محمد وحیدی: یهودیان افراطی (مثل ژابوتینسکی) با دولت قیمومیت بریتانیا مشکل داشتند و بریتانیا را سد راهی برای تشکیل ایده دولت یهود هرتزل قلمداد میکردند. تقریباً بهموازات گروه بیتار (بیطر)، یهودیان کمتر افراطیتر از ژابوتینسکی هم بیکار ننشستند. یهودیانی که از قضا با ایدئولوژی ژابوتینسکی همراه هم بودند اما در تاکتیک با او زاویه و اختلاف داشتند. از همین جهت جدای از گروه بیتار، عدهای هم از این گروه جدا شده و عملیاتهای خارج از سرزمینهای اشغالی را، به دلیل دفاتر متعدد گروه بیتار، به این جنبش سپردند و بهمنظور دفاع از کیبوتصها، بزرگترین و مرکزیترین سازمان نظامی جنبش صهیونیستی را تشکیل دادند. گروهی که الان طبقهبندی و رستههای ارتش رژیم اسرائیل، بر پایه تقسیمبندی و شاخههای این گروه شکلگرفته و طبق همان عمل میکند. سازمان نظامی هاگانا.
کیبوتص؛ شهرک بیدفاع
ایده هاگانا حوالی سال 1920، تقریباً همزمان با مقالات و سخنرانیهای ژابوتینسکی شکل گرفت. حول این ایده که یک دفاع جامع برای کیبوتصها در برابر حملات اعراب تأسیس شود. از 1905 یا به قولی حتی 1901، گروههای متشکل از اعراب و یهودیان به هاشومر شکلگرفته بود که در ابتدا با دربار عثمانی همکاری میکردند برای تأمین اورشلیم و اراضی دو طرف رود اردن و بخشهایی از لبنان امروزی، اما با نزدیکشدن به جنگ جهانی اول، به جنبشهای استقلالخواهی و تجزیهطلب قبایل عرب تحت حاکمیت عثمانی پیوسته و از آنها حمایت کردند. ناراحتی و ایده ژابوتنیسکی برای راهاندازی گردان عبری و نزاع با آلنبی ازاینرو بود که گردانی نظامی تماماً عبری تشکیل شود. نه تحت حاکمیت بریتانیا یا با اعراب ادغام شده. همانطور که در شماره قبل خواندیم این موضوع به تأسیس گروه بیتار منجر شد. اما بیتار افراطی بود و از طرفی ماهیتی ایدئولوگ و آرمانی داشت. اینجا بود که جای خالی نیروی نظامی صرف و سازمانیافتهتر حس میشد. بنگوریون با تمام اقدامات و افراطیگریهای ژابوتینسکی، آخرسر تفاهمنامه و پیمانی با هم بستند که اختلافات را کنار بگذارند که به پیمان بنگوریون - ژابوتینسکی معروف شد. از همینجا بود که با انحلال هاشومر و جدایی عدهای از گروه بیتار، سازمان هاگانا که تحت کنترل نهادهای مختلف بود، از 1930 به بعد شروع به رشد کرد و در حد یک ستاد ملی دارای مرکزیت فرماندهی و ستاد کل شد. ستاد کلی که تا تشکیل رژیم اسرائیل، فرماندهی آن با دیوید بنگوریون بود. هاگانا برخلاف سفت و سختگیری بیتار، از تجربیات افسرهای بریتانیایی و عشیرههای عربی که با دولت قیمومیت همسو بودند، استفاده میکرد. هاگانا در ابتدا واحدهای گشت شبانه و گروههای میدانی داشت. گروههایی که تماماً عبری نبود و وظیفه حفاظت از کیبوتصها و امنیت مهاجران را برعهده داشت.
بریتانیاییهای قانونمدار بهدردنخور
رهبرانی مانند زئو ژابوتینسکی و دیگران، عمدتاً در میان محافل فعال در صهیونیستی، فکر میکردند که باید بریتانیاییها را دور زده و در ایجاد واحدهای منظم از مردم عبری ساکن در دولت قیمومیت بهره بگیرند. اما بعد از پیمانی که گفته شد، قرار شد که بخشی از پادگانهای بریتانیا در فلسطین، نوعی ارتش عبری آشکار تحت نظارت بریتانیا را تشکیل دهند و به آنها آموزش اولیه و سلاح بدهند. آنها میخواستند به گردانهای عبری در فلسطین که در جنگ جهانی اول تحت حمایت بریتانیا جنگیدند و بهویژه به «گردان اول یهودی» که هنوز فعال بود اما آیندهاش در هالهای از ابهام بود، تکیه کنند، یا یک نیروی پلیس عبری در مناطق یهودینشین تحت حمایت بریتانیا تأسیس کنند. هرچند در میان این یهودیان کمتر افراطیتر هنوز هم بودند کسانی که بریتانیاییها را ملتی سازمانیافته و قانونمدار میدانستند که جامعه یهودی را در تمام امور دفاعی و امنیتی سانسور و محدود کرده و اجازه انجامدادن آنچه را که برای اشغال زمینها لازم بود، نمیدادند.
رهبران جنبش کارگری، مثل دیوید بنگوریون و اسحاق تابنکین استدلال میکردند که نباید برای حفاظت از شهرک به بریتانیاییها تکیه کرد و باید سازمانی تأسیس شود که مستقل از نهادهای شهرکسازی باشد. بریتانیاییها و حتی اعراب، خیلی هم بهدردنخور نیستند. آنها بهتر از ما (یهودیان مهاجر) به سوراخسنبههای سرزمینهای اشغالی واردند.
کشتار سازمانیافته در برابر کشتار سازمانیافته
هرچه به جنگ جهانی دوم و 1939 نزدیکتر میشدیم و مسئله تعقیب و گریز و ربایش یهودیها در اروپا زیاد میشد (و بعضی از آنها هم به اسم نازیها تمام میشد که بعدها بعد از جنگ ثابت شد که دولتهای ایتالیا و آلمان، نقشی در آن نداشته و بعضاً اروپاییها فضا را باز و آزاد دیدهاند)، هاگانا و رهبری آن نیز لزوم مهاجرت بیشتر و همینطور تأمین امنیت آنها را لازم میدانست. به همین خاطر با شروع جنگ جهانی دوم، هاگانا از یک شبه گروه نظامی که تعدادی از کشورهای اروپایی آن را تروریستی نامیده بودند، به یک سازمان جنگی چند شاخه تبدیل شد که بودجه آن مستقیم از آژانس یهود تأمین میشد. این سازمان به حوزههای متنوعی که یک سازمان امنیتی و نظامی «دولت در حال حرکت» به آن نیاز دارد، تبدیل و پالایش شدند، از جمله ایجاد یک ستاد مرکزی ملی و سازماندهی فرماندهیهای منطقهای با هدف کنترل تمام مناطق کشور، خرید سلاح و تولید مهمات خود، برنامههای آموزشی و تربیتی فشرده برای اعضا و فرماندهان و توسعه تاکتیکهای عملیاتی در فضای ملی. این فعالیت، حتی اگر در ابتدا ناکافی بود، به هاگانا کمک کرد تا برای وقایع شورش اعراب و جنگ استقلال و اشغال زمینهای بیشتر آماده شود.
در این سالها، تا تشکیل دولت عبری، هاگانا شروع به سازماندهی خود بهعنوان یک سازمان عملیاتی واقعی با نظم و هماهنگی در سطح سراسری کرد. برای اینکه هاگانا بتواند از هر شهرک با نیروی مشترک کل منطقه (دفاع مکانی) محافظت کند، به بلوکهای منطقهای تقسیم شد. اتفاقی که همینالان هم برای یگانهای نیروی زمینی ارتش رژیم افتاده. شهرکهای کشاورزی به ۱۸ بلوک تقسیم شده بودند که هر بلوک دارای یک فرمانده، راهنما، انباردار و مأموران مختلف بود. این بلوکها سپس در چهار منطقه اصلی، جنوب، شارون، ساماریا و شمال و همچنین دو بلوک مستقل و مهم یعنی منطقه گوشدان (تلآویو، حیفا و یافا) و صحرای نقب و دیمونا، متحد شدند. شهرهای بزرگ (تلآویو، اورشلیم و حیفا) هر کدام یک بلوک جداگانه را تشکیل میدادند، زیرا در آنجا نیروی انسانی و انبارهای اصلی سلاح سازمان قرار داشت.
برای اینکه سازمان نظامیتر و منظمتر شود، در آغاز دهه، آنها شروع به سازماندهی دورهها و آموزشهای فشرده و همچنین خرید و توسعه سلاح و تجهیزات ارتباطی کردند. هاگانا آموزش اعضای خود را در آموزشهای فشرده جنگ میدانی آغاز کرد که در آن به یهودیان خرابکاری، گشتزنی، اطلاعات، ارتباطات، استفاده از سلاح و همینطور دوشپرتابهای سبک آموزش داده میشد. در اوایل دهه ۱۹۳۰، پس از تأسیس شرکتهای ارتباطی در حیفا، تلآویو و اورشلیم، هاگانا یک شبکه ارتباطی ملی مبتنی بر سیگنالهای بصری را اداره میکرد و گزارشهای لحظهای از مناطق مختلف را در اختیار فرماندهی ملی قرار میداد. در سال ۱۹۳۷، سرویس ارتباطات تأسیس شد که یک شبکه ارتباطات رادیویی سراسری ایجاد کرد که به تمام نقاط دسترسی داشت و آنها را به ستاد «هاگانا» متصل میکرد.
شکاف
در طول سالهای جنگ جهانی اول و منتهی به تشکیل رژیم عبری، بحثهای زیادی بین رهبران ارشد جنبش جهانی صهیونیسم و آژانس یهود درگرفت. اختلافات بسیاری در مورد سیاستی که باید در برابر حملات اعراب اتخاذ میشد، وجود داشت؛ مهار یا حمله. پس از وقایع سال ۱۹۳۹، سیاست خویشتنداری توسط اعضای جدید آژانس یهود دوباره سرپا شده، افزایش یافت، با این هدف که به بریتانیاییها نشان داده شود که منشأ ناآرامی در کشور، یهودیان نیستند. این سیاست برخی از اعضا، بهویژه فرمانده شاخه اورشلیم هاگانا را خشنود نکرد. او و برخی از دوستان اورشلیمیاش از هاگانا استعفا دادند و در آوریل ۱۹۳۱ «سازمان ب هاگانا» را با هدف ایجاد یک سازمان نظامی واقعی که حملات اعراب مانع آن نشود، تأسیس کردند. بااینحال، «سازمان ب» قادر به بسیج هیچ نیروی واقعی نبود و عمدتاً به هدفی برای جذب اعضای بتار و جنبش تجدیدنظرطلب تبدیل شد. در بحبوحه اوضاع امنیتی وخیم یهودیان، گروهی که باقی ماند و به هاگانا بازنگشت، در سال ۱۹۳۷ به چهارچوب زیرزمینی جنبش تجدیدنظرطلبی تحت حاکمیت زئو ژابوتینسکی و تزاک تبدیل شدند و گروههای نظامی و تروریستی افراطیتری مثل اتزل، ایرگون و... را تشکیل دادند.














