حاتم ابتسام، نویسنده و فعال فرهنگی: وقتی خبر ترور و شهادت حاج قاسم سلیمانی پیچید، آوار مصیبتطوری روی سر همه خراب شد که شاید کمتر کسی فکرش سمت دیگری جز سوگواری و انتقام میرفت. اما در همان ساعات ابتدایی، تصمیمی مهم برای ماندگار کردن نام و راه او گرفته شد. تصمیمی که شاید در حافظه شفاهی تاریخ معاصر ما کمتر تکرار شده باشد: «کتاب حاج قاسم را باید مرتضی سرهنگی بنویسد.» دلیل این انتخاب روشن بود؛ روایت زندگی یک فرمانده بزرگ باید به قلم کسی باشد که در ادبیات مقاومت، ژنرال است.
سرهنگِ روایتها
مرتضی سرهنگی در همان سالهای جنگ، شانه به شانه هدایتالله بهبودی پایههای تاریخنگاری شفاهی جنگ را بنا نهاد. از دهه 60 تا امروز، نسلهای مختلف نویسنده و روزنامهنگار از مکتب او برخاستهاند. نثر روزنامهنگارانه، صادقانه و موجز، دقت در ثبت روایتها و وفاداری به راویان، از ویژگیهای سبک اوست. او خود سالهاست به عنوان الگو و استاد این حوزه شناخته میشود، اما کتاب «قاسم» فقط یک اثر دیگر در کارنامه او نیست، بلکه الگویی روایی و تلاشی تمامقد برای بازنمایی یک فرمانده شهید بلندمرتبه و والامقام است.
خانهای که مرکز تحقیق شد
یک روز بعد از شهادت، خانه حاج قاسم علاوه بر خانه صاحبان عزا، صحنه تولید تاریخ شفاهی شد. محمدعلی آقامیرزایی، نشست پشت دوربین و در مکانی نزدیک منزل مسکونی حاج قاسم شروع به گفتوگو با تمامی افرادی کرد که به دیدار خانواده شهید میآمدند؛ از سران لشکری و کشوری گرفته تا دوستان قدیمی و همرزمان. کار در همانجا متوقف نشد. تیم پژوهش به راهبری مرتضی سرهنگی به روستای قناتملک، زادگاه پدری و مادری حاج قاسم رفت و در دل خاطرات روستاییان و اقوام، ردپای کودکی و جوانی او را جستوجو کرد و به تاریخ آن روستا نقب زد. گفتوگوهای عمیق، سفرهای متعدد، جمعآوری اسناد و تصویرها و بازخوانی همه کتابهایی که تا آن روز درباره حاج قاسم نوشته شده بود، بخشی از مسیر تدوین این کتاب است.
پژوهش بهمثابه مقاومت
در فضای پرشتاب تولید کتابهای خاطرات دفاع مقدس، گاهی جای خالی پژوهش احساس میشود. اما در این پروژه، پژوهش نه تنها مقدم بر نگارش بود، بلکه اصل و اساس آن را تشکیل داد. بیش از آنکه نویسنده در پی نوشتن باشد، در پی درک و کشف بود. گویی هر فصل از کتاب «قاسم» نه فقط روایت یک اتفاق که نتیجه یک جستوجوی عمیق است؛ درگیری بین چه گفتن و چگونه گفتن.
یکی از منابع الهام این کتاب، کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» نوشته مصطفی رحیمی بود. شیوه نظمبخشی و چینش رویدادها در آن کتاب، به نوعی در «قاسم» ادامه یافته و ارتقا یافته است. به بیان دیگر، سرهنگی نهتنها از منابع تاریخی بهره برده، بلکه از سبکهای روایت نیز آموخته و ترکیب تازهای ساخته است.
سهراهی روایت
در ادبیات پایداری سه مسیر اصلی وجود دارد: روایت مستند، روایت دراماتیک و یک مسیر سوم کمتر شناختهشده. مسیر نخست بر حقیقتگویی و وفاداری کامل به واقعیت استوار است و خود را پاسخگوی تاریخ و حقیقت میداند. مسیر دوم با دراماتیزه کردن روایتها، جذب مخاطب عام را هدف میگیرد؛ گاه با کمدقتی یا حتی افزودن عناصر داستانی. اما مسیر سوم که شاید دشوارترین و شریفترین راه باشد، در دل واقعیت میگردد و عناصر دراماتیک را از خود حقیقت استخراج میکند. به جای آنکه به روایت چیزی بیفزاید، در ساختار، چینش و زبان آن چنان هنرمندانه کار میکند که هم مستند باشد و هم جذاب.
کتاب «قاسم» نماینده تمامقد این راه سوم است. روایتی از دل واقعیت که با نثری صیقلخورده، زاویهدید اولشخص حاج قاسم و ترکیب ظریفی از روند تاریخی، عواطف انسانی و روایت حماسی، مخاطب را درگیر میکند.
از ولادت تا شهادت؛ به زبان حاج قاسم
از ویژگیهای این کتاب، انتخاب زاویهدید است. داستان زندگی حاج قاسم، از بدو تولد تا لحظه شهادت، از زبان خودش روایت شده است. این انتخاب هم امکان همدلی بیشتر را برای مخاطب فراهم کرده و هم انسجام بیانی بیشتری به متن داده است. وقتی روایت از زبان خود قهرمان نقل میشود، خواننده احساس نمیکند ناظری بیرونی راوی اوست، بلکه خود در کنار شخصیت حرکت میکند، با او نفس میکشد، تصمیم میگیرد و در نهایت با او شهید میشود.
کتابِ دوم، از دل کتاب اول
پژوهشهای عمیق این پروژه تنها به یک کتاب ختم نشد. کتاب «نامزد گلولهها» بهعنوان اثر جانبی اما مستقل، بر وجه تحقیقاتی تمرکز کرده و یافتههایی را روایت میکند که به دلایل ساختاری در کتاب اصلی نیامدهاند. درواقع، این کتاب نشاندهنده وسعت و ژرفای پژوهشی است که پشت اثر اصلی بوده و گواهی بر این است که روایت درست، به سرمایهگذاری عظیمی نیاز دارد؛ هم در وقت، هم در انرژی و هم در تعهد.
در آخر
«قاسم» فقط کتابی درباره یک فرمانده شهید نیست. کتابی است درباره روش درست نوشتن، درباره چگونگی روایتکردن تاریخ، درباره زبان، درباره زمان و درباره حقیقت. این کتاب، همانقدر که درباره قاسم است، درباره مرتضی سرهنگی هم هست. درباره مکتبی که سرهنگی به آن جان داده و حالا با هر کتاب تازهاش، دوباره آن را زنده میکند.
کتابی که البته به اهتمام و اشراف مرتضی سرهنگی است، اما نقش پژوهشی و نگارشی محمدعلی آقامیرزایی و خانم محبوبه عزیزی به عنوان همراه و دستیار در آن جدی و اثربخش است و چه اینکه سرهنگی شرط نگارش کتاب را همراهی این دو عزیز دانسته است.
اگر در آینده خواسته باشیم بدانیم چگونه میتوان روایت واقعی، دقیق، جذاب و باورپذیر از زندگی یک قهرمان معاصر نوشت، «قاسم» یکی از پاسخها خواهد بود. پاسخِ کسی که روایت را نه صرفاً برای خواندن، بلکه برای زنده نگه داشتن انتخاب کرده است.














