشان به من گفتند: «آقای دکتر! میگویند حدود 500 فیلم توقیفی یا بدونمجوز ساخته شده است.» عرض کردم: «آقای دکتر! این سخنان را برای ترساندن شما میگویند. ما در اکثر موارد با بیش از یک فیلم مشکلدار مواجه نبودیم. آن هم به این صورت بود که فردی مثلاً 10 سکانس ضبط کرده بود که تنها دو سکانس آن خارج از مجوز دریافتی و بدون هماهنگی بوده است یا حتی در برخی موارد، صرفاً دو برداشت مختلف از یک صحنه گرفته بودند؛ یکی با پوشش کامل و دیگری با پوشش متفاوت، تا ببینند کدامیک بازخورد بهتری دارد یا فضا چگونه پیشمیرود.» تأکید کردم جامعه هنری به رعایت قانون ملزم است. حتماً به یاد دارید من بارها این جمله را تکرار میکردم که جامعه هنری باید به قانون احترام بگذارد. قانون حاکم است و ما نیز این اقدام مهم را انجام دادیم تا نشان دهیم خودمان هم به قانون پایبندیم و درعینحال هر جا نیاز به کمک باشد، از آن دریغ نمیکنیم. متأسفانه بعدها در برخی اظهارنظرها شاهد چنین بیانصافیهایی بودیم که برای من بسیار تلخ بود.
اجازه دهید یک اتفاق مهم دیگر را برایتان توضیح دهم که اکنون حدود یکسال از آن میگذرد. پیش از آن شاهد بودیم هنرمندی در فرودگاه متوجه میشد ممنوعالخروج است یا هنرمند دیگری میگفت به او کار نمیدهند اما دلیل ممنوعالکاریاش را هم اعلام نمیکنند. این یک معضل جدی بود؛ هنرمندی ممنوعالکار یا ممنوعالخروج یا دچار محرومیتهای دیگری میشد، اما نه دلیل آن به او گفته میشد و نه نهاد خاصی مسئولیت آن را برعهده میگرفت. برای حل این مشکل، بنده در بازنگری ضوابط صدور مجوز، بخشی را تحتعنوان «کمیته انتظامی» به آن افزودم، مثلاً در دانشگاه، تخلفات استادان در کمیته انتظامی اساتید و تخلفات دانشجویان در کمیته انضباطی دانشجویان بررسی میشود. اما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنین سازوکاری برای رسیدگی به مسائل هنرمندان وجود نداشت و ایشان برای هر مسئلهای ناچار به مراجعه به دادگاههای عمومی بودند. این وضعیت، بهویژه برای چهرههای شناختهشده، تفاوتی با سایر افراد قائل نمیشد و حتی گاهی برخی بدشان نمیآمد که این افراد بیش از یک فرد عادی، درگیر اینگونه رفتوآمدهای قضایی شوند. بنابراین پیشنهاد کردم هرگونه اعمال محدودیت برای فعالیتهای هنری باید در یک مرجع قانونی مشخص و با طی مراحل قانونی صورت گیرد تا از تصمیمات سلیقهای، مانند اینکه فردی مانند اسماعیلی بهصورت پنهانی و بدون ضابطه دستور به عدم صدور مجوز برای یک فعالیت یا کنسرت بدهد، جلوگیری شود. برایناساس کمیتهای در وزارت ارشاد تشکیل دادیم که مسئولیت آن با حوزه تخصصی مربوطه در وزارتخانه بود و نمایندگانی از دادستانی، قوه قضائیه و همچنین صنف مربوطه در آن حضور داشتند. رسیدگی نیز نه در یک مرحله، بلکه بهصورت دومرحلهای (بدوی و استیناف) پیشبینی شد. بهاینترتیب که اگر بهعنوانمثال به خانم ایکس اعلام شود مرتکب تخلفی شدهاند، ابتدا به کمیته بدوی دعوت میشوند، اتهام به ایشان تفهیم و فرصت دفاع و ارائه لایحه در همان وزارت ارشاد داده میشود و سپس رأی صادر میگردد. در صورت اعتراض به رأی بدوی، امکان تجدیدنظرخواهی در مرحله استیناف که آن هم در ساختار وزارت ارشاد پیشبینی شده بود، وجود داشت. ملاحظه بفرمایید که چه فضای متفاوتی ایجاد شد. به یاد دارم زمانی اعضای هیئتمدیره خانه سینما، ازجمله خانم مرضیه برومند، آقایان شهرام دهکردی و محمدمهدی عسگرپور، برای پیگیری وضعیت یکی از هنرمندان خانم که دچار محدودیت شده بود، به دفتر من آمدند. من به ایشان توضیح دادم که سازوکار رسیدگی به این امور (کمیته انتظامی) اینگونه میشود. آنان با اشتیاق پیگیر بودند که این آییننامه چه زمانی ابلاغ و اجرایی میشود. اما جالب بود که پس از پایان دوره مسئولیت ما، گاهی برخی از همان افراد در مصاحبههایی اظهارنظرهایی در مخالفت با این کمیته کردند. اتفاقاً یک روز در موزه سینما به یکی از آن آقایان گفتم: «آیا بهخاطر دارید به دفتر من آمده بودید و با اشتیاق پیگیر زمان ابلاغ این آییننامه بودید؟ اکنون که دولت تغییر کرده است، چنین تغییر مواضعی پسندیده نیست.» این امتیاز بزرگی بود که بنده توانستم موافقت دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی را جلب کنم مبنی بر اینکه هرگونه تصمیمگیری در مورد اعمال محدودیت برای یک هنرمند، باید در مرجعی تخصصی در وزارت ارشاد و با حضور نماینده خود هنرمند یا صنف مربوطه و با رعایت حق دفاع صورت گیرد. ممکن است هنرمند واقعاً مرتکب اشتباهی شده باشد؛ در این سازوکار، فرصت دارد که اشتباه خود را بپذیرد و پس از یک تذکر، به فعالیت خود ادامه دهد؛ نه اینکه از همان ابتدا شدیدترین تصمیم برای او گرفته شود و رویه واحدی نیز در برخورد با موارد مشابه وجود نداشته باشد. در غیاب چنین سازوکاری، اگر 50 نفر تخلفی مشابه انجام دهند، ممکن است در مورد نفر پنجاهویکم، یک تصمیم کاملاً سلیقهای اتخاذ شود. هدف ما جلوگیری از اِعمال سلایق شخصی بود. این اقدام هم برای حوزه فرهنگ و هنر و هم برای حوزه رسانه بسیار مهم بود. زمانی که ما در حال ساماندهی صدور پروانه روزنامهنگاری بودیم، برخی میگفتند با این کار تعداد روزنامهنگاران افزایش مییابد. پاسخ من این بود که ما تعداد روزنامهنگاران تحت پوشش بیمه را از چهارهزار نفر به 12 هزار نفر افزایش دادیم و در این مسیر، هیچگاه از کسی سؤال نکردیم که آیا اصلاحطلب است یا اصولگرا، بلکه اعلام کردیم که همه شما را بیمه میکنیم و خدمات ارائه میدهیم. در مورد صدور مجوزها نیز رویکرد ما همین بود. اتفاقاً در برخی موارد، افرادی که از نظر سنی پیشکسوتتر بودند یا حتی برخی افراد همسو با ما، با این روش قانونمندکردن مخالفت میکردند. استدلالشان این بود که وقتی ما از طریق تشکلها و سازوکارهای رسمی مجوز میدهیم، دیگر نمیتوان بهسادگی آن مجوز را باطل کرد. پاسخ من این بود که چرا اساساً باید به فکر ابطال مجوز بود؟ هدف ما حاکم کردن رویههای قانونی است. میخواهم عرض کنم که ما یک دولت مردمی بودیم و مصادیق آن را میتوان در حمایت از اهالی فرهنگ و هنر مشاهده کرد. همچنین، دولتی قانونگرا در این حوزه بودیم و تمام تلاش ما در این راستا صورت میگرفت. به همین دلیل، ملاحظه فرمودید که چندین سند بالادستی مهم را ابلاغ کردیم. بهعنوانمثال «سند ملی موسیقی جمهوری اسلامی ایران» پس از 30 سال تدوین و ابلاغ شد؛ درحالیکه پیش از آن، حتی یک ماده قانونی مدون در مورد موسیقی نداشتیم.
نگاه آقای رئیسی به اینگونه مسائل چه بود؟ این پرسش را از این منظر مطرح میکنم که حضرتعالی به ارتباط خودتان با هنرمندان اشاره کردید و پیشتر نیز گفتید که سعی داشتید همه مسائل را به آقای رئیسی منتقل کنید. مقصودم نگاه آقای رئیسی به مواردی است که یک هنرمند با مشکلاتی غیر از مسائل معیشتی، مواجه میشد. نگاه ایشان به اینگونه موضوعات چگونه بود؟
ایشان نسبت به بنده افق دید بسیار وسیعتری داشتند. من با این مسائل بهطور مستقیم درگیر بودم و ممکن بود در مواردی، بر اساس گزارشهایی که دریافت میکردم، به تصمیمی برسم؛ بهعنوانمثال، ممکن بود بگویم فلان هنرمند باید با محدودیت مواجه شود. اما ایشان که چهرهها را بهخوبی میشناختند، گاهی در خلال صحبتهایمان میپرسیدند: «فلان چهره ما چرا چنین وضعیتی دارد؟» یا مثلاً وقتی نهادی تخصصی گزارشی ارائه میکرد، ایشان میفرمودند: «هنرمندان طبع لطیفی دارند و ممکن است گاهی بر اساس همان طبع حساس خود، قضاوتی هیجانی داشته باشند یا تصمیمی احساسی بگیرند. شما باید میان این افراد و افراد عادی تفاوت قائل شوید.» ایشان به من تکلیف کرده بودند که وضعیت تکتک این هنرمندان را شخصاً بررسی کنم. به همین دلیل، بسیاری از خوانندگان، بهویژه آنهایی که با نوعی محرومیت یا ممنوعیت فعالیت مواجه بودند، مشکلاتشان تقریباً بهطور کامل برطرف شد. من برای چند نفر از ایشان شخصاً وقت گذاشتم و با آنها صحبت کردم. برخی از آنها مراجعه کردند و گفتند: «ما اشتباه کردهایم، مثلاً در ایام حوادث سال ۱۴۰۰، دو یا سه مطلب در فضای مجازی منتشر کردیم یا گفتیم امسال شب یلدا شادی نداریم و مطالبی ازایندست؛ اما اذعان میکنیم که اشتباه بوده است.» میگفتند: «اکنون هم نمیتوانیم علناً اعلام کنیم که اشتباه کردهایم؛ شما بپذیرید.» من به ایشان میگفتم: «لازم نیست حتماً بگویید اشتباه کردهاید، اما دو اقدام مثبت هم انجام دهید تا مخاطب بیرونی تصور نکند که شما هم به نظام و هم به مردم آسیب زدهاید و درعینحال هیچ اتفاقی هم برایتان نیفتاده است.» میخواستم ایشان بدانند اگر قرار است نظام در جایی انعطافی به خرج دهد، این انعطاف باید تا حد امکان متقابل باشد و به همین دلیل، آن گشایشها اتفاق افتاد. نگاه ایشان کاملاً گشاینده و توسعهمحور بود. گاهی به شوخی به من میگفتند: «فلانی! در روزنامهای گزارشی خواندم که نوشته بود صدور مجوز کنسرت در دوره ریاستجمهوری آقای رئیسی، سه برابر دوره مشابه در دولتهای پیشین بوده است.» میخندیدند. عرض میکردم: «حاجآقا! این آمار نشان میدهد که ما نگاه و رویکرد حضرتعالی را اجرایی کردهایم.»
ایشان در زمان تحویل سال در مشهد بودند. پس از تحویل سال، با ایشان تماس گرفتم و حدود 10 تا 15 دقیقه تلفنی صحبت کردیم. ایشان روحیه بسیار متواضعانهای داشتند و با من شروع به شوخی کردند. فرمودند: «خلاصه، این آقایان علما هم هر وقت به من میرسند، میگویند آقای رئیسی، در دوره شما تعداد کنسرتها سه برابر شده است!» عرض کردم: «حاج آقا، به ایشان بفرمایید اگر اقدام خلاف قانونی صورت گرفته است، به شما اطلاع دهند.» ایشان پاسخ دادند: «من هم همین را میگویم.» سپس افزودم: «دولت ما دولت ایجاد محدودیت نیست، بلکه دولت ایجاد گشایش، گسترش، توسعه و رونق، بهویژه رونق فرهنگی است.»
اواخر، یک روز از ایشان گلایه کردم که «چرا وقتی در گزارشهای تلویزیونی صحبت میکنید، به آمارهای فرهنگی اشاره نمیفرمایید؟» ایشان پس از آخرین گفتوگوی تلویزیونیشان، که فکر میکنم در فروردینماه بود، روز بعد مرا دیدند و فرمودند: «دیدی به خاطر شما گفتم (به آمارها اشاره کردم)؟» در آن برنامه، ایشان به عدد 27 میلیون (مخاطب رویدادهای فرهنگی) اشاره کرده بودند. عرض کردم: «حاج آقا، 27 میلیون نفر مربوط به آمار یک فصل بود. اکنون خبرنگاران این عدد را با آمار کلی که من اعلام کردهام مقایسه میکنند و میگویند اسماعیلی اغراق کرده است.» ایشان فرمودند: «آن مطلب را خواندهام. گفتم این را بگویم تا دل شما خوش باشد و دیگر به من فشار نیاورید!» ایشان واقعاً برای مسائل رفاهی، اقتصادی، آب و برق و امثالهم وقت زیادی میگذاشتند و همچون یک کارشناس ارشد در این حوزهها صاحبنظر شده بودند. به عنوان مثال، هرگاه حاج آقا در محفلی مینشستند، گزارشی از وضعیت اهواز ارائه میکردند؛ زیرا اهواز به نمادی از محرومیت در حوزههای آب و برق تبدیل شده بود. میفرمودند: «در اهواز مشکل فاضلاب وجود داشت. ما کار را با پنج جبهه کاری شروع کردیم و در دوره من به یکصد جبهه کاری افزایش یافت.» پس از آن، من عرض کردم: «حاج آقا، به همان اندازه که در مورد آب و برق اهواز صحبت میکنید، خوب است یک بار هم دستاوردهای حوزه فرهنگ و هنر، بدون اینکه نیازی به دستور مستقیم شما به ما باشد، در بیانات خودتان منعکس شود.» ایشان فرمودند: «بله، حق با شماست. در آخرین گفتوگو به آن اشاره کردم.»
بنده نیز چون رابطه صمیمانهای با ایشان داشتم، گاهی بلافاصله گلایه میکردم که مثلاً چرا در محضر رهبر معظم انقلاب (آقا) گزارشی ارائه دادید اما فلان بخش را مطرح نکردید؟ ایشان پاسخ میدادند: «به خدا قسم وقت تمام شده بود.» و اینگونه از ما دلجویی میکردند تا ناراحت نشویم.
پیشتر در مورد کنسرتها صحبت کردید. به نظر من، یکی از اتفاقات مهم در حوزه موسیقی، در دوران مسئولیت وزارت ارشاد در دولت سیزدهم، برگزاری کنسرت آقای علیرضا قربانی در اصفهان بود. ایشان شخصاً از جزئیات این کنسرت و اقداماتی که حضرتعالی در این خصوص انجام دادید، مطلع بودند یا اینکه این اقدام صرفاً از سوی شما صورت گرفت و بعداً به ایشان گزارش داده شد؟
این اقدام از ابتدا تا انتها با مدیریت و راهبری شخص حاج آقا صورت گرفت. به چه معنا؟ به این معنا که ایشان تأکید داشتند که اجازه ندهیم قانون نقض شود. زیرا اگر ما به هر دلیلی مجوز صادر نکرده بودیم و آن شخص (هنرمند) اعتراض میکرد، شاید حاج آقا مستقیماً ورود نمیکردند. اما حساسیت ایشان از آنجا ناشی میشد که ما مجوز قانونی صادر کرده بودیم و این کنسرت، یکی دو بار نیز به بهانههایی به تعویق افتاده بود و این موضوع برای ایشان به یک مسئله تبدیل شده بود. به همین دلیل، ایشان قاطعانه برای برگزاری آن اقدام کردند. همین رویداد و ایستادگی بر اجرای قانون، موجب شد که با دستور ایشان، «شاک» (شورای امنیت کشور) تصمیم بگیرد و به همه نهادها ابلاغ کند که دیگر حق دخالت در مجوزهای قانونی صادرشده توسط وزارت ارشاد را ندارند. این ابلاغیه دقیقاً بر اساس همین موضوع بود و حاج آقا از اینکه ما قاطعانه بر اجرای قانون ایستادگی کردیم، بسیار اظهار لطف و قدردانی نمودند. ایشان در جلسه دولت نیز فرمودند که وزیر و وزارتخانه باید نسبت به وظایف خود و همچنین نسبت به امور مردم و هنرمندان -که از اقشار شریف جامعه هستند- حساسیت و غیرت داشته باشند.
باید عرض کنم که حاج آقا اصلاً اهل تعارفات معمول نبودند. به عنوان مثال، من بارها اصرار میکردم که شبی برای دیدن یکی از اجراهای هنری یا موسیقی به تالار وحدت برویم. به یاد دارم قرار بود سمفونی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی اجرا شود و از ایشان خواستم تشریف بیاورند. اثر بسیار خوبی هم آماده شده بود و تمامی فرزندان شهید سلیمانی نیز حضور داشتند. بنده بسیار امیدوار بودم و حتی شب چهارشنبه (که معمولاً شب دعای توسل است) نزد ایشان رفتم و مجدداً دعوت کردم. ایشان فرمودند که بسیار خسته هستند و ملاحظاتی دارند. عرض کردم: «حاج آقا، توجه بفرمایید که سال آینده به انتخابات نزدیک میشویم. شما اگر الان جلسات هنری را نیایید، سال بعد هر جلسهای بروید میگویند کار انتخاباتی کردید.» ایشان پس از این صحبت من فرمودند: «این که باشد دیگر میشود شرک. اگر اینگونه است که گفتی، دیگر اصلاً نمیآیم.» و نیامدند.
شاید اگر اصرار میکردم که این برنامه متعلق به سردار شهید سلیمانی است و خانوادههای شهدا نیز حضور دارند، ایشان میآمدند. اما من هرگز نگفتم که به خاطر انتخابات بیایند. بلکه عرض کردم: «حاج آقا، اگر امسال شما تشریف نیاورید و سال آینده بخواهید در چنین مراسمی شرکت کنید، شاهد این بداخلاقیها خواهید بود.» (کما اینکه اکنون که ایشان به شهادت رسیدهاند و یک سال نیز گذشته است، برخی هنوز دست از رقابت با شهید رئیسی برنداشتهاند). ادامه دادم: «حاج آقا، شما که این مسائل را میبینید؛ هر کاری ما انجام میدهیم، از آن برداشتی میکنند. اگر شما سال آینده، در چنین ایامی بخواهید در یک برنامه موسیقی شرکت کنید، خواهند گفت آقای رئیسی شش ماه مانده به انتخابات، قصد بهرهبرداری دارد.» ایشان فرمودند: «با این توضیحی که دادی، دیگر اصلاً نمیآیم.»
به یاد دارم یک بار در جلسهای خصوصی که پنجشنبه ظهری برگزار شده بود -آن هفته برای جلسهای سهچهار نفره خدمت استاندار رفته بودم؛ جلسات رفاقتی و صمیمانهای که از گذشته با ایشان داشتیم و کموبیش برگزار میشد- یکی از دوستان پای تابلو رفت و به حاج آقا گفت: «حاج آقا، فلان کار را انجام ندهید، زیرا در انتخابات آینده، بخشی از آرای ما تأمین نخواهد شد.» چشمان حاج آقا از تعجب گرد شد و فرمودند: «یعنی تو رسماً به من میگویی که به خاطر رأی، فلان کار را انجام دهم یا ندهم؟! این شرک است! مگر کسی انتخابات سال 1404 را دیده است؟ چه کسی از فردای خود خبر دارد؟ چه کسی مطمئن است که من حتماً تا انتخابات 1404 خواهم بود؟» آنقدر این مطالب را با قاطعیت بیان کردند که آن دوست ما از خجالت سرخ شد و گفت: «حاج آقا، خدا نکند (منظورم این نبود).» حاج آقا ادامه دادند: «این چه سخنی است که میگویی؟ آیا فکر نمیکنی اگر من چنین کاری بکنم و فردا از دنیا بروم، باید پاسخگوی خداوند باشم؟ اگر کاری را که معتقدم به نفع مردم است -حتی اگر مردم امروز سود آن را درک نکنند یا با آن زاویه پیدا کنند- به دلیل ملاحظات انتخاباتی انجام دهم یا ندهم، آنوقت جواب خدا را چه بدهم؟»
اینکه یک رئیسجمهور، که باید 24ساعته به فکر امور کشور باشد، در خصوصیترین جلسات نیز چنین نگاه توحیدی و معنوی داشته باشد و بگوید «من باید جواب خدا را بدهم»، بسیار ارزشمند است. این نگاه را ایشان تا آخرین لحظه با خود داشتند. آخرین جملهای که ما بهصورت ضبط ویدئویی از ایشان داریم، مربوط به نماز جماعت ظهر در منطقه سد «قیز قلعهسی» است. در آنجا، ایشان از آقای آلهاشم میخواهند که برای امامت نماز جلو بروند. پیرمردی جلو میآید تا دست ایشان را ببوسد. حاج آقا دست خود را میکشند و آخرین جمله ایشان این است: «بار آخرت مرا سنگین نکنید.» اگر این فیلم را یک بار ببینید، ایشان دستشان را میکشند، با آن فرد روبوسی میکنند و میفرمایند: «آقاجان! بار آخرت مرا سنگین نکن.» اینکه فردی در چنین جایگاهی تا این حد مهذب و مراقب باشد، بسیار قابل تأمل است.
و من واقعاً امروز، پس از گذشت یک سال از شهادت ایشان، وقتی به این خصوصیات مینگرم، میفهمم که چه چیزی آقای رئیسی را اینچنین محبوب دلها کرده بود. به قول یکی از دوستان، تشییع پیکر ایشان در تهران، «تشییع حسرت» بود. چرا؟ همچنین در تشییع پیکر ایشان در تبریز، که نشان از عمق علاقه مردم به حاج آقا و بهویژه به آقای آلهاشم داشت، عده زیادی آمده بودند و از اینکه ایشان را بهدرستی نشناخته بودند، حسرت میخوردند. عده دیگری نیز آمده بودند تا بگویند: «حاج آقا، ما را حلال کنید. ما نسبت به شما بدگمان بودیم.» و این نتیجه همان سخنانی بود که برخی در غیاب ایشان مطرح میکردند و مسائلی را به هم میبافتند. آقای رئیسی به دنبال مناصب و تغییر جایگاه از این مسئولیت به آن مسئولیت نبودند؛ ایشان گویی در عالم ملکوت خود سیر میکردند. این ویژگی در روزهای آخر عمر پربرکتشان، بهویژه در سخنانشان، بسیار پررنگ بود. به عنوان مثال، دیداری که در تاریخ بیستوششم اردیبهشتماه از وزارت ارتباطات داشتند و فیلم آن نیز موجود است، گواه همین مدعاست. آقای زارعپور جملهای به حاج آقا میگویند و ایشان در پاسخ این جملات را به زبان میآورند: «چه کسی از فردای خود خبر دارد؟ چه کسی مطمئن است که فردا حتماً خواهد بود تا کاری را به تأخیر بیندازد یا بخواهد با مسامحه برخورد کند؟»
یعنی این مرد بزرگ، در جایگاه ریاستجمهوری که معمولاً افراد در چنین مقامی همواره در برابر دوربینها ژستهای حسابشده و موجهی میگیرند و لایهبهلایه به بازتاب سخنان خود در اذهان عمومی و اینکه چه بگویند تا بیشتر مورد پسند مردم واقع شود، میاندیشند، ایشان در همان لحظه مشغول محاسبه نفس خویش بودند که «این کاری که من انجام میدهم، خداوند چه نگاهی به آن دارد؟» و این نشان از محاسبه دائمی نفس در ایشان بود.
از ابتدای صحبتهایتان نکتهای در خصوص نگاه بودجهای به وزارت ارشاد مطرح بود. همیشه شاهد بودیم، نگاه به حوزه فرهنگ، نگاهی حاشیهای و دور از اولویت بوده و بودجهای هم که برای تحقق برنامههای فرهنگی تخصیص مییافته، بسیار ناچیز بوده است. در دولت سیزدهم این بودجه بیشتر شد. به یاد دارم خاطرهای تعریف میکردید مبنی بر اینکه یک بار برای دریافت بودجهای برای وزارتخانه، ساعتها پشت در اتاق آقای رئیسی منتظر مانده بودید تا هر بار که ایشان بیرون میآیند، شما را ببینند و در نهایت موفق به دریافت این بودجه شدید. طبیعتاً نگاه حمایتی ایشان نیز بسیار مؤثر بوده است. چرا حوزه فرهنگ برای ایشان (آیتالله رئیسی) اهمیت داشت و چگونه سعی داشتند تا بودجه مناسبی، مشابه آنچه در سایر وزارتخانههای کلیدی اختصاص مییابد، به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز تخصیص داده شود؟
نمیخواهم حمل بر خودستایی شود، اما همین که ایشان فردی را که تا این حد به ایشان نزدیک بود و سالها با ایشان همکاری کرده بود، برای مسئولیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب کردند، نشاندهنده اهمیت این حوزه برایشان بود. این در حالی بود که بسیاری به ایشان پیشنهاد میکردند که بنده در جایگاه دیگری در دولت خدمت کنم. بسیاری معتقد بودند که فردی مانند من که امین ایشان و بسیار نزدیک به ایشان است، وقتی به وزارتخانهای مانند ارشاد برود، ممکن است از ایشان فاصله بگیرد. اینگونه مسائل به گوش ایشان نیز میرسید، اما اینها مباحثی است که نمیتوانم بیش از این بازگو کنم.
به عنوان مثال، بنده میدانستم که اگر در موقعیتی نزدیکتر یا در یک جایگاه سیاسی مهم در کنار ایشان بودم، حداقل به این دلیل که سلیقه و دیدگاه ایشان را بهطور کامل درک میکنم، میتوانستم مؤثرتر باشم؛ این درک متقابل بسیار حائز اهمیت است. بنده به دلیل سالها خدمت در کنار آیتالله رئیسی، واقعاً در 99.9 درصد از موارد، نسبت به پدیدهها و مسائل فرهنگی نگاهی کاملاً مشترک با ایشان داشتم و این یک اتفاق بسیار مهم است. این بدان معناست که وزیر فرهنگ و رئیسجمهور از یک مبنای فکری واحد به مسائل فرهنگی مینگریستند و چون این مبنای مشترک وجود داشت، دچار تعدد و تشتت در تصمیمگیریها نمیشدیم.
برخی معتقد بودند این مبنای واحد، منحصر به حوزه فرهنگی نیست و فردی مانند من در سایر حوزهها نیز با ایشان همین اشتراک نظر را دارد و پیشنهاد میکردند که از بنده در جایگاههایی که از نظر آنها اهمیت بیشتری نسبت به فرهنگ داشت، استفاده شود. به یاد دارم در یکی از آخرین صحبتهایمان، حدود یک هفته پیش از معرفی کابینه، ایشان به جمعبندی نهایی در مورد انتخاب بنده به عنوان وزیر فرهنگ رسیده بودند و شاید بنده از اولین نفراتی بودم که انتخابم برای ایشان قطعی شده بود. ایشان فرمودند: «بله، این پیشنهادها به من هم رسیده است. اما من هرچه فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که ما در این جایگاه (وزارت فرهنگ) به فردی نیاز داریم که من از بابت تصمیماتش هیچگونه دغدغهای نداشته باشم.» چنین نگاهی داشتند و خدا را شاکرم که تا آخرین روز، توفیق خدمت در کنار ایشان را داشتم.
ایشان اگر گلایهای داشتند، با افرادی که با آنها احساس نزدیکی و راحتی میکردند، بهصراحت بیان میکردند و این بزرگواری را نیز داشتند که اگر نظر مثبت یا تأییدی نسبت به عملکردی داشتند، آن را مرتباً به زبان بیاورند. روزی که برای بازدید از نمایشگاه کتاب تشریف آورده بودند (که آخرین روزهای حیات ایشان بود)، روز قبل در قم بودند. در مسیر بازگشت ایشان، من با یکی از همراهان ایشان (آسید مهدی) تماس گرفتم و پرسیدم چه زمانی از نزد حاج آقا میروید. ایشان گفتند فعلاً در خدمتشان هستند. گفتم پس لطفاً به ایشان اطلاع دهید که با من تماس بگیرند یا گوشی را به حاج آقا بدهید. حاج آقا بسیار خسته بودند و شب گذشته اصلاً نخوابیده بودند. از ایشان پرسیدم: «حاج آقا، فردا به نمایشگاه تشریف میآورید؟» فرمودند: «بسیار خستهام. دیشب وضعیت اینگونه بود و اکنون نیز در مسیر بازگشت هستم. عجله هم دارم زیرا فردا در تهران مرحله دوم انتخابات مجلس برگزار میشود و میخواهم رأی بدهم.» عرض کردم: «احتمالاً رهبر معظم انقلاب (آقا) روز دوشنبه از نمایشگاه بازدید خواهند کرد. اگر حضرتعالی فردا تشریف بیاورید، در صورتی که نکته یا بحثی مطرح شود، هنگام ارائه گزارش به ایشان، اشراف بیشتری خواهید داشت.» ایشان فرمودند: «بگذارید آقا تشریف بیاورند؛ اگر موضوعی بود، ایشان به من دستور خواهند داد.» با این پاسخ، به نظر میرسید تمایلی به آمدن ندارند، اما من یکی دو دلیل دیگر نیز آوردم و عرض کردم: «پیشنهاد من این است، اما هر طور خودتان صلاح میدانید.» درنهایت فرمودند: «بسیار خوب، میآیم.»
صبح روز بعد، ساعت هشتونیم که ایشان قصد ورود به نمایشگاه را داشتند، به استقبالشان رفتم و عرض کردم: «حاج آقا، زحمت کشیدید.» فرمودند: «بله، خیلی به زحمت افتادم.» پایشان در آن ایام بسیار درد میکرد و به یاد دارم که زخم شده بود و تحت درمان بودند؛ حتی برای سجده رفتن و تماس زانو با زمین نیز مشکل داشتند. با این حال، هیچگاه حاضر نبودند نماز را نشسته یا پشت میز بخوانند. این نشان از تعبد ایشان داشت.
در مسیر بازدید از نمایشگاه، ایشان مرتب به من برمیگشتند و میفرمودند: «دیروز در جلسه جامعه مدرسین خیلی خوب صحبت کردی، ها؟ خیلی خوب بود!» سخنرانی من در آن جلسه قدری چالشی بود و تصورم این بود که شاید ایشان نظر متفاوتی داشته باشند؛ اما چون از بعدازظهر جمعه تا صبح شنبه ایشان را ندیده بودم، فرصتی هم پیش نیامده بود که بپرسم آیا از سخنانم راضی بودهاند یا خیر. ایشان بدون اغراق، چهار یا پنج بار در حین بازدید، مجدد به آن موضوع اشاره کردند و میفرمودند: «چه نکته خوبی گفتی!» این توجه ایشان به آن جلسه از این جهت بود که برایشان اهمیت داشت و بخشی از آن نیز ارائه کارنامه فرهنگی دولت به علما و روحانیون بود که طبعاً ممکن بود در برخی موارد اختلاف سلیقههایی نیز وجود داشته باشد. از شخصیتی مانند آیتالله رئیسی انتظار میرفت که اگر جایی اختلاف دیدگاهی وجود دارد، نظر خود را صریح بیان کنند. اما ایشان در همان جلسه نیز با صراحت و با جملاتی بسیار فراتر از انتظار من، از عملکرد و مشی وزارت فرهنگ در حضور علما و اعضای جامعه مدرسین تمجید کردند.
من از این تمجید بسیار خوشحال شدم، اما در عین حال کمی هم مردد بودم و با خود میگفتم شاید حاج آقا از روی لطف این سخنان را بیان کردهاند و نکتهای در صحبتهای من بوده که مورد توجه ایشان قرار گرفته است. پس از آن، روز شنبهای که به نمایشگاه تشریف آوردند -دقیقاً یک هفته پیش از شهادتشان، که روز یکشنبه بعد به شهادت رسیدند- باز هم چهار یا پنج بار به همین شکل اظهار لطف کردند و من واقعاً احساس شرمندگی میکردم. من با ایشان بسیار احساس نزدیکی و صمیمیت داشتم. هرگاه ایشان به هر دلیلی شروع به تعریف از بنده میکردند، من از روی شرمندگی سعی میکردم سریعاً موضوع صحبت را عوض کنم. اما ایشان احساس میکردند که مطلبشان را کامل بیان نکردهاند و مجدداً آن را تکرار میکردند تا منظور خود را بهطور کامل برسانند. این رفتار ایشان برای من بسیار ارزشمند بود.
اکنون، اگر رضایت نسبی از عملکرد خود در این دوره سهساله در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارم، بخش عمده آن به این دلیل است که در خدمت شخصیتی برجسته مانند آیتالله رئیسی بودم؛ مدیری که صرفاً به واگذاری مسئولیت اکتفا نمیکرد، بلکه در عین تفویض اختیار، نظارت دقیق و مستمری نیز بر امور داشت. این جمعبندی ایشان از عملکرد وزارت فرهنگ، که در روزهای پایانی حیات پربرکتشان و تنها چند روز پیش از شهادت، در جمعی از علما، روحانیون و فقها در قم بیان فرمودند، برای بنده بسیار مایه مباهات و افتخار است.
اینگونه نبود که مثلاً دوره مسئولیت فردی به پایان رسیده باشد و این اتفاق، یک رویداد قابل پیشبینی باشد. این حادثه در غافلگیرکنندهترین و تکاندهندهترین حالت ممکن برای ما رخ داد. بهویژه برای من که در آن روز شاهد این واقعه بودم. شاید تا لحظهای که صبح روز دوشنبه از شهادت ایشان اطمینان حاصل کردیم، پیوسته با امیدواریهای واهی به خود دلداری میدادیم. میگفتیم حتماً حاج آقا زنده هستند و اصلاً نمیخواستیم احتمال وقوع اتفاق ناگواری را به ذهن خود راه دهیم. میخواهم بگویم این تصور که اتفاق ناگواری رخ داده باشد، آنقدر از ذهن ما دور بود که حتی پس از گذشت 15 یا 16 ساعت از مفقود شدن ایشان، هنوز باورمان نمیشد. در حالی که یک فرد عادی نیز اگر 15 یا 16 ساعت در سرمای کوهستان ورزقان، در دمای هفت یا هشت درجه زیر صفر، پس از سقوط بالگرد، در آن مه، باران، گلولای و سرما گرفتار شود، احتمالاً دوام نخواهد آورد؛ چه رسد به فردی که بالگردش دچار سانحه شده است. اما ما گویی نمیخواستیم چنین احتمالی را بپذیریم و در چنان وضعیت دشواری، امید خود را از دست نمیدادیم.
اتفاقاً، چند روز پیش از آن حادثه، و به گمانم دقیقاً روز شنبه قبل از آن، جلسه شورای عالی فضای مجازی برگزار شده بود. نمایشگاه کتاب نیز، طبق معمول، در همان روز به پایان میرسید. در آن جلسه، یکی از آقایان اعضای شورای عالی فضای مجازی، پیش از ورود به دستور جلسه، در سخنانی به نمایشگاه کتاب اشاره کرد و گفت: «من از آقای اسماعیلی برای برگزاری این نمایشگاه بسیار خوب تشکر میکنم.» و حاج آقا، که معمولاً در جلساتی که افراد غیردولتی نیز حضور داشتند، عادت به تعریف از وزرا یا پرداختن به اینگونه مسائل نداشتند، در آن جلسه به سخنان ایشان توجه کردند. پس از صحبتهای آن عضو شورا (فکر میکنم آقای دکتر انتظاری بودند)، حاج آقا فرمودند: «همانطور که آقای دکتر انتظاری اشاره کردند، من هم میخواهم از آقای دکتر اسماعیلی و وزارت ارشاد برای برگزاری این نمایشگاه بسیار خوب تشکر کنم؛ نمایشگاهی که با حفظ موازین و رفع نگرانیهایی که مطرح شده بود، به نحو احسن برگزار شد.» و با دو سه جمله محبتآمیز دیگر، لطف خود را ابراز فرمودند.
میخواهم عرض کنم که این تأیید برای من بسیار مهم بود و امروز که علیرغم انتقادات احتمالی که ممکن است از سوی برخی مطرح شود -و بنده نیز ادعا نمیکنم که هیچ انتقادی بر عملکرد ما وارد نیست- احساس آرامش نسبی دارم، به این دلیل است که بنده مسئولیت مدیریت یک حوزه بسیار وسیع با دهها موضوع مختلف را بر عهده داشتم. مدیریت وزارت ارشاد، مدیریتی بسیار متنوع است که از امور نماز، قرآن و مسجد گرفته تا موسیقی، سینما، تئاتر، رسانه و بسیاری از شئون دیگر را در بر میگیرد. طبیعی است که در این مسیر، خطاها و اشتباهاتی نیز داشتهایم. اما در نهایت، وقتی برآیند کلی عملکرد ما در معرض دید و قضاوت رئیسی سختگیر، مسلط، جزئینگر و حسابگر قرار میگیرد و ایشان -که اگر آن مباحثه در جلسه قم صورت نمیگرفت، شاید چنین جمعبندیای را بیان نمیکردند (در مورد دیگران معمولاً چنین اظهارنظرهای مستقیمی نداشتند)- به دلیل همان مباحثات قبلی، با چنان استحکام، جامعیت و با عباراتی دهها برابر فراتر از انتظار ما، نسبت به عملکردمان ابراز لطف میکنند، این تأیید برای من به این معناست که حداقل میتوانم اندکی آسودهخاطر باشم که در طول این چند سال مسئولیت مهم و خطیر، شخصیتی بزرگوار همچون شهید آیتالله رئیسی، رضایت خود را از عملکرد ما اعلام کردهاند.
سؤال آخرمان را درباره دیدار آقای رئیسی و هنرمندان میپرسم، شما هم بهطور پراکنده به ارتباط مستقیم ایشان با هنرمندان اشاره کردید. مایلم در صورت امکان، جزئیات بیشتری در این خصوص بفرمایید. ارتباط مستقیم آیتالله رئیسی با هنرمندان چگونه و به چه صورتی بود؟ آیا این ارتباطات بهطور مستمر برقرار بود؟
بنده در موارد متعدد، گروههای مختلفی از هنرمندان و اهالی فرهنگ را بهصورت جداگانه خدمت حاج آقا میبردم. این دیدارها گاهی بسیار کوتاه و صمیمانه بود و گاهی نیز جلسات مفصلتری برگزار میشد. به عنوان مثال، یک هفته گروهی از شعرا را خدمت ایشان بردم و پس از آن، حاج آقا حدود یک ساعت با آنان به گفتوگو و گعده نشستند. افراد بسیاری را در این قالب خدمت حاج آقا بردم. گاهی صرفاً ایشان را همراهی میکردم تا فردی را ملاقات کنند. اما ایشان همان ملاحظه و قید بنده را در خصوص عدم رسانهای کردن این دیدارها داشتند. به همین دلیل، اکنون نیز چون نمیدانم آن افراد راضی به ذکر نامشان هستند یا خیر –زیرا آن دیدارها اغلب غیررسمی بود– از ذکر نام خودداری میکنم.
اما دیداری که بهصورت علنی و در برابر چشم همگان اتفاق افتاد، مربوط به آخرین ماه رمضان دوران ریاستجمهوری ایشان بود؛ گمان میکنم هفدهم اسفندماه سال ۱۴۰۲. ما دیداری میان هنرمندان و حاج آقا ترتیب دادیم. تمامی هنرمندان شاخص نیز در آن مراسم حضور داشتند؛ از استاد علی نصیریان که با وجود کهولت سن و دشواری نشستن طولانیمدت، تشریف آوردند و در کنار حاج آقا نشستند و صحبت کردند، تا هنرمندان رشتههای تجسمی، موسیقی و سایر حوزهها. باورکردنی نیست، اما من و آیتالله رئیسی از آخرین نفراتی بودیم که سالن شام را ترک کردیم. این نشان میدهد که ایشان تا چه حد ایستادند و به هر فردی که میخواست با ایشان صحبت کند، فرصت دادند. با آنان شوخی کردند، گفتند و خندیدند، از کارهایشان پرسیدند و آنان نیز از فعالیتهای خود گفتند.
گاهی میدیدید هنرمندی میگفت: «من 40 سال است که شما (رئیسجمهور یا وزیر) را از دور دیدهام، اما شما مرا ندیدهاید.» در همان مراسم، هنرمندی حضور داشت که ما مشکل ممنوعالکاری چهلساله ایشان را حل کرده بودیم. و خداوند شاهد است که بنده اصلاً اطلاع نداشتم که ایشان آن شب دعوت شدهاند، زیرا دعوت از هنرمندان توسط همکاران بخشهای مختلف (تئاتر، موسیقی و غیره) انجام میشد و من فرصت بررسی جزئیات را نداشتم. ناگهان دیدم آن هنرمند عزیز جلو آمدند و در برابر دوربینها با حاج آقا صحبت کردند.
به این ترتیب، دولتی که برخی تبلیغ میکردند «دولت بگیر و ببند» است، در عمل به دولتی تبدیل شده بود که یکی از پررونقترین دوران فرهنگ و هنر را در کشور رقم زد. به عنوان مثال، در حوزه سینما، ما در ابتدای دولت حدود 540 تا 550 سالن سینما تحویل گرفتیم و طی دوره نیز بر تعداد سالنها افزوده شد. آماری که از روز واگذاری مسئولیت در دست است، عدد ۱۵۰ سالن را نشان میدهد، هرچند برنامه کلان ما افزایش این تعداد به پنج هزار سالن بود و در صورت ادامه فعالیت دولت، قصد داشتیم در برنامه وزارت ارشاد تا سال ۱۴۰۴، تعداد سالنهای فعال را به دو هزار مورد برسانیم. به عنوان نمونه، در سفری به شیراز، در یک روز 17 سالن سینما افتتاح کردیم. در مشهد نیز مجموعهای با شش یا هفت سالن به بهرهبرداری رسید. مقصودم این است که زیرساختهایی که سالیان متمادی معطل مانده بود، تکمیل شد.
این بدان معناست که ما برای تکمیل زیرساختها، علاوه بر بودجه مصوب وزارت ارشاد، از محل مصوبات سفرهای استانی نزدیک به ده هزار میلیارد تومان و از محل مسئولیتهای اجتماعی وزارت نفت نیز حدود سه هزار میلیارد تومان اعتبار جذب کردیم. شاید شنیدن این اعداد اکنون برای شما ساده باشد، اما در آن مقطع، تأمین این منابع بسیار دشوار بود. من پیشتر گفته بودم که بودجه وزارت ارشاد را 17 برابر افزایش دادهایم. در جلسهای، یکی از آقایان این موضوع را مطرح کرد و گفت که 17 برابر نشده، بلکه حدود هزار درصد، یعنی 10 برابر، رشد داشته است. عرض کردم: «بسیار خوب، همین که شما این میزان رشد (حدود 950 درصد) را میپذیرید، کافی است؛ زیرا رشد 15 یا 20 درصدی معمول بود.» سپس افزودم: «شما این اعتبارات جانبی (ده هزار میلیارد تومان از سفرهای استانی و سه هزار میلیارد تومان از وزارت نفت) را که خارج از بودجه مصوب وزارتخانه تأمین شده است، محاسبه نمیکنید. با احتساب این ارقام، همان عدد 17 برابری که عرض کردم، محقق میشود.»
گاهی دوستان به من میگویند که شما در مورد دستاوردهای حوزه فرهنگ و هنر، چندان به ارائه آمار و ارقام نمیپردازید. پاسخ من این است که خوشبختانه دوستانی که اکنون مسئولیت دارند، بهویژه وزیر محترمی که پس از ما عهدهدار این مسئولیت شدهاند، اهل بدگویی از عملکرد دوره قبل نیستند که نیازی به پاسخگویی و ارائه آمار از سوی بنده باشد. بحمدالله، برخی از همکاران ما در سایر حوزهها نیز چنین رویهای ندارند و اگرچه ممکن است برخی شیطنت کنند، اما فضای کلی، فضای مناسبی است.
میخواهم تأکید کنم که رابطه ایشان (آیتالله رئیسی) با اهالی فرهنگ و هنر بسیار صمیمانه بود. به عنوان مثال، ما برای نخستین بار جلسه ویژهای برای شعرا با حضور رئیسجمهور ترتیب دادیم که در شب عید غدیر برگزار شد و تمامی شعرا در آن جلسه شعرخوانی کردند. پیش از این، معمولاً جلسات شعرا تنها در محضر رهبر معظم انقلاب (حضرت آقا) برگزار میشد و رؤسای جمهور اغلب چنین جلساتی نداشتند. ما این جلسه را یکی دو بار نیز بهصورت خصوصیتر تکرار کردیم و بحمدالله بسیار خوب بود.
انشاءالله خداوند به حاج آقای شهید ما علو درجات عنایت فرماید و ایشان را با جد بزرگوارشان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، محشور گرداند. بحمدالله، عاقبتبهخیری معنایی جز این ندارد. ایشان که هشتمین رئیسجمهور اسلامی ایران بودند، دوران ریاستجمهوریشان در روز میلاد امام رضا (ع)، امام رئوف، آغاز شد و در روز میلاد همان امام همام نیز با شهادت به پایان رسید و پیکر مطهرشان در نزدیکترین نقطه به بارگاه ملکوتی آن حضرت به خاک سپرده شد. اینها همگی نشانههایی است. حتی اگر آقای رئیسی 20 سال دیگر هم زندگی میکردند، این نقطه، نقطه اوج و طلایی زندگی ایشان بود. اگر قرار بود چنین تقدیری رقم بخورد، خداوند متعال اینگونه مقدر فرمود که بهره دنیوی ما از حضور ایشان کوتاه باشد، اما ایشان را در بهترین شرایط و والاترین جایگاهها بهسوی خود فراخواند. انشاءالله دعا بفرمایید ما نیز با شهادت و عاقبتبهخیری، هرچه زودتر به ایشان و سایر دوستان شهیدمان بپیوندیم. بسیار سپاسگزارم.














