محمدحسین سلطانی، خبرنگار: بهتر است مرتضی سرهنگی را خودمان روایت نکنیم. بهتر است نگوییم که او پدر ادبیات پایداری است. بهتر است نگوییم او برای جامعه ما چه کرده، بهتر است دیگران این را بگویند. بهتر است کلام آدمهایی که شناخته شدهاند و در صدق کلامشان کسی شکی ندارد، بهتر است آنهایی از آقا معلم، آقا مرتضی سرهنگی بگویند و ما تنها شنونده این گفتهها باشیم. کسی که نام او در کنار نام مرتضی آوینی، اسم مرتضی را برایمان زیبا و زیباتر کرده است. حالا که کتاب جدید او هم منتشر شده، سیری کردم در کلام آنانی که با سرهنگی روزگار گذراندهاند. پیش از آغاز این متن و آوردن نقل قولها بهتر است گریزی بزنیم به کلام کسی که گفت من اگر شاعر بودم برای سرهنگی شعر میگفتم، و آن شخص کسی نیست جز رهبر انقلاب: «اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کار بسیار بزرگ و بااهمیتی است. این آقایان معتقدند قضایای دوره دفاع مقدس را بایستی مستند، تبیین و مستدل کرد تا بر اساس اینها آثار هنری به وجود بیاید که کاملاً درست است. اعتقاد من این است که ما هرچه برای دوره دفاعمقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفاده خوب و درخوری نشده؛ البته کتابهای خوبی نوشته شده است، لیکن این رشته باید استمرار پیدا کند.»
هدایتالله بهبودی: برایم صحبت از سرهنگی بیشباهت به جلوی آیینه ایستادن نیست
اواسط آبان ماه سال 1394، بزرگداشتی گرفته میشود برای مرتضی سرهنگی با عنوان «راوی عشق» و در آن هدایتالله بهبودی پشت تریبون میرود و از رفیق سالهای دورش میگوید: «برای رهایی از ناتوانی در سخنرانی، دست به دامان قلم و کاغذ شدم تا بتوانم از همراه و همکار دیروز و امروزم و همدل این روزها جملاتی بگویم. گفتم همکار، به همه آجرهایی که برای دیوارچینی او انداختم میبالم. گفتم همراه، به سفرهای کاری که یک سر آن در کنار رود ارس، خرمشهر، سنتپترزبورگ، هیروشیما و... میبالم. با آن همه سفرهای دلی، سفرهایی که به مکه و سری در کربلا داشت. سفرهای غیرکاری یا رفتن به سونا، استخر، کوه تا بازی گلکوچیک و سفرهنشینی تا چشیدن شاهمیگو... همه را زندگی کردیم، تا توانستم از رنگ آسمان دل او وام بگیرم و پسانداز کنم. برایم صحبت از سرهنگی بیشباهت به جلوی آیینه ایستادن نیست.
ترکیبهایی که اولش با لغت خوش آغاز میشود، مانند خوشسلیقه، خوشتیپ، خوشاخلاق زیاد دارم، اما یکی از این ترکیبها خوشفکری است که برای سرهنگی هم دلالت دارد. او آدمی است بسیار خوشفکر، از این جهت باید یادنامهای فراهم شود و برای فعالیتهای سه دهه کاری او چند نفر انتخاب شوند و صحبت کنند. در مورد تجربههای کاریاش و فوت کوزهگری این سالها را ثبت کنند تا به دست علاقهمندان برسد.»
اکبر نبوی: سرهنگی روحیهٔ معلمی دارد
در هجدهمین دفتر از مجموعه نشستهای شبهای فرهنگ، اهالی هنر و ادبیات، حوالی شهریورماه 1402، اکبر نبوی از آشناییاش با مرتضی سرهنگی و آغاز رفاقتش با او میگوید: «افتخار آشنایی با مرتضی سرهنگی را از طریق سعید صادقی از سال 1367 دارم. آقا مرتضی تازه دفتر ادبیات را راهاندازی کرده بود و من دبیر بخش دفاع مقدس روزنامه رسالت بودم. اگر بخواهم شخصیت مرتضی سرهنگی را توصیف کنم، در 4 ساحت از آن یاد میکنم. ایشان یک نویسنده است، فکر میکنم ایشان از زمستان سال 60 کارش را شروع کرده و چه بخواهد یا نخواهد، آثارش گره خورده با دفاع مقدس است. دیگر ساحت شخصیت مرتضی سرهنگی، روزنامهنگار بودنش است. اواخر دهه 50 از روزنامه جمهوری کارش را شروع کرده و بعد دوهفتهنامه «کمان» را همراه با دوست عزیزمان، هدایت بهبودی منتشر کردند و بعد از آن دوره کوتاهی را در روزنامه ایران فعالیت کردند. دیگر ساحت شخصیتی او، در دفتر ادبیات مقاومت دیده میشود. اما من کمان را جدا از روزنامهنگاری مرتضی میبینم، نگاه متفاوتی که مرتضی فرهنگی و هدایت بهبودی داشتند، افقی که میدیدند و گرافیک خلاقانهای که کوروش پارسانژاد انجام میداد، ساحت چهارمی از مرتضی را ساخت. ابژه را جنگ و سوژه را مردم در حال جنگ باید بدانیم، اما در دفاع فرقی نمیکند. هر ملتی با هر نوع نگاه و گرایش و تفکری وقتی دفاع میکند رنگوبوی سوژه را میگیرد. جنگ زشت و پلشت است و هیچ چهره زیبایی ندارد که بشود از آن دفاع کرد، اما از دفاع در هر حالتی میتوان دفاع کرد. سوژه که انسان است، میدمد در ابژه که جنگ است. شهید آوینی در مجموعه روایت فتح اولین کسی است که به این نگاه رسید و خودش گفته بود: «برای من اهمیتی ندارد که جنگ چگونه میگذرد، برای من واکنش آدمها مهم است.» همین نگاه مرتضی را ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور ادامه میدهند. این خیلی اهمیت دارد و مرتضی سرهنگی هم این سوژه بودن را برجسته کردند. ذات مرتضی سرهنگی بهشدت روحیه معلمی دارد و اگر این ذات را نداشت نه دفتر ادبیات پایداری، پایدار میماند و نه این آثار به جایی میرسید.»
محسن مؤمنی شریف: سرهنگی مردی است که فاصلهاش را با جناحها حفظ کرده
محسن مؤمنی شریف، رئیس سابق حوزه هنری، زمانی که هنوز دوران مسئولیتش در این سازمان به پایان نرسیده بود، در نشست «راوی عشق» بعد از بهبودی پشت میکروفون میرود و از اهمیت مرتضی سرهنگیها میگوید: «به اعتقاد رهبر انقلاب، آقای سرهنگی و دوستانش موجب شدند در حوزه انقلاب و جنگ، کشور از ادبیات وارداتی بینیاز شود. ما امروز در این حوزه شاهد ادبیاتی هستیم که کاملاً متعلق به خودمان است و در معرفی انسان، برآمده از انقلاب اسلامی و افتخارات فرزندان این مرز و بوم ناتوان و الکن نیست. برعکس، چون ریشه در فطرت انسانی دارد در دلها نشسته است. آقای سرهنگی تکلیفش را با خودش روشن کرده است و بعضی گیرهای رایج ما آدمهای امروزی را ندارد. به یک وارستگی و بزرگواری رسیده است که انسان در حضورش احساس امنیت میکند. قرآن میفرماید: انالذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ آنانی که ایمان دارند و در پرتو آن عمل صالح انجام میدهند، خداوند رحمان محبت آنان را بر دلها خواهد انداخت، این یک سنت الهی است.
به تعبیر مقاممعظمرهبری، اینها کارشان را خوب بلدند و هم خوب آن را انجام میدهند. ایشان همه وقتشان را برای ادبیات دفاع مقدس گذاشتند. این راه را با علم و اعتقاد انتخاب کرد و در این مسیر ایستادگی هم کرد.
از هنر مدیریت آقای سرهنگی یکی این است که نهتنها فاصله خودش را با جریانها و جناحهای سیاسی حفظ کرد بلکه موفق شد همکاران خودش را هم در فتنهها و طوفانهای ویرانگر سیاسی حفظ کند. سرهنگی ویژگیهایی در حوزه اخلاق دارد که از جمله آن تسلطش بر زبان و گفتارش است. ساعتها پیش این بزرگوار باشید غیبت و بدگویی کسی را نمیشنوید، هرچند آن شخص در حق او جفا کرده باشد. متأسفانه در جلسات و گعدههای ما این امر مهم اغلب فراموش میشود. آقای سرهنگی نه در تعارف بلکه عمیقاً و قلباً به خاطر تلاشهای صادقانه و قابل افتخارش خود را از کسی طلبکار نمیداند بلکه نسبت به خانواده شهدا و جامعه جبهه و جنگ خود را بدهکار میداند.
جناب آقای سرهنگی، بهبودی، کمری و برخی بزرگان دیگر مانند شهید آوینی بعد از جنگ به حوزه هنری تشریف آوردند. میتوانم بگویم حوزه را برای برنامهها و افکارشان انتخاب کردند. پیش از این به مناسبت سالگرد شهادت شهید آوینی و تأثیر حوزه هنری در موفقیت ایشان در جواب پرسش خبرنگاری چیزی گفتند که بعضیها را خوش نیامد و در رد نظر من چیزهایی علیه مدیران وقت حوزه نوشتند، اما امروز میتوانم به استناد فرمایش رهبر انقلاب در این باره حرف بزنم. در 23 اردیبهشت 92 که مدیران و همکاران دفاتر انقلاب اسلامی و ادب و هنر مقاومت دیدار تاریخی با معظمله داشتند، ایشان در جواب یکی از دوستان که گفت در کشورهای دیگر متولی تاریخ شفاهی دانشگاهها هستند، فرمودند: «برای اینکه آنان نهاد انقلابی و جهادی مثل حوزه هنری ندارند.»
فرشاد مهدیپور: مرتضی سرهنگی بنیانگذار یک ایده است
بازگردیم به همان حوالی شهریور ماه 1402. زمانی که فرشاد مهدیپور پشت میکروفون هجدهمین دفتر از مجموعه نشستهای شبهای فرهنگ، اهالی هنر و ادبیات قرار میگیرد و از اثر سرهنگی در جریانات ادبی دهه 70 میپرسد: «ما به نیمه اول دهه 70 که برمیگردیم، با یک پویایی در حوزه نشریات فرهنگی روبهرو میشویم. بعضاً گفته میشود پویایی نشریات در دوم خرداد است، اما آن تاریخ برای نشریات سیاسی است. خیلیها؛ مجموعهای از رسانهها و نشریات که در یک تبادل یا تقابل با رویکرد روشنفکری شکل گرفتند؛ مانند نشریات آدینه، شباب و گردون. مجلاتی که در حوزههای ادبیات، سینما و فرهنگ منتشر میشدند. در برابر این نشریات تعداد زیادی نشریه متولد شد، مانند صبح و نیستان. از این حیث، کمان در همین مجموعه قرار میگیرد. اعتقاد من این است که اوایل دهه 70، دورهای پویا و مولد است و اساساً تفکری را متولد کرد که از یکسو در تقابل با روشنفکری است و از سوی دیگر بنیانگذار یک ایده است. کمان، بیشتر نوع دوم است و سعی در تولید یک تفکر جدید دارد. مخاطبان کمان تعداد قابلتوجهی بودند. گرافیکش یکی از مواردی بود که در لایه متفاوتی با دیگر نشریات بود. در آن ایام که دیگر نشریات چاپهای رنگی، جلدهای گلاسه و عکسهای بزرگ از چهرهها کار میکردند، کمان خلاف آن جهت تصویرسازی و از چاپ دورنگی استفاده میکرد و حتی در همان دوره کوتاه هفت، هشتسالهای که داشت، باعث شد در دیگر نشریات هم ردی از خود باقی بگذارد. ویژگی خوب کمان در نگاه واقعبینانهای بود که به اتفاقات داشت و همین نگاه او را متمایز از دیگر نشریات میکرد. اما در جهت چهره روزنامهنگاری ایشان یک مهم وجود دارد. اساساً خاطرهنویسی و خاطرهنگاری به سبکی که ایشان و آقای بهبودی بنیان گذاشتند از همان سبک روزنامهنگاری ایشان متولد شد.»
داوود امیریان: مرتضی سرهنگی سردار ادبیات پایداری است
بعد از مهدیپور، داوود امیریان پشت تریبون میرود و از نویسنده شدنش به خاطر مرتضی سرهنگی میگوید: «در سالهای ابتدایی جنگ شاید به ذهن کسی هم نمیرسید که با اسرای عراقی مصاحبه کند و خاطرات آنها را بگیرد، به ذهن آقای سرهنگی رسید و خودش رفت پای کار و آن را به کسی نسپرد. بعد از آن دفتر ادبیات و هنر مقاومت با حضور آقایان فرهنگی و بهبودی و کمری و از یک اتاق کوچک و دو میز شکل گرفت. من اولینبار در 15 سالگی آقای سرهنگی را دیدم. به من دفتر و خودکار داد و گفت برو خاطراتت را بنویس. اولین کتاب من در 20 سالگی چاپ شد. نهفقط من، بلکه خیلی دیگر از دوستانم از اعتماد آقای سرهنگی توانستیم رشد کنیم. یکی دیگر از ویژگیهای آقای سرهنگی این بود که من هنوز نتوانستم بفهمم که گرایش سیاسی ایشان چیست. با همه دوست است و ارتباط دارد. من آقایان سرهنگی و بهبودی را سردار ادبیات پایداری میدانم. اگر تشویقهای ایشان نبود سرنوشت ما عوض میشد و من بهشخصه خیلی از ایشان ممنونم.»
رضا امیرخانی: وابستگی و دلبستگی همنسلان من از حوزه هنری، آقای سرهنگی است
بعد از مهدیپور و امیریان نوبت به امیرخانی میرسد تا قصه خودش و مرتضی سرهنگی را در جمع اهالی ادبیات بگوید: «وابستگی و دلبستگی همنسلان من از حوزه هنری، آقای سرهنگی است. هر وقت وارد حوزه میشوم، میبینم که همهجای حوزه هنری عوض شده ولی تنها جای ثابت حوزه آقایان سرهنگی و بهبودی هستند. من تصورم این است که این دو بزرگوار، برای ما نام، نشان و اصالتی را حفظ کردهاند که بهنظر من از کمان و کتابهای ایشان ارزشش خیلی بیشتر است. من از این منظر خود آقایان سرهنگی و بهبودی را بالاتر از کارهایشان میبینم، زیرا آقای سرهنگی به ما نشان میدهد چهکاره بودیم و چه میکردیم. در ما مرسوم است که قصهنویسها ورشکسته میشوند و بعد از دورهای ظرف خلاقیتشان تمام میشود و بعد از آن نویسندگان به کارهای نقد روی میآورند، اما در دورهای که هر کسی میخواهد جای دیگری باشد، آقای سرهنگی هیچ وقت نخواست تبدیل به چیز دیگری شود. همین بسیار باارزش است. آدمهای دور و برمان برای تبدیل شدن به چیز دیگر تلاش میکنند، اما مرتضی سرهنگی، خودش است و تبدیل شدن به چیز دیگری را نخواسته. این برای من آموزنده است.»
امید مهدینژاد: آقای سرهنگی جزو قدیسان است
در ادامه صحبتها نوبت به یکی از جوانها و شاعران جمع اهالی شعر و ادب میرسد و امید مهدینژاد صحبتهایش درباره مرتضی سرهنگی را با یک تک جمله جالب آغاز میکند: «در فهرست من آقای سرهنگی جزو قدیسان حساب میشود. بخش زیادی از ویژگیهای ایشان را آقای امیرخانی گفتند. بعد از 20 سال فعالیت در حوزه هنری اگر کسی درباره آنجا از من سؤال کند، میگویم یک آدمی هست در آنجا که خودش و فعالیتهایش آنقدر درست است که هیچکس نمیخواهد ایشان را عوض کند. یکی از ویژگیهایی که باعث شده آقای سرهنگی به اینجا برسد، هنر نه گفتن است. ایشان در همان خط درستی که خودشان برای خودشان تعریف کردهاند ماندهاند.»
گلعلی بابایی: سالهایی که همه در حیرت بودند، سرهنگی عقلانیت به خرج داد
نمایشگاه کتاب سال قبل، وقتی در آخرین روزها قرار شد بزرگداشت سرهنگی گرفته شود، گلعلی بابایی و محمد حمزهزاده پشت میکروفن رفتند و از سرهنگی گفتند. اول بابایی پشت میکروفن رفت: «مرتضی سرهنگی پدر ادبیات پایداری است. سالهای پس از جنگ که همه در بهت و حیرت بودند، جایی که عقلانیت به خرج داد، دفتر ادبیات و هنر مقاومت بود. یادم میآید وقتی دستنوشتههای خودم را درباره جنگ که به نظرم خیلی بیارزش بودند در اختیار آقای سرهنگی قرار دادم، با رویی خوش با من برخورد کردند و مدتها بعد همان دستنوشتهها با عنوان «نقطه رهایی» چاپ شد.»
محمد حمزهزاده: بسیاری از مدافعان حرم با کتابهای سرهنگی بزرگ شدهاند
بعد از بابایی، حمزهزاده تریبون را میگیرد و از مردی میگوید که هر چه مینویسد، هزار هزار تیراژ میگیرد: «با توجه به اینکه آقای سرهنگی جنگ را از حوزه رسانه تجربه کردند، به واسطه سالها حضورشان در این حوزه، امروز خودشان یک رسانه مسلم در زمینه ادبیات پایداری و مقاومت محسوب میشوند. فرقی نمیکرد محتوا به چه شکل به دست ایشان برسد. کافی بود ایشان چند خط را بخوانند و از همان چند خط کتابهایی با تیراژ صد هزارتایی چاپ شود و مخاطبان بیشماری داشته باشد. ما میبینیم کودکانی که دیروز کتابهای استاد سرهنگی را میخواندند، امروز بسیاریشان مدافع حرم هستند.»
همسر مرتضی سرهنگی، خانم محرابی: علامه جعفری گفتند ایشان یک شیعهٔ خوبِ آقا امیرالمؤمنین(ع) است
آخرین نقلقول، دلیل ازدواج آقای سرهنگی است، نقلقولی که در همان نشست سال 94 بیان شد و به زبان همسر آقا مرتضی رسید، نقلقولی که گفتههای علامه جعفری را هم درباره آقا مرتضی در خود جای داده: «سال 61، خدمت مرحوم علامه محمدتقی جعفری بودم و به خاطر ارادت من به این عالم وارسته و به خاطر اینکه پدرم در قید حیات نبود، به ایشان گفتم شما در این ازدواج ولی من باش. در دیدار اول علامه به بهانهای من را به یک اتاق روانه کردند و چند دقیقه طول نکشید که من را صدا زدند، اسم کوچک من را صدا زدند و گفتند یک جمله میگویم و آن هم اینکه «ایشان یک شیعه خوبِ آقا امیرالمؤمنین است.» و همین شد که با ایشان ازدواج کردم و اینکه برویم تحقیق و کارهایی که این روزها انجام میدهند، خبری نبود.»














