سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: پس از واقعه پیجرها دشمن هرچه کارت دارد را به سرعت رو میکند. ترور فرماندهان یگان رضوان و رئوس رهبری گروه مقاومت طی جنگ رخ دادند. مماس بر آتشبس جنگ سوم لبنان و رژیم صهیونیستی، بشار اسد در توطئهای بزرگ سقوط کرد؛ توطئهای که تدارکات آن از مدتها قبل انجام شده و به مثابه کارتی در اختیار دشمن قرار داشت تا هرزمان که میخواهد آن را رو کند. پس از جنگ، دشمن به سرعت پروندههای سیاسی را به جریان انداخت تا لبنانی که بدون رئیسجمهور بود به سرعت رئیسجمهور، نخستوزیر و وزرای جدیدی بیابد.
آخرین برگ از این پروندهها، انتخابات شورایهای شهر و شهرداریها بود که روز یکشنبه (14 اردیبهشت 1404، 4 می2025) برگزار شده و نتایج اولیه آن روز گذشته (دوشنبه، 15 اردیبهشت، 5 می) اعلام شد. طی مرحله اول این انتخابات که پس از ۹ سال وقفه و سه بار تمدید مهلت شوراها، از استان جبل شروع شد، مشارکتی 45 درصدی رقم خورد که برنده آن جریانهای مقاومت شیعی بودند. نتایج اولیه، نشان میدهد لیست «توسعه و وفاداری» که به طور مشترک توسط حزبالله و جنبش امل معرفی شده در حوزههای کلیدی و مهمی مانند «حاره حریک» و «الغبیری» در منطقه بعبدا، همچنین در شهرهای «جون، الجیه و الوردانیه» در منطقه شوف و نیز شهر بمکین در المنطقه العالیه پیروزی قاطعی به دست آورده است.
اهمیت این ماجرا در پیروزی لیستهای شیعی در مناطق شیعهنشین نیست، بلکه به شکست تلاش دشمن برای ایجاد جریانی رقیب مقاومت در داخل شیعیان باز میگردد. در برخی از حوزههای رقابتی در مناطق پرجمعیت، جریانات ضدمقاومتی شیعه در برابر آرای انبوه مقاومت تنها چند صد رأی کسب کردهاند.
نکات
در خصوص انتخابات اخیر در لبنان و مسائل مرتبط با آن نکاتی وجود دارند که در ادامه مورد بررسی قرار گرفتهاند.
1- دشمنان و رقبای مقاومت لبنان در جریان انتخاب سهمیه وزارتی این جریان در ابتدای تشکیل دولت پس از آنکه در حذف سهمیهها ناکام ماندند، تلاش کردند با ادعای احتمال تحریم دولت لبنان یا وزارتخانههای مزبور با قرار گرفتن اعضای اصلی مقاومت، این جریان را ناگزیر نمایند تا به جای اعضای اصلی، برخی افراد نزدیک به خود را برای وزارت معرفی کنند. این اقدام تا حدودی صورت گرفت و اهدافی داشت. اعضای اصلی وابستگی تنگاتنگ، عمیق و پیوستهای با مقاومت داشته و از نظر سیاستورزی نیز به دلیل ارتباط مستقیم، کارآمدتر بودند؛ چه اینکه اطمینان گروههای مقاومت به آنها نیز بیشتر بود.
با این حال اعضای سابق، هرچند همچنان تا حد زیادی مورد اطمیناناند، اما به زعم دشمن آنها در برههای از مقاومت جداشده و درنتیجه در هرم تشکیلاتی به میزانی بالا نرفتهاند که دارای توانمندیهای بزرگی در سیاستورزی شوند؛ درنتیجه تیم ضعیفتری از مقاومت در دولت قرار میگیرد.
این حربه تا حدی در تشکیل دولت به کار گرفته شد، اما چند عامل دیگر احتمالاً مانع از حصول نتیجه مدنظر جریانات دشمن و رقیب مقاومت میشود. نخست آنکه این افراد نیز به شدت توانمندی سیاستورزی بالایی دارند، زیرا هم با گروههای مقاومت کار کرده و هم با جدایی تشکیلاتی و رسمی، موفق به انواع فعالیتهای دیگر شده و همزمان ارتباط خود با مقاومت و باقی گروههای سیاسی را حفظ کردهاند. دومین مسئله به رسمی بودن و غیررسمی بودن جایگاه آنها در مقاومت مربوط است. آنها شاید رسماً جایگاهی در احزاب را اشغال نکرده باشند، اما آیا واقعاً همینگونه است! مسئله سوم خطگیری این افراد از مقاومت است. آنها حتی اگر از فعالیتهای تشکیلاتی مقاومت فاصله گرفته باشند، حضورشان در دولت از سهمیه مقاومت، بار دیگر ارتباط تشکیلاتی آنها را احیا میکند.
به نظر میرسد مقاومت در لبنان هرچند با تهدیداتی در خصوص مانورهای سیاسی مواجه شده است، اما اگر بتواند بازی را به خوبی انجام دهد، فرصت بزرگی خواهد داشت تا بتواند نوع جدیدی از سیاستورزی نیمهمستقیم را به اجرا درآورد که خود نشانهای از توسعه فضای سیاسی مقاومت و پنهانسازی عمق تصمیمگیری آن است. حضور سیاستمداران رده دوم در دولت به عنوان سهمیه وزارتی شیعیان، میتواند نوعی توسعه سیاسی برای مقاومت باشد و این معنا را بدهد که ابعاد دستگاه سیاسیاش بزرگتر شده است. همچنین با دورماندن اعضای اصلی از فعالیتهای روزمره و دسترسی دیگران به آنها، مقاومت از عمق تصمیمگیری بیشتری برخوردار میشود.
با این حال این مسئله خطرات خود را دارد. نمونهای تاریخی برای روند فوق تجربه شده است. در جریان انتخابات ریاستجمهوری مصر پس از برکناری «حسنی مبارک» دیکتاتور این کشور، اخوانالمسلمین مصر قصد داشت «خیرت الشاطر» سیاستمدار باتجربه و مقبول خود را به عنوان نامزد ریاستجمهوری معرفی کند اما رد صلاحیت او باعث شد تا «محمد مرسی» کمتجربهتر به عنوان نامزد رزرو به رقابتها راه یابد. عدهای معتقدند اگر الشاطر به جای مرسی به ریاستجمهوری رسیده بود، بسیاری از اشتباههای او را انجام نمیداد. با این وجود استدلال این عده نیز نمیتواند چندان قابل اتکا باشد، زیرا آن دسته از اقدامات مرسی که به سقوط او و اخوانالمسلمین منجر شد، انفرادی اتخاذ نشده بود.
2- تمام تلاش دشمن در غزه و لبنان، ایجاد نیروی ثانویه در کنار مقاومت در محیط اجتماعیاش بوده است. در غزه علیرغم فشار سخت زندگی و تلاش دشمن برای سوءاستفاده از این فضا، نیروی معارضی علیه حماس شکل نگرفته است. در فلسطین اشغالی، صهیونیستها قصد داشتند کمکها و کالاهای ارسالی به غزه را از طریق قبایل در منطقه توزیع کنند تا با این اقدام، نیرویی سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی از قبایل شکل گرفته و کار حماس یکسره شود.
با ناکامی در همراه کردن قبایل و پی بردن به این مسئله که اتکا به قبایل نیز نمیتواند مدیریت حماس بر امور را زایل کند، صهیونیستها کوشیدند مدل متفاوتی از معارضان مسلح را علیه حماس در غزه ایجاد کنند. برخلاف نیروی قبایل، این نیرو در حوزه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارای توانمندی نبود و به شکل ایجابی نیز فعالیت نمیکرد. نیروی جدید، اوباش مسلحی بودند که به کاروان کمکها حمله کرده و آنها را در برابر دیدگان صهیونیستها میربودند. فعالیت آنها حتی اقدامی نظامی نیز نبود، بلکه در چهارچوب فعالیتهای ضدامنیتی میگنجید. پاسخ حماس به اوباش مسلح، برخورد از طریق شاخه امنیتی و پلیس بود که نشان داد این گروه تا چه میزان بر اوضاع مسلط است.
آنچه مانع از تشکیل نیروی ثانویه علیه حماس شده، جذب تمام اقشار ذیل ساختارهای مقاومتی است. اتاق عملیات مقاومت در غزه شامل چندین گروه میشود که شاخههای مسلح گروههای مختلف مذهبی و غیرمذهبی هستند. همزمان با جذب نیروهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک، حماس قبایل را نیز جذب کرد. از این رو تنها گروهی که بیرون از چتر حماس قرار گرفت، اوباش بودند که آنها نیز ظرفیت مقابله با این گروه را نداشتند. اگر این هماهنگی میان شاخههای مقاومت وجود نداشت، رژیم از طریق فعالیتهای مستقیم و غیرمستقیم میکوشید تسلط حماس بر غزه را تضعیف کند. به عنوان نمونه میتوانست صرفاً مناطقی که مرکز تجمع طرفداران حماس است را به محل اصلی عملیاتها تبدیل کند تا در سایه این اقدام، حماس در برابر گروههای مجاور خود تضعیف شود.
در لبنان نیز تلاش برای ایجاد نیروی ثانویه سنگین بوده، اما به دلیل استحکام بالاتر مقاومت در این کشور به نتایج کمتری رسیده است. ایجاد یک نیروی ثانویه غیرمقاومتی در میان شیعیان به دلایلی ناکام مانده است. عمده دلیل این ناکامی، پوشش اقشار مختلف مردم توسط دوگانه شیعی است. طیفهای اسلامگرا را حزبالله و طیفهای کمتر مذهبی و یا سکولار را جنبش امل نمایندگی میکنند و از این رو عرصه بکر و دستنخورده برای فعالیت دشمن باقی نمانده است. اگر حزبالله صرفاً در میدان حضور مییافت، اقشار کمتر مذهبی و یا سکولار به عرصه بکری برای ایجاد یک نیروی ثانویه در کنار مقاومت تبدیل میشدند و حتی مدتها پیش از وقوع جنگ میشد این نیروی ثانویه را ایجاد کرد.
3- جامعه شیعی لبنان درک کرده که مسیر درحال پیگیری برای تضعیف مقاومت، تفاوتی با تضعیف شیعیان ندارد. دههها قبل، بدون آنکه خبری از مقاومت و دیدگاههای اسلامی باشد، جامعه شیعه علیرغم ویژگیهای برجسته خود در لبنان، از همهنظر منزوی بود. آنها در سیاست به بازی گرفته نشده و درنتیجه سهمی نیز از منافع کشور نمیبردند؛ نتیجه آن زاغهنشینی جامعه شیعه بود، درحالیکه دیگران جایگاه بهتری داشتند. با حضور «امام موسی صدر» و توجه شیعیان دیگر کشورها بود که جامعه شیعی لبنان موفق شد زیر شدیدترین فشارها به سهم خود در کشور دست یابد. پس از دههها عبور از این بحران، احتمال فراموشی گذشته و احیای شرایط پیشین محتمل است، اما آنچه در لبنان مانع از این روند شده، تاریخ طولانی انزواست. جامعه شیعی لبنان و شام در دوران امپراتوری مسلمان عثمانی تحت فشار بود و پیش از آن و حتی در زمان جنگهای صلیبی نیز آسیبهای زیادی از جنگجویان مسیحی دید. درنتیجه با وجود تاریخی پیوسته از ظلم، جامعه شیعی لبنان به سادگی گذشته را نادیده نمیگیرد. بر همین اساس و علیرغم وجود نگاههای متفاوت، اکثریت قاطع جامعه شیعی ذیل دوگانه شیعی که تقریباً در امور بسیاری وحدت دارند، عمل میکند.
4- برگزاری انتخابات شورایهای شهر و شهرداریها پس از وقفههای پی در پی و تقریباً بعد از یک دهه، در چهارچوب تحولات سیاسی پس از آتشبس برگزار شد.
مقاومت در این جنگ ضربات سنگینی به رژیم صهیونیستی وارد کرد اما خود نیز ضرباتی دریافت کرد که در پیامد آن رقبای داخلی و غرب تلاش کردند در محیط لبنان از این شرایط برای تضعیف مقاومت بهره گیرند. پس از جنگ بلافاصله روندهایی که مدتها متوقف مانده بود ازجمله پرونده خلأ ریاستجمهوری آغاز شدند. جوزف عون، نامزد مدنظر آمریکا و سعودی رأی آورد و سپس «نواف سلام» دیگر نامزد آنها نیز به نخستوزیری رسید.
تلاشهای بعدی جمعآوری زیرساختهای نظامی مقاومت در جنوب رود لیتانی، پاکسازی شهرها از نمادهای حزبالله و همچنین اعمال فشار برای خلع سلاح و یا دستکم محدودسازی سلاح مقاومت بود. دشمن که احساس میکرد موفق شده در این زمینهها برخی نتایج مدنظر خود را به دست آورد، طمع کرد با کلید زدن انتخابات شورایهای شهر و شهرداریها میتواند این روند را ادامه دهد. مشکل اما آنجا بود که در پرونده ریاستجمهوری و تشکیل دولت نیز مقاومت دست بسته نبود و در پرونده تسلیحاتی خود نیز انعطافی نشان نداد. اگر در این پروندهها مقاومت عقبنشینی نداشته، آشکار است که در داخل هسته سخت خود، اصلاً عقبنشینی نخواهد داشت. اما آنچه دشمن از این انتخابات دریافت خواهد کرد، افزایش انگیزه مقاومت و رشد تحرکاتش در دیگر حوزههای سیاسی است.














